شهید محمد مسرور❤️
به نام خدایی که عشق را در دلهای ما نهاد آن هم عشق وصف نشدنی خواهر ،برادری را....
امروز حضور چند تن از دانش آموزان مدرسه شاهد شهید مرضیه شیروانی در منزل شهید مسرور خاطراتی را برایم زنده کرد ،،،خاطراتی شیرین و خاطراتی بسیار تلخ،وقتی یکی از دانش آموزان با شنیدن خاطره ای از مادر درخواست عکس محمد را کرد ،من بعد از ۳ ونیم مجبور شدم برموآلبوم های عکس محمد را بیارم.یادمه از بچگی همیشه عکس هاشرا تو آلبوم با دقت و وسواس میچیدم،چقدر عکس گرفتن را دوست داشت،همیشه باذوق آلبومش میآورد نشون میداد .آخرین بار که آلبومش را دیدم یکی دو ماهی بود محمد شهید شده بود آلبوم جدید براش گرفتم همه عکس ها را به ترتیب زمان تو آلبوم چیدم .چقدر سخت بود......
امروز بعد از سه ونیم دوباره آلبوم عکس ها....
زنده شدند خاطرات، یک به یک، به ترتیب سن محمد ....
رسیدیم به سربازی محمد خاطرات تلخ سربازی سخت محمد دیگر امان از دلم برید اشکم را نتوانستم کنترل کنم.عکسی که فقط در آن نگاه محمد مانده بود ،چیزی از زیبایی و اندام زیبایش نمانده بود ،لاغری بیش از حد محمد در ۴۰ روز اول سربازی فقط از نگاهش میشد اورا شناخت.خاطره ای تلخ تلخ تلخ حتی از شهادتش هم تلخ تر برزبانم آمداین خاطرات، شروع کردم به تعریف ،زمان آموزشی محمد مکان خیلی بدی نصیبش شد ۰۵ کرمان ،محمد از لحاظ روحی بهم ریخته بود از لحاظ جسمی هم همینطور،گفتند سربازی بره حالش بهتر میشه،ولی من دلم نارآم نارآم بود،در آن سال ها هم دسترسی به تلفن خیلی سخت بود ،چندین مرتبه باید تماس میگرفتیم تا یک بار بتوانستیم موفق شویم با محمد صحبت کنیم،یکبار که موفق شدم تماس بگیرم ،صدای محمد خیلی غمگین بود دلم ریخت ،گفتم محمد حالت چطوره،بهت سخت نمیگذره اذیتت نمیکنند.. ،هیچ وقت صدای همراه با گریه محمد از ذهنم خارج نمیشود ،وقتی بهم گفت ،فاطمه خیلی من را اذیت میکنند وکتکم میزنند ،فکر میکنند من عمدا تمرینات را انجام نمیدهم. وای که چه بر سرم آمد ،خدا شاهد است وبس،آن شب تا صبح برای محمد گریه میکردم،دستم هم به هیچ جا بند نبود،بند بند وجودم از هم پاشیده شد،در میان گفتن این خاطره، صدای محمد هنوز توی گوشم بود،اشکم سرازیر شد چه سخت گذشت،خیلی سخت،خیلی سخت بود.
آلبوم عکس را بستم ،آنها راجمع کردم ،اما دلموقلبم میان برگ برگ آلبوم جا ماند میان خاطرات شیرین مان ،میان لحظه لحظه قد کشیدنش ،دلم تنگ است محمد جان ،چقدر امشب دلم هوایی شده در هوایت😭
آري نفس وشيطان هردودست به دست هم داده اند تا از ياد مرگ وقيامت مارا غافل كنند آري مرگ . مرگ وياد مرگ سرچشمه ي ايمان ودر هم كوبنده ي غفلت است . هر وقت ياد مرگ باشيم غفلت از ميان مي رود وهرگاه غفلت باشد ياد مرگ وقيامتي در كار نيست .اساس غفلت غفلت از خداست .
دستنوشته شهید مدافع حرم محمد مسرور
پروردگارا من را از حسادت خالی ساز به طوری که به هیچ کس حسادت نکنم و به جای حسادت ، مرا غنی ساز. خدایا آبرویم را حفظ فرما و من را محتاج هیچ کس غیر از خودت مگردان و توقیق پرهیزگاری به من عنایت فرما.
خدایا من را با آزمایش های سخت آزمایش مکن تا شرمنده ی تو نشوم، خدایا نیروی تقوی را به من عطا کن تا بتوانم در نعمت های تو تفکر کنم و با تفکر راه خود را پیدا کنم.
دستنوشته شهید مدافع حرم محمد مسرور
محمد فرهادی:
بانی خیر واحد شهدا
**
خیلی وقتا که پیش شهید محمد مسرور میرفتم بهم به شوخی میگفت آقای فرهادی شما که وضع مالی تون خوبه یه کمکی به واحد شهدا کنید منم میگشتم گوشه های جیبم یه مبلغ کمی رو بهش میدادم بعدش تو هر جمعی که خودم هم حضور داشتم میگفت: آقای فرهادی از بانیان خیر واحد شهدا هستن ومنم کلی میخندیدم؛ شاید از زمانی که به حوزه اومدم تا شهادتش بیشتر از ده هزار تومان هم کمک نکردم اما به اندازه ای از این کار من تجلیل می کرد که خودمم شرمنده میشدم که چرا کم کمک کردم
انجام وظيفه
موسي آخوندي
در سوريه كه بوديم، در اوقات بيكاري بحثهاي مختلفي داشتيم. يك روز بحث سياسي پيش آمد. هركسي از يك جناح خاص حمايت مي كرد و جناح مقابل را طرد مي كرد. نوبت به محمد رسيد. بلافاصله گفت: من جزو هيچ جناح سياسي نيستم. من فقط يك جناح را مي شناسم و آن هم ولايت فقيه است. من مطيع امررهبرم هستم ولاغير.
پس از چهل روز استقرار در منطقه، اعلام شد كه عمليات نزديك است و شهرهاي نُبل و الزهرا بايد آزاد شوند. گردان امام صادق راهي منطقه عملياتي شد و به گردان ما اعلام شد كه به عنوان احتياط در منطقه حاضر باشد. يعني ما درگيري مستقيم با دشمن نداشتيم. كار ما حمايت از گردا نهاي عمل كننده بود. وقتي اين خبر اعلام شد خيلي از بچه ها ناراحت شدند. خيلي ها به عشق عمليات و شهادت آمده بودند اما ... برخي مي گفتند وظيفه گردان احتياط خوردن و خوابيدن است. كاري انجام نمي دهد. بي خود ما را تا الان معطل كردند. بايد برگرديم.
اما محمد از جمع ما جلوي بقيه ايستاد و گفت: اين چه حرفي است كه مي زنيد. ما مأمور به انجام وظيفه هستيم. يا در خط مقدم در مقابل تررويستها يا در پدافند و احتياط. محمد بيشتر از بقيه به وظيفه اش عمل كرد و از بين ما،خداوند او را انتخاب كرد
هدایت شده از ابصار...
#بسیار_مهم
🔴🔴 چنانچه افرادی را میشناسید که احتمال دارد امشب به هر دلیلی بیرون از منزل باشند و به ویژه در محلهایی که امکان اغتشاشات وجود دارد
سریعا اطلاعرسانی کنید که در #اولین_فرصت به منازل خود مراجعه کنند
تاکید میکنم به هیچ وجه امشب، کسی بیرون نباشد...
#شکار_شبانه
#کابوس_ضدانقلاب
@absar313
هدایت شده از 🌺سفیران شهدا(موزه شهدای شهرستان ابهر)🌺
#سلام_امام_زمانم
خوشاصُبحے ڪہ خیرَش راتو باشے
ردیـفِ نـابِ شِعــرش راتوباشے
خوشاروزے ڪہ تاوقـٺِ غروبش
دعـاےِ خوب وذڪرش را تو باشے
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
@safiran_shohadaa
هدایت شده از شهیدمدافع حرم محسن جمالی
✍خاطرات خودنوشته شهید:
🔸قطعه #شهدا بهترین محل بود. با اینکه صبح زود می رفتم ولی همیشه چند پدر ومادر شهید بین مزارها نشسته بودند. آن ها را که می دیدم، بیشتر درک می کردم که #عشق تنها چیزی است که با رفتن ونبودن کم رنگ و فراموش نمی شود
🔹سعی می کردم #خلوتشان را به هم نزنم. همیشه اول به سراغ نظر کرده های #حضرت_زهرا سلام اللّه علیها (شهدای گمنام) میرفتم، آن ها که حتی از جاماندن اسمشان هم گذشتند.
🔸برای بیشتر شدن #رفاقتم با شهدا باهم قرار گذاشتیم من خاک از مزار آن ها بگیرم و آن ها #غبار از دل من می نشینم کنارشان با هم حرف می زنیم، من سنگ مزارشان را پاک می کنم، رنگ نوشته و حکاکی های روی سنگ ها را پررنگتر می کنم. آن ها هم در عالم #رفاقت سنگ تمام می گذارند و برایم مسیر مشخص می کنند که #عاقبت ختم به خیر شوم
#شهید_رسول_خلیلی🌷
#شهید_مدافع_حرم
#سالروز_شهادت