eitaa logo
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
618 دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
8.4هزار ویدیو
72 فایل
فراموشم نکن حسین جان فراموشت نخواهم کرد قسمتی از وصیت نامه ی شهید مدادیان بیسمچیمون ⤵️⤵️⤵️ https://abzarek.ir/service-p/msg/584740 پیج اینستاگرام ⤵ https://www.instagram.com/shahidmedadian 💖 خادم کانال @Zsh313 اومدنت اینجا اتفاقی نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هم اکنون مراسم ولادت امام حسین علیه السلام منزل پاسدار و سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری 🇮🇷 @shahidmedadian @rafiq_shahidam96
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
༻⃘⃕࿇🌷༻⃘⃕❀༅ ✨ روزت مبارک پاسدار دل ها ❤️ ❁═══┅┄ 🇮🇷 @shahidmedadian @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مولودی-تولد-تولد-تولدت-مبارک-1.mp3
7.8M
میلاد گل رسول و زهرا و علی‌ست؛🎉 زیرا که جهان خجسته زین نور جلی‌ست؛ ما را دگر از روز جزا بیمی نیست؛ چون بر دل ما عشق حسین ابن علی‌ست...😇🌸 سیدی اباعبدالله الحسین میلادت مبارک❤️ 👤 «تولد دوباره زندگیم» با مولودی‌خوانیِ کربلایی‌سیدرضا 🌺 ویژه ولادت 🎊 📝 تولد تولد تولدت مبارک👏🎊   🇮🇷 @shahidmedadian @rafiq_shahidam96 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
27.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸همسر عزیزم روزت مبارک شادی ارواح شهدا، الفاتحه وصلوات 🔷ارسالی از طرف همسر شهید کماندار 🇮🇷 @shahidmedadian @rafiq_shahidam96
💢 سه روز تا شهادت گفتند: "حسین خرازی را آورده اند بیمارستان" رفتم عیادت. از تخت آمد پایین بغلم کرد. گفت: "دستت چی شده؟" دستم شکسته بود و گچ گرفته بودنش. گفتم: "هیچی آقا! یه ترکش کوچیک خورده شکسته" خندید... گفت: "چه خوب! دست من یه ترکش بزرگ خورده قطع شده." ♥️ 🇮🇷 @shahidmedadian @rafiq_shahidam96
🌸 🔶 روز سوم «عملیات خیبر» بود که برای کاری به عقب آمده بود. از فرصت استفاده کردیم و نماز ظهر را به امامت او اقامه کردیم. در بین دو نماز، یک روحانی وارد صف نماز شد. با دیدن او، از ایشان خواست که جلو بایستد. آن برادر روحانی ابتدا قبول نمی کرد، اما با اصرار ، رفت و جلو ایستاد. پس از اقامۀ نماز عصر، ایشان گفت: «حالا که کمی وقت داریم، چندتا مسئله براتون بگم.» او شروع کرد به گفتن مسئله، در حال صحبت کردن بود که ناگهان صدایی آمد. همۀ چشم ها به سمت صدا برگشت. از شدت بی خوابی و خستگی بی هوش شده و نقش بر زمین شده بود. برادران سریع او را به بهداری منتقل کردند. دکتر پس از معاینۀ گفت: «بی خوابی، خستگی، غذا نخوردن و ضعیف شدن باعث شده که فشارش بیافته، حتماً باید استراحت کنه.» و یک سِرُم به او وصل کردند. همین که حالش کمی بهتر شد، از جایش بلند شد و از اینکه دید توی بهداری است، تعجب کرد. می خواست بلند شود، رفتیم تا مانعش شویم، اما فایده ای نداشت. من گفتم: « ، یه نگاه به قیافۀ خودت انداختی؟ یه کم استراحت کن، بعد برو. بدن شما نیاز به استراحت داره.» گفت: «نه، نمیشه، حتماً باید برم.» بعد هم سِرُم را از دستش بیرون کشید و رفت. 📚 منبع کپشن: کتاب ، صفحه ۷۹ به روایت برادر «نیکچه فراهانی» 📷 اطلاعات عکس: جبهه جنوب، زمستان ۱۳۶۲ ، جلسۀ توجیهی در اتاق فرماندهی 🇮🇷 @shahidmedadian @rafiq_shahidam96
🚩 📷 قرارگاه عملیاتی نجف سپاه، از راست: ؛ فرمانده‌ی قرارگاه فتح و میرقائد؛ فرمانده‌ی کل سپاه در عملیات آبی-خاکی . 👈«...در کنار ، احساسِ قدرت می‌کردم.» محسن رضایی 💔 🇮🇷 @shahidmedadian @rafiq_shahidam96