حالا بشنوید از پدر صبور وعزیزم 👇
پیکر فرزند عزیزم تا الان به خونه برنگشته و نمیدونیم تکفیریهای ملعون چه بر سر پیکرش آوردن😔 اما وقتی به من گفتن میخوایم پیکر محمدامین روتحویل بگیریم، ممانعت کردم و گفتم راضی نیستم بهخاطر فرزندم به اونها پول بدید تا با این پول دشمن به تقویت نیروی خود بپردازه.
پسرم با خدا معامله کرد، اگر جسمش اینجا باشه یا آنجا زیاد مهم نیست، مهم این که خدا این شهادت روبپذیرد،👌 همانطور که قبل از شهادت فرزندم پای انقلاب، نظام و اهدافش ایستاده بودیم الان هم ایستادهایم و تا آخرین لحظه از کشور دفاع میکنیم و آماده و گوش به فرمان رهبر هستیم و با کوچکترین اشاره رهبر با جان و دل از کشور دفاع میکنیم و همچنین امیدوارم این مسؤولیتی که پسرم به دوش ما گذاشت بتوانیم از عهده اش بربیایم✌️
✍فرازی از وصیت نامم
من از این دنیا با همه زیباییهایش میروم و همه آرزوهایم را رها میکنم اما به ولایت و حقانیت علی ابن ابیطالب (ع) و خداوندی خدا یقهتان را میگیرم اگر خامنهای را تنها بگذارید، خواهش آخر من این است که سلام مرا به امام خامنهای برسانید و بگویید اگر دوباره زنده شوم از تکه تکه شدن در راه تو ابایی ندارم
شادی روح امام و شهدا ،شهدای مدافع حرم خصوصا شهیدمحمد امین کریمیان و شهید محمد حسین بشیری صلوات🌷
هدایت شده از کانال رسمی خط سرخ
4_5963124446213439696.mp3
زمان:
حجم:
1.11M
هدایت شده از کانال رسمی خط سرخ
4_203544779399626910.mp3
زمان:
حجم:
7.55M
مناجات پایانی شب 🌙
اقا قسم به جان شما خوب میشوم
باور کن اخرش به خدا خوب میشوم
خجالت میکشم من که نتوانستم ابروداری کنم برای شما فقط ابرومیبرم اقا😭
🎤مناجات با امام زمان (عج)حاج مهدی رسولی
هدایت شده از حاج مرتضی بشیری
انالله واناالیهراجعون
معلم اخلاق،آشناوصمیمی خانوادهها حجتالاسلاموالمسلمین حاج سیدعلیاکبرحسینی معروف به استاداخلاقدرخانواده بعد از یک عمر خدمت خالصانه دینی و انقلابی عصر امروز در سن ۷۹ سالگی درگذشتند
@shahidmohamadhoseinbashiri
─═🍃🌸🍃═─
«شوق شهادت»
تصمیم گرفته شد بروم بنیامین ماموریت،محمد حسین چند دقیقه بعد گفت :«خودم هم می آیم تنها نرو،»حالا خیالم راحت بودد که اگرمحمد حسین بیاید هم مسیر را می شناسد وهم کار بلد هست
من وبچه ها مخالف بودیم ولی چون مجوز داشت آمد،عقب نشست وحرکت کردم،محمد حسین از اول حرکت حتی قبل از نماز صبح ،حالت بی قراری داشت انگار کسی منتظرش هست ودیدار دارد
در مسیر بیقراری او را که دیدم،ازش پرسیدم چی شده،گفت چیزی نیست ،فقط یک مقدار بی حوصله ودر فکر بود ، مسیر رفتن چون به وقت نماز ظهر نزدیک می شدیم،سه ،چهار بار گفت :« نماز اول وقت جا نمانیم»،حالا استرس نماز هم اضافه شده بود،من هم گفتم :«خوب الانه که می رسیم ونمازرا هم آنجا می خوانیم»
من هم با دیدن این بیقراری محمد حسین یاد روزی افتادم که داشتیم اعزام می شدیم که وقتی یکی از دوستان ازش پرسید ،محمد حسین حالا که می روی اگر شهید شدی ،کجا محل دفن وکی بالای سرت باشد،خیلی جدی گفت :«اگر شهید شدم کنار شهید مدافع حرم الوانی محل دفنم کنید وبعدش به فیلم بردار گفت برادر .....خودت».من غرق در روز اعزام بودم که محمد حسین گفت:« زود باش الان وقت نماز می شود»
تا بخود آمدم رسیدیم بنیامین،وارد خانه ای شدیم که برادران حسین حریری وسید جوادجهانی و....داشتند نماز می خواندند
من نماز دوم را پشت سر محمد حسین خواندم وچون وقت داشتم سریع مشغول زیارت عاشورا شدم وبعد از اتمام زیارت عاشورا ،سریع حسین حریری که تخریب چی بود آمد وبه محمد حسین گفت:«بیاید کمک،خانه ها تله شده اند ومردم هم ازترس اینکه اموالشان غارت نشود هجوم آورده اند»
بنیامین تازه آزاد شده بود ومنازل مخروبه مردم هم با مواد انفجاری تله شده بودند
حریری ادامه داد اگر به داد مردم نرسیم الانه که قتل عام شوند
رفتیم داخل یککوچه که دیدیم تمام خانه ها تله شده اند ومردم هم دارند دسته جمعی از دور می آیند
بعد از ظهر بود ٬می دانستم که محمد حسین ساعت سه،در مقر جلسه دارد وباید خودمان را می رساندیم ،یکی دو ساعتی که وقت بود با درخواست حریری وجهانی که از بچه های تخریب ،واحدی بودن که ماهم تحت فرماندهی آن واحد کار می کردیم ،رفتیم ومسغول کمک مردم و پاک سازی خانه ها شدیم
وارد اولین کوچه که شدیم یک منزلی سه گوشه ای بود که داخل وتمام در وپنجره ها را با تبحر خاص دشمن حرامی،تله کرده بود که نیم ساعتی طول کشید تا خنثی شد،حالا محمد حسین آن بیقراری قبلش تبدیل به خنده شده بود وداشت از کمک به مردمی که تماشامی کردند که چه موقع مجوز ورود به منازشان را می دهند ،کیف می کرد ،فقط فکرش به ساعت سه وجلسه بود
کار را با برادران حریری وجهانی ادامه دادند تا تمام خانه های آن کوچه پاک سازی ومردم با خوشحالی وارد منازلشان ،بدون هیچ خطری شدند
به طرف سوار شدن ماشین می رفتیم که دوتا مرد دوان دوان رسیدن وبه عربی والتماس در خواست کمک کردن که منزل آنها راهم برویم از تله های انفحاری خنثی کنیم
ساعت داشت به وقت جلسه می رسید محمد حسین گفت ،گرچه ساعت دارد به وقت جلسه می رسد ولی اینها که دارند التماس می کنند ،مثل خانواده خودمان هستند وگرفتار ،اگر نرویم کلا قتل عام می شوند
چهار نفری ،من وحسین حریری وسید جوادجهانی ومحمد حسین همراه آن دو نفر رفتیم
منزلشان انتهای کوچه وجدا از منازل دیگران بود
با آنها وارد حیاط منزلشان شدیم،بعد ازدیدن مواد انفجاری ،محمد حسین به من گفت ،برادر.....بروماشین را آماده کن تا سریع بعد از خنثی سازی برویم به جلسه برسیم
حسین حریری وسید جواد ومحمد حسین هم مشغول کار شدند
چند قدمی وارد کوچه نشده بودم که با صدای انفجار ودود وگرد وخاک به زمین خوردم
تا بخود آمدم سریع رفتم داخل حیاط منزل،دیدم که حسین حریری بر اثر شدت انفجار وترکش در جا شهید شده و سید جوادمحمد حسین هم چند متر آنطرف تر با بدن غرقه به خون افتاده اند
مقداری کار امداد گری بلد بودم نبض آنها را هم گرفتم سید جواد و محمد حسین نبض داشتند وهم قلبشان کار می کرد ولی تمام سرتا پایشان ترکش بود وخون می زد بیرون
سریع کارهای اولیه امداد گری را انجام دادم با کمک بچه های که حالا برای کمک رسیده بودندآنها را سوار عقب خودرو کردیم وراهی مقر اورژانش شدیم
در مسیر محمد حسین آخرین نفس های خودش را می کشید که سرش را با دستانم به زانو کرفتم وتنها کاری که توانستم انجام بدهم این بود که مشغول خواندن ابه الکرسی شدم وفکرم در آنموقع رفت به روضه ای که از شهادت حضرت علی اکبر می خواندم ویاد بدن اربعا اربا یش افتادم ونگاه می کردم به بدن محمد حسین واشکم جاری بود ،یک آن نگاهم به چشمان غرقه به خون محمد حسین افتاد که دیدم اشک از آنها می آید وبا خون محاسنش خضاب می شد وبه محمد حسین التماس کردم«می دانم که یکی از ائمه بالای سرت هست پس،سلام من رادر این لحظات به اش برسان و...»ومشغول خوانذن سلام زیارت عاشورا شدم وضمضه کردم
«السلام علیک یا ابا عبدالله
ال