eitaa logo
شهید موسوی نژاد
383 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
7 فایل
🌷🌷 اینجا قراره که فقط و فقط از #شـهدا درس زندگی بگیریم 🌷🌷 مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن 🌹سرهنگ پاسدار شهیدسیدعبدالحسین موسوی نژاد ولادت: خمین ۱۳۴۸/۲/۱     شهادت: منطقه سردشت ۱۳۹۰/۴/۳۰ مزار:گلزارشهدای قم "روزانه خواندن زیارت عاشوراراامتحان کنید"
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید موسوی نژاد
مراسم بزرگداشت شهیدسعیدکریمی
شهید موسوی نژاد
نایب الزیاره شما 💔 🍃
سلام برکسی که خیمه‌گاهش هتک حرمت شد... فرازی از زیارت ناحیه مقدسه ▪️رحلت شهادت گونه حضرت زینب کبری سلام‌الله‌علیها تسلیت باد
فرازی از وصیت‌نامه شهید علاء‌حسن نجمه🕊🌹 از شهدای مدافع حرم حزب الله لبنان خطاب به بانوان مسلمان: هرگاه تصمیم گرفتی بدون حجاب و با ظاهر غیر اسلامی بیرون بروی،بدان که غرب را در تهاجم فرهنگی‌اش یاری میکنی و توجه جوانانی که سعی بر حفظ نگاهشان دارند را جلب میکنی، مبادا حجابی که بر تو واجب شده تا تو را با نجابت فاطمی پاکدامن نگه دارد را تحریف کنی چراکه تو آبروی  تمامی دختران محجبه و پاکدامن هستی، با این همه اگر همچنان به این مسئله بی توجه بودی، بدان که دیگر اسم شیعه بر روی تو نمیتوان گذاشت...
قَد نَرَیٰ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فی السَماء وقتی که دلت تنگ ‌می شود به آسمان نگاه کن... -سوره بقره،آیه١۴۴
عمر با ارزش ترین داراییِ آدمه اگه کسی برات وقت گذاشت، یعنی داره از ارزشمندترین و غیرقابل تکرارترین چیزی که داره، خرجت می کنه پس قدرشو بدون...!!
ﺑﺎﺯ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ ﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ که ﺣﺎﻟﺖ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﺨﻨﺪﻡ ﮐﻪ خیلی، ﮔﺮﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﺷﻌﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻢ ﺑﺮﺍیت ﻭﺍﮊﻩ‌ﻫﺎ ﮔﻞ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﯾﺎﺱ ﻭ نرگس ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻡ ﺗﻮﯼ ﮔﻠﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ... ..
شهید موسوی نژاد
ﺑﺎﺯ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ ﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ که ﺣﺎﻟﺖ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﺨﻨﺪﻡ ﮐﻪ خیلی، ﮔﺮﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﺷﻌﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻢ ﺑﺮﺍیت ﻭﺍﮊﻩ‌
! اگر تو نبودی، وطن بهار نداشت نهال غیرت ما بوی برگ و بار نداشت اگر تو سینه ی خودرا سپر نمیکردی هجوم دشمنی آشفته جان، مهار نداشت تو بودی و دیدی که آن پدیده ی شوم ز ها فرو گذار نداشت... فرزند شهید سید جواد اسدی از شهدای مظلوم خان‌طومان💔 🌷هدیه‌به روح‌پاکش
وقتی می‌آمد خانه، رسیده و نرسیده می‌رفت سراغ بچه‌ها. کلی با هم حرف می‌زدند و بازی می‌کردند‌. خم می‌شد تا روی شانه‌هایش بنشینند و یک دل سیر بازی کنند. بچه‌ها هم کم نمی‌گذاشتند و مرتب از سر و کولش بالا می‌رفتند. می‌خواست بچه‌ها کمبودی احساس نکنند. شهید قربان علی عرب🕊🌹 📚 این عمار
مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ الحج/۷۴ خدا را آن گونه که سزاوار اوست نشناختند، بی تردید خدا نیرومند و توانای شکست ناپذیر است. دلخوش باش به باریکه ی نوری که از بین چین‌های پرده، روی تخت تابیده... به کتاب نیمه‌کاره ی روی میز... به داغی فنجانت در هوای سرد... دلخوش باش به دو صندلی که هنوز روبه‌رو‌ی هم‌اند... به تنظیم کردن زنگ ساعت برای صبح فردا... به دفترچه‌ی کوچکی که رویاهایت را نگه‌ میدارد... که معنیِ همین ریزریزهای ساده شاید "زندگی ادامه دارد" باشد!! 🍃
‌دهان باب‌الله است ... واردات و صادراتش را کنترل کنید، سعی کنید عقل چانه تان را بچرخاند. علامه‌حسن‌زاده‌آملی
بطری وقتی پُره و میخوای خالی کنی خَمِش میکنی دیگه! دل آدمم همینطوره، بعضی وقتا از غم و حرف و طعنه دیگران پُر میشه. خدا میگه ما میدونیم و اطلاع داریم دلت می‌گیره به خاطر حرف‌هایی که میزنن... پس سرت رو بـه سجده بذار و خدا رو تسبیح کن!!
با محسن بحثم شد... گفتم: هی نگو شهید بشم، شهید بشم، باید مؤثر باشی آدم باید تو زندگیش تاثیر داشته باشه. یه سرباز مُرده به چه درد می خوره؟! خندید و گفت: شهید بشم انشاءالله مؤثر هم میشم!
خدایا آغوش تو که باشد خواب دیگر بهانه ای برای خستگی نیست! تپشهای قلبت می شود لالایی کودکانه ام کنارم بمان... میخواهم صبح چشمانم در نگاه تو بیدار شود....
مَا وَ دَّعَكَ رَبُّكَ وَ مَا قَلَى  الضحی/۳ که خدا تو را به حال خودت رها نکرده دعایم مُشتی دانه بود که آویزانش کردم در ایوان تا پرنده‌ای بیاید و بخورد و  به خدا بگوید این دانه که خوردم از ایوان خانه‌ای بود که صاحبش دعایی داشت و خدا بگوید: با آن دانه که خوردی، تنت اندکی گرم شد؟! بالت کمی جان گرفت؟! و پرنده بگوید: بله اندکی و خدا بگوید: بیا این استجابت را ببر و بگذار در ایوانش به پاس همان اندکی... 🍃
میگفت: صد رکعت نماز بخون، صدتا کار خوب انجام بده؛ ولی کسی نتونه باهات حرف بزنه اخلاق نداشته باشی، به هیچ دردی نمی‌خوره! مؤمن باید شاد باشه، اخلاق خوب داشته باشه! 🕊🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ٵلم یَعلَم بِٵنَّ الله یَریٰ؟؟ فکر میکنی وقتی زیر زیری به برگه ی کناریت نگاه میکنی یاوقتی به اسم خودکار دادن وچرک نویس گرفتن برگه ردوبدل میکنید یا هزارتا کار دیگه که خوشحالید مراقب ندیده وفقط خودتون میدونید ، ؟!
🕊🌹 خودمان را برای عملیات والفجر مقدماتی آماده می‌کردیم. حسن باقری به من گفت: بیا بریم از اسرا بازجویی کنیم. در بین اسرایی که چند شب پیش گرفته بودیم، سه نفر از فرماندهان عراقی به چشم می‌خوردند و حسن می‌خواست بداند عراق در مورد منطقه‌ای که ما برای عملیات انتخاب کرده‌ایم، چگونه فکر می‌کند. او حتی در انتخاب اسیر نیز دقت می‌کرد. به هر حال، بازجویی را آغاز کردیم. آن شب بازجویی به درازا کشید و تا ساعت یک بامداد به طول انجامید. من خسته شده بودم. به او گفتم: حسن! چقدر از این‌ها سوال می‌کنی؟ مگه می‌خوای آموزش ببینی؟ گفت: چه اشکالی داره؟ ما باید از این‌ها اطلاعات بگیریم. خستگی شدیدا بر من غلبه کرده بود. جالب این‌که در آن لحظات، من به علت خستگی در ترجمه‌ی سوالی که او گفته بود، اشتباه کردم و او با این‌که هنوز به زبان عربی تسلط نداشت، به من گفت: شما در سوال کردن اشتباه کردی؟ سوالت رو درست بپرس. آن‌قدر دقیق و نکته‌سنج بود که حتی اشتباهات سوالات عربی را نیز می‌فهمید. وقتی دید که من دیگر نمی‌توانم ادامه دهم، گفت: شما برو استراحت کن. من هم رفتم و از خستگی نفهمیدم که کی خوابم برد. در یک لحظه از خواب پریدم. نگاهی به دور و برم انداختم و با کمال تعجب دیدم که حسن هنوز مشغول بازجویی از اسراست و دست و پا شکسته، از آن‌‌ها سوال می‌کرد و جواب می‌گرفت. 📚