آیتاللهالعظمی بهاءالدینی مکرر میفرمودند «آنکه اذان را بامعنا میگوید، اذان بگوید» و منظور ایشان جلال افشار بود.
وقتی پس از شهادت او، عکسش را محضر آیتالله بهاءالدینی عرضه کردند، بیاختیار اشک از چشمانشان جاری شد، قطرات اشک روی عکس جلال افتاد، در این حین گفتند: «امام زمان (عج) از من یک سرباز خواست، من هم صاحب این عکس را معرفی کردم. اشک من، اشک شوق است.»
درود خدا بر سرباز امام زمان🥺🌷
#شهید_جلال_افشار
#شهید_مسلم_خیزاب
#شهید_مدافع_حرم
🌹نقل از همسر شهید:
هرروز صبح بدون استثناء دعای فرج و زیارت عاشورا میخواندند. شبها هم سورۀ واقعه را میخواندند و هر موقع سلام میدادند به امام حسین (ع) و امام رضا (ع) میگفتند: «یا امام زمان (عج) نگاهت را از من برنگردان.» خیلی شوخطبع بودند ولی بحث اهلبیت (ع) که میشد بهقدری گریه میکردند که انگار شیر آب را باز کردند. جمعهها بعدازظهر هر دو برای فراق امام زمان (عج) خیلی دلگیر بودیم و میرفتیم گلزار شهدا. احساس میکردیم وقتی آنجا هستیم و نماز مغرب و عشاء را میخوانیم سبکتر میشویم. یکبار ایشان به محمدمهدی گفت: «دعا کنید که من برای همیشه گلستان شهدا بیام تا عصرهای جمعه حداقل یک پارتی داشته باشید و بیاید کنار مزار خودم.» احساس میکنم نگاهی که اهلبیت به ایشان داشتند ایشان را پذیرفتند.
همیشه میگفتند که دوست دارم مراسمهایی که برگزار میکنیم با مناسبتهای اهلبیت (ع) یکی شود.
هیچ خانم نامحرمی را نگاه نمیکرد و همیشه میگفت اگر قرار است چشمی به آقا امام زمان (عج) بیفتد نباید با نگاه به نامحرم آلوده شود.
در خیابان هم که بودیم همیشه ملاحظه میکرد که نگاهش به نامحرم نیفتد و مراعات میکرد.
به نقل یکی از دوستان
شهیدادارت خاصی به حضرت خدیجه داشتندروزی دچار بیماری سختی شده بودم. مسلم اومد عیادت و گفت توسل کن به حضرت خدیجه ان شاءالله که خوب میشی، چند روز بعد دوباره اومد عیادت گفت توسل کردی؟
گفتم نه یادم رفت!
گفت توسل کن ان شاءالله که خوب میشی.
من هم توسل کردم به حضرت خدیجه و چیزی نگذشت که خوب شدم.
مسلم تا سلامتی منو دید
گفت دیدی گفتم توسل کنی خوب میشی.
🌷#شهید_علی رضا_کریمی
معروف به مسافر کربلا
روزی آخری که داشت میرفت کربلا مادرش پرسید علی رضا جان مادر کی برمیگردی؟
علی رضا گفت:هر موقع که راه کربلا باز بشه!
علی رضا شهید شد و پیکرش زمانی که راه کربلا باز شد پیدا شد.
هر کس که کربلا خواسته و به ایشون توسل کرده رزق کربلاش رو گرفته😍❤️🥺
کتاب شهید هست:
#مسافر_کربلا
پیشنهاد میکنم حتما بخونید و عنایات این شهید آشنا بشین😊🍀
#شهید_حسین_خرازی
🌹پیام های شهید:
- اگر برای خدا جنگ میكنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش كنید. گزارش را نگه دارید برای قیامت. [اگر كار برای خداست گفتنش برای چه؟]
- همواره سعیمان این باشد كه خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یك الگو در نظر داشته باشیم كه شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند كه در این راه شهید شدند.
- هر چه كه میكشیم و هر چه كه بر سرمان میآید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
شبی حضرت زهرا(س) را در خواب میبیند که به عروسیاش آمده است، شهید ردانیپور به ایشان میگوید: خانم!! قصد مزاحمت نداشتم و فقط میخواستم احترام کنم، حضرت زهرا (س) پاسخ میدهند: «مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نیاییم به کجا برویم؟»
مصطفی دیگر تا صبح نخوابید و نماز میخواند، دعا و گریه میکرد و میگفت من شهید میشوم، دوستش گفته بود «این همه گریه و زاری میکنی، میگی میخوام شهید بشم دیگه زن گرفتنت چیه؟» جواب داد: «خانمم سیده میخوام اون دنیا به حضرت زهرا(س) محرم باشم، شاید به صورتم نگاه کنه!»
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
#شهید_مصطفی_ردانی_پور شبی حضرت زهرا(س) را در خواب میبیند که به عروسیاش آمده است، شهید ردانیپور
شهیدی که دوست داشت همیشه گمنام بماند🙂
و همان هم شد
مصطفی سالهاست که گمنام هست و مهمان حضرت زهرا هست ❤️🌷
مادر شهید اینجا خاک هستن🥺🌷
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#شهید_مسعود_آخوندی
#شهید_تک پسر
آقا مسعود خیلی خوشگل بودند.
روزی که میرند دانشگاه دوستشون بهشون میگه دخترا همشون دارند راجع تو حرف میزنند تعجب میکنه میگه چرا؟
میگه داداش از بس خوشگلی!
آقا مسعود تا اینو میشنوه
از فردا با ظاهری متفاوت میان دانشگاه.
کتاب شهید
🌹#تک_پسر
#خاطرات_شهدا
●برای گرفتن مرخصی وارد چادر فرماندهی گردان شدم،شهید تورجی زاده طبق معمول به احترام سادات بلند شد و درخواستم را گفتم ؛بی مقدمه گفت نمی شود،با تمام احترامی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلی جدی بود؛کمی نگاهش کردم،با عصبانیت از چادر بیرون آمدم و با ناراحتی گفتم:" شکایت شما را به مادرم حضرت زهرا(س) می کنم."
● هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که دوید دنبال من با پای برهنه گفت:" این چی بود گفتی؟" به صورتش نگاه کردم...خیس اشک بود. بعد ادامه داد:" این برگه ی مرخصی سفید امضا،هر چه قدر دوست داری بنویس ،اما حرفت را پس بگیر یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعتی قبل از شهادتش من را دید. پرسید:" راستی آن حرفت را پس گرفتی؟
فرماندهٔ گردان یازهرا لشگر ۱۴ امام حسین(علیهالسلام)
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷
●ولادت : ۱۳۴۳ اصفهان
●شهادت : ۱۳۶۶/۲/۵ بانه ،
کتاب شهید
🌹#یا زهرا