eitaa logo
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
659 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
7.8هزار ویدیو
72 فایل
فراموشم نکن حسین جان فراموشت نخواهم کرد قسمتی از وصیت نامه ی شهید مدادیان بیسمچیمون ⤵️⤵️⤵️ https://abzarek.ir/service-p/msg/584740 پیج اینستاگرام ⤵ https://www.instagram.com/shahidmedadian 💖 خادم کانال @Zsh313 اومدنت اینجا اتفاقی نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب شهید هست: پیشنهاد میکنم حتما بخونید و عنایات این شهید آشنا بشین😊🍀
داداش اومدم ازت زیارت کربلام رو بگیرم.😢💔 می‌دونم گنه کارم 😔 اما پناهی جز کربلا ندارم ❤️ خودت از آقا امام حسین بخواه که منه رو سیاه رو دعوت کنه که بد جوری دلم تنگ شده😢😔
سه شهید بزرگوار در یک قاب عکس 🥺🥺❤️❤️ شهید مصطفی ردانی پور شهیدحسین خرازی شهید احمد کاظمی
🌹پیام های شهید: - اگر برای خدا جنگ می‌كنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش كنید. گزارش را نگه دارید برای قیامت. [اگر كار برای خداست گفتنش برای چه؟] - همواره سعی‌مان این باشد كه خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یك الگو در نظر داشته باشیم كه شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند كه در این راه شهید شدند. - هر چه كه می‌كشیم و هر چه كه بر سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.
شبی حضرت زهرا(س) را در خواب می‌بیند که به عروسی‌اش آمده است، شهید ردانی‌پور به ایشان می‌گوید: خانم!! قصد مزاحمت نداشتم و فقط می‌خواستم احترام کنم، حضرت زهرا (س) پاسخ می‌دهند: «مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نیاییم به کجا برویم؟» مصطفی دیگر تا صبح نخوابید و نماز می‌خواند، دعا و گریه می‌کرد و می‌گفت من شهید می‌شوم، دوستش گفته بود «این همه گریه و زاری می‌کنی، می­گی می‌خوام شهید بشم دیگه زن گرفتنت چیه؟» جواب داد: «خانمم سیده می‌خوام اون دنیا به حضرت زهرا(س) محرم باشم، شاید به صورتم نگاه کنه!»
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
#شهید_مصطفی_ردانی_پور شبی حضرت زهرا(س) را در خواب می‌بیند که به عروسی‌اش آمده است، شهید ردانی‌پور
شهیدی که دوست داشت همیشه گمنام بماند🙂 و همان هم شد مصطفی سالهاست که گمنام هست و مهمان حضرت زهرا هست ❤️🌷 مادر شهید اینجا خاک هستن🥺🌷
پسر آقا مسعود خیلی خوشگل بودند. روزی که میرند دانشگاه دوستشون بهشون میگه دخترا همشون دارند راجع تو حرف میزنند تعجب می‌کنه میگه چرا؟ میگه داداش از بس خوشگلی! آقا مسعود تا اینو میشنوه از فردا با ظاهری متفاوت میان دانشگاه. کتاب شهید 🌹
●برای گرفتن مرخصی وارد چادر فرماندهی گردان شدم،شهید تورجی زاده طبق معمول به احترام سادات بلند شد و درخواستم را گفتم ؛بی مقدمه گفت نمی شود،با تمام احترامی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلی جدی بود؛کمی نگاهش کردم،با عصبانیت از چادر بیرون آمدم و با ناراحتی گفتم:" شکایت شما را به مادرم حضرت زهرا(س) می کنم." ● هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که دوید دنبال من با پای برهنه گفت:" این چی بود گفتی؟" به صورتش نگاه کردم...خیس اشک بود. بعد ادامه داد:" این برگه ی مرخصی سفید امضا،هر چه قدر دوست داری بنویس ،اما حرفت را پس بگیر یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعتی قبل از شهادتش من را دید. پرسید:" راستی آن حرفت را پس گرفتی؟ فرماندهٔ گردان یازهرا لشگر ۱۴ امام حسین(علیه‌السلام) 🌷 ●ولادت : ۱۳۴۳ اصفهان ●شهادت : ۱۳۶۶/۲/۵ بانه ، کتاب شهید 🌹 زهرا
🍀رهبر انقلاب از سردار شهید [قربانعلی عرب] به نام مالک لشگر امام حسین ( ع ) یاد کرده است. ✨🌹بچه های محله در مدرسه او را دهاتی صدا می‌زدند به قدری هر روز در مدرسه او را مسخره می‌کردند که از ادامـــه تحصیل منصرف شد ولی فقط چند سال گذشت که آن پسربچه خرابه‌نشین امامزاده به جایگاهی رسید که رهبر انقلاب، او را مالک لشگر امام حسین (ع) لقب داد.
بریم قشنگترین قطعه گلستان شهدا قطعه شهدای گمنام❤️😍
به نیابت از شهید ابراهیم هادی 😍😍
امروز برای شهیده کمایی جشن تولد گرفته بودند😍😍❤️❤️
کیک شهید کمایی😍😍
یه چند تا هدیه امام زمانی هم دادیم😍😍🌺 ان شاءالله که هممون مورد عنایت حضرت صاحب الزمان قرار بگیریم🤲🍀
هدایت شده از کانال برادران شهید مهدی و مجید زین الدین🏴🖤
صابر خراسانی کامل.mp3
30.44M
🔷 اجرای زیبای شاعرآیینی مشهدی،آقای صابرخراسانی، درجمع زائرین شهدا که، دلها را،راهی صحن و سرای امام مهربانیها، امام رضا(ع) کرد. 🍃شما هم بشنوید... التماس دعا... ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ https://eitaa.com/joinchat/319357276Ceb68ec28c2 ┄┅┅❅❁❅┅┅┄ کانال رسمی سردار شهید مهدی زین‌الدین👆 ♥️
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
بسم ربِّ زهـــرا سلام الله قسمت چهل و دوم داستان #شهیدتورجی_زاده...🌷 اسراف راوی: دکتر سید احمد نو
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 بسم ربِّ زهـــرا سلام الله __قسمت چهل و سوم ...🌷 __رفاقت اواخر سال ۶۵ بود در ایام عملیات کربلای پنج برادر تورجی به عنوان معاون و سپس فرمانده گردان یازهرا سلام الله علیها انتخاب شد . از طرف لشگر برادر حسین خالقی مسئول گروهان ذولفقار و جایگزین تورجی شد . یک روز در کنار محند نشسته بودم همان موقع برادر خالقی وارد شد با آقای تورجی صحبت کرد .ایشان بی مقدمه گفت : آقای تورجی اینها کی هستن تو گروهان ذولفقار جمع کردی! محمد با چشمان گرد کرده از سر تعجب گفت : مگه چی شده ؟ آقای خالقی ادامه داد وقتی به من گفتند به جای شما به گروهان بیایم خوشحال بودم . فکر میکردم یک گروهان نمازشب خوان تحویل میگیرم اما پشیمان شدم نگاهشان کن! بعد گفت بیشترشان اهل شوخی ، سرکار گذاشتن و ...هستند بعضی از اینها جزء لاتها و ...بودند برای ما از دعواهاو چاقو کشی هایشان حرف می زنند ‌. تورجی خندید و گفت همین بود ؟! ترسیدم گفتم چی شده ! بابا تازه یک هفته هست فرمانده ای یکم تحمل کن . محمد لبخندی زد و ادامه داد ببین حسین جان اگر توانستیم اینها که به قول تو مشتی لات و چاقو کش بودند را با خدا رفیق کنیم را هنر کردیم . درثانی ما نیرویی میخواهیم شب حمله بزنه به خط دشمن و کپ نکنه ! همین بچه هایی که حرف تورو گوش نمیدن . یا به قول تو مشکل دارن رو باید توی فاو می دیدی. وقتی زدیم به قرارگاه دشمن نبرد تن به تن بود . همین آدمهایی که اهل نماز شب نیستن یا زیاد اهل حال نیستن پا برهنه شدند دنیال دشمن می دویدند و پدر عراقی ها را در آورده بودند . دل شیر داشتند توی چند ساعت قرارگاه را پاکسازی کردند همین آدمها! بعد گفت سعی کن با این نیروها رفیق بشی! تو عالم رفاقت خیلی مشکلات حل میشه ! من بعضی از این کسانی که شهید شدند را می شناختم . وقتی پیکر این شهدا در اصفهان تشییع کردند خیلی ها تعجب می کردند ! باور نمی کردند که مثلا فلانی شهید شده باشد . راست می گفت . خیلی ها را می شناختم که رفاقت با تورجی زاده مسیر زندگی آنها را عوض کرد . خیلی از آنها که در گلستان شهدا آرمیده اند . چند روز بعد برادر تورجی طرح یک دوره مسابقات فوتبال را داد ! همه گروها و دسته ها را تیم داد ! با اصرار تورجی یک تیم هم از مسئولین گردان انتخاب شد سن آنها بالاتر از بقیه نیروها بودند . اکثر آنها بازی بلد نبودند . زنگ تفریحی بودند برای بقیه تیم ها ! بچه ها خیلی می خندیدن روحیه بچه ها را واقعا عوض کرده بود . برادر تورجی از این کارها زیاد می کرد هرکاری که در شادابی نیروها اثر داشت انجام می داد . با نیروها رفیق بود . همه او را دوستداشتند . این رفتار او تاثیر زیادی در روحیه نیروها داشت . خیلی ها به محض ورود به منطقه سراغ گردان او را می گرفتند . می خواستند جزء نیروهای او باشند در حالی که اکثر گردانها با کمبود نیرو مواجه بودند گردان ما نیرو اضافه داشت در عمیات سخت ترین ماموریتها به گردان یازهرا سلام الله علیها سپرده میشد به خوبی از پس این ماموریتها برمی آمد . نمونه بارز آنها در شلمچه و عملیات کربلای پنج بود . ...... 📚 کتاب یازهرا    ♥⃢ 🍀کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
((مهمان معنوی امشب))  🕊 شهيد علی اکبر پرتی تاریخ شهادت ۱۳۶۱/۷/۲۷ محل شهادت : قصرشیرین   🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊    ♥⃢ 🍀کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌱به قول شهید رسول خیلی: با شهدا قرار بستم که مزارشون رو با آب بشورم شهدا هم غبار گناه رو از دلم بشوند! ای شهدا گنه کارم 😔 خطا کارم😔 اما مزارتون رو با آب شستم شما هم غبار گناه رو از دلم بشورید 💔🌿   ♥⃢ 🍀کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💞❣بسم رب المهدی❣💞 قسم‌ به‌ سوره‌ی‌ والفجر یار میآید سپیده‌دم‌ پس‌ از این‌شام‌تار میآید زمان‌آمدنش‌وقت‌مطلع‌الفجر است و ناگهان‌ به‌ سر، این انتظار میآید 🟠 السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ 🟡اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، 🟢اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ، 🔵اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ 🌼🌿 🌼🌿 🌼🌿 ✾🌸أللَّھُمَ‌صَلِّ‌؏َلی‌مُحَمَّد‌وَآلِ‌مُحَمَّدوَ؏َـجِّلْ‌فَرَجھُمَ🌸✾    ♥⃢ 🍀کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
خویشتن را در قفس محبوس می بینم و می خواهم از قفس به در آیم. سیم های خاردار مانعند. من از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آنچه كه از خدا بازم می دارد متنفرم. ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‎‎‎‎‌ ‎   ♥⃢ 🍀کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
4_6015059555828895030.mp3
10.36M
به همه گفتی که رفیق منی منم نخواستم که خرابت کنم...🌱💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام رضا جاااانم من یه گدای قدیمی ام میدونم هوامو داری 😭❤️
آقا خودش گفت: تو شهید میشی چون کر و لال بود، خیلی جدی نمی‌گرفتنش. یه روز کنار قبر پسر عموی شهیدش با انگشت یه قبر کشید،نوشت "شهید عبدالمطلب اکبری!" خندیدیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و نوشته‌اش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و رفت. فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن. ‏دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و ما مسخره بازی درآورده بودیم! ‏وصیت نامه‌ش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود: بسم الله الرحمن الرحیم ‏یک عمر هر‌چی گفتم؛به من می‌خندیدن! ‏یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخره ام کردن! ‏یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم ‏اما مردم! ما رفتیم ‏بدانید هر روز با آقام امام زمان(عج) حرف می‌زدم. آقا خودش گفت: تو شهید میشی... عبدالمطلب اکبری شادی روحش صلوات 🌹   ♥⃢ 🍀کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
[|•🌿] آرزوی شهادت به شوخی میگفتم: چقدر مودب هستی آقاجون شهیدبازی در نیار. او جواب می‌داد: ما هنر شهادت نداریم. هر بار این این جمله را از او می‌شنیدم در دلم نهیبی می‌زدم و... 🎙️: «نقل از سید طه صالحیان» ˹   ♥⃢ 🍀کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯