نوکرت مثل رقیه(س) مانده جا از قافله
حال این جامانده را جامانده میفهمد فقط
#6_روز تا #اربعین🏴 #کربلا
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#کانال_شهید_رحمان_مدادیان
@shahidmedadian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #ریل | ۶ روز تا اربعین حسینی(ع)
✏️ رهبر انقلاب: پیام امام حسین، پیام نجات دنیا است و حرکت عظیم اربعین آنرا در دنیا منتشر میکند.
🏴 #بعثت_خون
💻 Farsi.Khamenei.ir
💠امام باقر💚 علیه السلام فرمود:
✨ لَوْ یَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِی زِیَارَةِ الْحُسَیْنِ مِنَ الْفَضْلِ لَمَاتُوا شَوْقاً وَ تَقَطَّعَتْ أَنْفُسُهُمْ عَلَیْهِ حَسَرَات
🌴 اگر مردم میدانستند که چه ثوابی در زیارت امام💔 حسین(ع) است،
جان میدادند و از حسرت زیارت امام حسین(ع) قالب تهی میکردند
📚 کتاب معتبر کامل الزیارت، ص۱۴۲
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#کانال_شهید_رحمان_مدادیان
@shahidmedadian
#چله_ی_عهد_حسینی_تا_عهد_مهدوی
📣چهل شب زیارت عاشورا به نیابت شهدای کربلا هدیه به قلب داغدار امام زمان علیه السلام🤲
لطفاً در زیارت عاشورای هرشب همکاری بفرمایید👌
⬅️شب سی ام خانم ام کلثوم درود خدا بر او باد
🔴 صاحب مکیال المکارم می نویسد:
🔷 یکی از دوستان صالح من در عالم خواب مولا صاحب الزمان سلام الله علیه را دید که فرمود:
🔹 من دعاگوی هر مومنی هستم كه پس از ذكر مصائب حضرت سيدالشهدا سلام الله علیه برای تعجیل فرج و تایید من دعا كند!
📚 مکیال المکارم بخش۶ ذیل قسمت۲۹
🔻اولین دعای ما در ایام اربعین حسینی،
دعای فرج منتقم خون امام حسین(ع) است؛
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#کانال_شهید_رحمان_مدادیان
@shahidmedadian
بعضیها ما را سرزنش میکنند که چرا دم از کربلا میزنید و از عاشورا؛ آنها نمیدانند که برای ما کربلا بیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کردهایم، نه یک بار نه دو بار، به تعداد شهدایمان!
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#کانال_شهید_رحمان_مدادیان
@shahidmedadian
او از دوران کودکی، از مادیات در کمترین حد استفاده می کرد. همیشه لوازم ارزان قیمت خریداری می کرد و بقیه پولش را در راه خدا انفاق می کرد.
محسن در استفاده از #بیت_المال بسیار حساس بود، بطوریکه برای نامه هایش همیشه از کاغذهای باطله استفاده می کرد و با این وجود از خدا طلب مغفرت می نمود.
در یکی از نامه هایش نوشته است: زیاد صحبت نمی کنم که قلم و کاغذ #بیت_المال است و از خدا می خواهم مرا ببخشد، از اینکه از ورق و کاغذ #بیت_المال در جهت منافع شخصی استفاده کردم .
#شهید_محسن_صیرفیان_پور
#محرم
#یازهراس
@shahidmedadian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
حرفهای جانسوز مادر #شهید_مجید_قربانخانی درآخرین وداع...
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#کانال_شهید_رحمان_مدادیان
@shahidmedadian
💐#مجید_بربری
#قسمت_15
آقا افضل با این که می دانست پسرش شهید شده،ولی بی تاب نبود،گریه نمیکرد.مات و مبهوت بود،با این که نمیدانست، چطور باید با این غم کنار بیاید.هنوز صدای مجید از آخرین تلفن، در گوشش طنین داشت. هرچند لحظه، بی هوا صفحه گوشی اش را روشن میکرد و به عکس مجید نگاهی می انداخت اما مگر می توانست جلوی دلتنگی اش را بگیرد.افضل هم امید داشت که خبر شهادت پسر دروغ باشد.دلش میخواست شب بخوابد، مجید مثل بیشتر وقت ها ،نیمه شبی کلید را به در بیندازد،صدای چرخش کلید همه را بیدار کند و با قابلمه ای پر از کله پاچه،اهل خانه را ساعت نصف شب مجبور کند:((پاشید کله پاچه بخورید و بعد بخوابید!)).
حاج جواد و دوستش، پایشان نمیکشید به طبقه دوم بروند.پله ها را به سختی بالا میرفتند.وسط پله ها مکث می کردند و نگاهی ساکت و پر از دل واپسی،به هم انداختند.در دل هر دو غوغایی بود:((خدایا!خبر مجید رو چه طوری به مادرش بگیم!)).
برادرها و زن برادرها و خواهرشوهر مریم،در خانه پدربزرگ جمع بودند.حاج جواد با برادرهای مریم، هماهنگ کرده بود.پدر و برادرهای مریم، در جریان شهادت مجید بودند.هرکدام به نحوی فهمیده و حالا جمع شده بودند،تا به طریقی مریم را با خبر کنند.او کف اتاق نشسته بود و زن برادر و خواهرشوهرش کنارش نشسته بودند. پله های طبقه اول تمام شد و رسیدند دم در.جلوی در،جایی اش برای کفش شان نبود. طول راه پله را کفش چیده بودند. حاج جواد و صمد اسدی ،هنوز دل واپس مریم بودند. با نگاه شان به هم میگفتند:((خدا خودش به خیر بگذراند!)).
حاج جواد صدا زد؛
_یا الله،يا الله!
در باز شد و رفتند داخل.رو به روی مریم،برایشان جا باز کردند.سینی چای را جلویشان نگذاشتند.اما مگر چیزی از گلویشان پایین می رفت.مقابل این همه آدم که صدای نفس هایشان هم،به زور شنیده می شد.عطیه با چشمانی سرخ و حالی پریشان، جلوی ورودی آشپزخانه نشسته بود و زل زده بود به دهان این دونفر. مریم اشک می ریخت و نفسش به شماره افتاده بود.صمد بسم الله گفت و شروع به صحبت کرد،مثلا.از مجید گفت: از روز عملیات.یک ساعتی مدام با کلمات ور رفت،کلمات را بالا و پایین کرد،ولی باز مانده بود،مطلب آخرش را چه طور بگوید.همه زل زده بودند به دهان صمد،تا ببینند آخرِ این حرفها ،به کجا کشیده میشود. صمد حرف هایش تمام شد.نفس عمیقی کشید و به حاج جواد نگاهی انداخت.
#داستان_زندگی_حر_مدافعانحرم
#شهید_مجید_قربانخانی🌷🕊
💥ادامه دارد...
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#کانال_شهید_رحمان_مدادیان
@shahidmedadian
💐#مجید_بربری
#قسمت_16
حاج جواد با چشم و ابرو اشاره کرد و آهسته گفت:
_صمد فقط بگو!
حاج مسعود نزدیک آشپزخانه باز نشسته بود. عطیه آهسته پرسید:
_چی شده حاجی؟
حاج مسعود فقط سرش را تکان داد.
_داداش تو رو خدا!
چشمان برادر پر از اشک شد و با دست،جلوی صورتش را گرفت.صمد منّ و منّی کرد و گفت:
_طبق آخرین خبری که به ما رسیده،شهادت مجید مسجّله.به شما تبریک و تسلیت میگیم.
صدای گریه مادر و بقیه در خانه پیچید.هیچکس نمی توانست آرام شان کند.فریاد((وای مجیدم))،((داداش مجید))از جمعیت بلند بود.همه ایستاده بودند و عزا گرفته بودند و اشک می ریختند.عطیه با شنیدن تبریک و تسلیت ،مطمئن شد که داداش مجید دیگر نیست.به پهنای صورت اشک می ریخت.چنگ به صورتش زد و زخم و زیلی اش کرد.داد میزد،گریه میکرد و می گفت:
_قرار بود مجید سر یه هفته برگرده،پس چرا برنگشت؟
پنج تا دایی ها و خانم ها نمیتوانستند عطیه را آرام کنند.سر قصه رفتن و برنگشتن مجید،خودش را خیلی اذیت میکرد.برای آرام کردنش ،آن وسط یکی از دایی ها ،سیلی محکمی به عطیه زد و سرش خورد به لبه ی دیواره آشپزخانه و از حال رفت.وقتی به هوش آمد، تا بیست و چهار ساعت ،لام تا کام،نه حرفی زد و نه اشکی ریخت.حاج جواد با چشمانش،دنبال آقا افضل میگشت. اما او آرام گوشه ای نشسته بود و تنها به این و آن نگاه میکرد، به مریم، به عطیه،برادرهای مریم،خواهر خودش،به همسایه ها،بغض داشت ،اما گریه نمیکرد حاج جواد نگرانش شد .گفت:
_آقایون بیایید پایین،خانم ها هم بالا باشند.
مردها پایین رفتند.حاج جواد و صمد نفس راحتی کشیدند.از بین خبرهایی که طی این روزها، برای شهادت چندین نفر،به خانواده ها داده بودند،خبر شهادت مجید سخت ترین آنها بود.دم رفتن پارچه نوشته ی شهادتش را نصب کردند.افضل ولی همچنان آرام بود.😔
#داستان_زندگی_حر_مدافعانحرم
#شهید_مجید_قربانخانی🌷🕊
💥ادامه دارد...
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#کانال_شهید_رحمان_مدادیان
@shahidmedadian
حاج قاسم سلیمانی: نباید تردید کنیم که شهدا مثل اولیای الهی دارای اعجازند.
اینکه به قبور آنها توسل میکنیم و استمداد میطلبیم برای این است که آنها مثل قطرهای به دریا وصل و جزئی از ائمه(ع) شدهاند.
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#کانال_شهید_رحمان_مدادیان
@shahidmedadian
🌻دعای فرج به نیابت از شهید رحمان مدادیان🌻 التماس دعا 🤲🏻💚
#امام_زمانم🌸☁️
ﺍی ﻏﺎﻳبــــ ﺍﺯ ﻧﻈـــــﺮ
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ میسپارمتـــــ
ﺟﺎﻧــــﻢ ﺑﺴﻮختی
ﻭبه دل
ﺩﻭﺳتــــــ ﺩﺍﺭﻣتــــــ
💖الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ💖
#یاصاحب_الزمان
🌺بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ🌺
🌼إِلــــَهِے عـــَظُمَـ الْــــبَلاءُ وَ بــَرِحَ الْـــخَفَاءُ وَ انــــْکَشَفَ الْــــغِطَاءُ وَ انْــــقَطَعَ الـــرَّجَاءُ وَ ضــــَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُــــنِعَتِ الــــسَّمَاءُ وَ أَنْـــــتَ الْــــمُسْتَعَانُ وَ إِلَــــیْکَ الْــــمُشْتَکَے وَ عــــَلَیْکَ الْــــمُعَوَّلُ فـــِے الـــشِّدَّةِ وَ الــــرَّخَاءِ اللــــهُمَّـ صَـــلِّ عَـــلَے مُـــــحَمَّدٍ وَ آلِ مُــــحَمَّدٍ أُولِــــــے الْأَمْـــــــرِ الَّـــــذِینَ فَـــــرَضْتَ عَــــلَیْنَا طـــــَاعَتَهُمـْ وَ عـــــَرَّفْتَنَا بِـــــذَلِکَ مَــــنْزِلَتَهُمْـ فَـــــفَرِّجْ عــــَنَّا بِـــحَقِّهِمْـ فَـــرَجا عـــَاجِلا قَـــرِیبا کَـــلَمْحِ الـــْبَصَرِ أَوْ هُــــوَ أَقـــْرَبُ یَا مـــُحَمَّدُ یَا عَلِےُّ یَا عَلِےُّ یَا مُـــحَمَّدُ اکـــْفِیَانِے فـــَإِنَّکُمَا کـــَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فـــــَإِنَّکُمَا نـــَاصِرَانِ یَا مَــــــوْلانَا یَا صـــَاحِبَ الـــزَّمَانِ الـــْغَوْثَ الْـــغَوْثَ الْــغَوْثَ أَدْرِکـــْنِے أَدْرِکْنِی أَدْرِکْــنِے الــسَّاعَةَ الـــسَّاعَةَ الــسَّاعَةَ الْـــعَجَلَ الْـــعَجَلَ الْـــعَجَلَ یَا أَرْحَـــمَ الـــرَّاحِمِینَ بِــــحَقِّ مـــُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الــــطَّاهِرِینَ🌼
❣️#سلام_امام_زمانم❣️
ای مهربانِ من تو کجایی که این دلم...
مجنون روی توست که پیدا کند تو را...
ای یوسف عزیز،چو یعقوب صبح و شام...
چشمم به کوی توست که پیدا کند تو را...
#السلام_علیک_یا_بقیه_الله
#امام_زمان
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#کانال_شهید_رحمان_مدادیان
@shahidmedadian
عالم منتظرِامام زمانه
وامام زمان(عج)منتظرِ
آدمایی که بلند بشن
وخودشون روبسازن...
"امامزمانآمدنـــینیست؛
آوردنـــیاست" 🍃🪴
#اللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج