○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان_بی_تو_هرگز"بر اساس داستان واقعی
#قسمت_بیست_و_هفتم : حمله زینبی
❤️بیچاره نمی دونست … بنده چند عدد سوزن و آمپول در سایزهای مختلف توی خونه داشتم … با دیدن من و وسایلم، خنده مظلومانه ای کرد و بلند شد، نشست … از حالتش خنده ام گرفت … – بزار اول بهت شام بدم … وسط کار غش نکنی مجبور بشم بهت سرم هم بزنم …
🦋کارم رو شروع کردم … یا رگ پیدا نمی کردم … یا تا سوزن رو می کردم توی دستش، رگ گم می شد … هی سوزن رو می کردم و در می آوردم … می انداختم دور و بعدی رو برمی داشتم … نزدیک ساعت ۳ صبح بود که بالاخره تونستم رگش رو پیدا کنم … ناخودآگاه و بی هوا، از خوشحالی داد زدم …
❤️ – آخ جون … بالاخره خونت در اومد … یهو دیدم زینب توی در اتاق ایستاده … زل زده بود به ما … با چشم های متعجب و وحشت زده بهمون نگاه می کرد … خندیدم و گفتم … – مامان برو بخواب … چیزی نیست … انگار با جمله من تازه به خودش اومده بو د … – چیزی نیست؟
🦋 … بابام رو تیکه تیکه کردی … اون وقت میگی چیزی نیست؟ … تو جلادی یا مامان مایی؟ … و حمله کرد سمت من … علی پرید و بین زمین و آسمون گرفتش … محکم بغلش کرد… – چیزی نشده زینب گلم … بابایی مرده … مردها راحت دردشون نمیاد … سعی می کرد آرومش کنه اما فایده ای نداشت …
❤️محکم علی رو بغل کرده و برای باباش گریه می کرد … حتی نگذاشت بهش دست بزنم … اون لحظه تازه به خودم اومدم … اونقدر محو کار شده بودم که اصلا نفهمیدم … هر دو دست علی … سوراخ سوراخ … کبود و قلوه کن شده بود .
#ادامه_دارد
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان_بی_تو_هرگز "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_بیست_و_هشت ✍: مجنون علی
❤️تا روز خداحافظی، هنوز زینب باهام سرسنگین بود … تلاش های بی وقفه من و علی هم فایده ای نداشت … علی رفت و منم چند روز بعد دنبالش … تا جایی که می شد سعی کردم بهش نزدیک باشم …
🦋لیلی و مجنون شده بودیم … اون لیلای من … منم مجنون اون … روزهای سخت توی بیمارستان صحرایی یکی پس از دیگری می گذشت … مجروح پشت مجروح … کم خوابی و پر کاری …
❤️تازه حس اون روزهای علی رو می فهمیدم که نشسته خوابش می برد … من گاهی به خاطر بچه ها برمی گشتم اما برای علی برگشتی نبود … اون می موند و من باز دنبالش … بو می کشیدم کجاست …
🦋تنها خوشحالیم این بود که بین مجروح ها، علی رو نمی دیدم … هر شب با خودم می گفتم … خدا رو شکر … امروز هم علی من سالمه … همه اش نگران بودم با اون تن رنجور و داغون از شکنجه، مجروح هم بشه … بیش از یه سال از شروع جنگ می گذشت …
❤️ داشتم توی بیمارستان، پانسمان زخم یه مجروح رو عوض می کردم که یهو بند دلم پاره شد … حس کردم یکی داره جانم رو از بدنم بیرون می کشه … زمان زیادی نگذشته بود که شروع کردن به مجروح آوردن … این وضع تا نزدیک غروب ادامه داشت … و من با همون شرایط به مجروح ها می رسیدم …
🦋تعداد ما کم بود و تعداد اونها هر لحظه بیشتر می شد … تو اون اوضاع … یهو چشمم به علی افتاد … یه گوشه روی زمین … تمام پیراهن و شلوارش غرق خون بود …
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
1_13561783.mp3
10M
5⃣ قسمت پنجم
🕊خداحافظ سالار
💟خاطرات پروانه چراغ نوروزی، همسر سردار شهید مدافع حرم #حسین_همدانی
💐کانال جوانترین شهید مدافع حرم👇
https://sapp.ir/900404shahidmostafamousavi
🕊خداحافظ سالار
💟خاطرات پروانه چراغ نوروزی، همسر سردار شهید مدافع حرم #حسین_همدانی
http://eitaa.com/joinchat/2436431883Cedfc3889c7
قسمت 11.mp3
4.44M
#بشنوید
🔊نمایشنامه #یادت_باشد 1️⃣1️⃣
💞بر اساس زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر
⏰مدت زمان: 04:30 دقیقه
http://eitaa.com/joinchat/2436431883Cedfc3889c7
🍃♥️
⁉️از چه راهی به امام زمان (عج)
نزدیک بشویم!؟
2⃣راه دوم: انجام مستحبات 👇🏼👇🏼
👌🏼مستحباتی که امام عصر(عج)زیاد تأکید کرده اند!👇🏼
☀️در ملاقات با سید رشتی امام زمان (عج) چه گفت؟ خواندن نافله (نوافل مستحبی منظور است، نماز صبح دو رکعت نافله، نماز ظهر هشت رکعت، نماز عصر هشت رکعت، نماز مغرب چهار رکعت و نماز عشاء دو رکعت نشسته و نافله ی شب یازده رکعت، حالا هر چه قدر که توانستید، نمی گوییم همه را بخوانید هر مقداری که توانستید) ″نافله،زیارت عاشورا و زیارت جامعه کبیره″ سه چیزی که امام زمان (عج) در ملاقات با سید رشتی تأکید داشت.
👈🏼در ملاقاتی که با حاج علی بغدادی داشتند وقتی در حرم ائمه کاظمین (مرقد امام جواد و کاظم ) رفتند، آنجا امام زمان (عج) از علی بغدادی می پرسند بهترین زیارت در حرم ائمه چیست؟ علی بغدادی جوابی ندارد بدهد! امام زمان (عج) می گوید؛ بهترین زیارت، ″زیارت امین الله ″ است. یعنی زیارت امین الله مورد تأکید امام زمان (عج) است.
☀️در ملاقات با آیت الله مرعشی نجفی، امام زمان تأکید داشت ″بر خواندن قرآن و هدیه ی آن به شیعیانی که از دنیا رفته اند و وارث ندارند یا بد وارث هستند″
👌🏼به آیت الله مرعشی نجفی گفتند؛ بعد از نماز صبح ←سوره ی یاسین بخوانید، بعداز نماز ظهر ←سوره ی نبأ بخوانید، بعد از نماز عصر ←سوره ی نوح بخوانید! (البته در بعضی روایت ها نوشته سوره ی والعصر بخوانید. یا نوح یا والعصر) بعد از نماز مغرب← سوره ی واقعه و بعد از نماز عشاء سوره ی←ملک اینها توصیه ی امام زمان (عج) است.
👌🏼پس بهتر است، توصیه ها و مستحباتی که امام زمان (عج) تأکید داشتند را بهتر و بیشتر انجام بدهیم!
🔹ادامه دارد .....
🎤استاد احسان عبادی
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
@shahidmostafamousavi
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#بسیار_مهم
حتما بخوانید 👇
ویروس کرونا کووید۱۹ را آزمایشگاه #جنگ_بیولوژیک آمریکا علیه ژنوم مردم ایران ساخته است!!!
این ادعای بزرگی است
اما ما برای اثبات آن سند و مدرک داریم ( شما بگو تحلیل) ...
1⃣ سوال اول: اگر ضد مردم ایران بوده برای چه از شهر ووهان چین شروع شده؟
📌 پاسخ: برای این جنگ غیرمستقیم طراحی و سناریو از قبل در نظر گرفته شده تا طبیعی جلوه کند. ایران به دلیل تحریم های آمریکا و اروپا، مقصد کالاهای چینی است. هر بیماری اپیدمیک در چین به سرعت به ایران خواهد رسید.
2⃣ سوال دوم: اگر کروناویروس کووید۱۹ بر اساس بیشترین تاثیر بر ژنوم ایرانی ها طراحی شده، چرا از مردم چین و کره و ایتالیا و ۹۰ کشور دیگر جهان کشته گرفته است حتی آمریکا؟؟
📌 پاسخ: در چین با بیش از ۱.۵ میلیارد جمعیت تنها ۹۰ هزار نفر بیمار شده اند و آمار مرگ و میر ۲ تا ۳درصد است. در کره جنوبی که همسایه چین است آمار مرگ و میر فقط پنج دهم درصد است! اما ایتالیا. به نظر شما چرا آمار مرگ و میر در ایتالیا دقیقا مانند ایران و نزدیک به ۶ تا ۷ درصد است؟ مشخصا ژنوم ایتالیایی ها نزدیک ترین ژنوم به ایرانی هاست! و برای همین آمار مرگ و میر در ایران و ایتالیا بیش از تمام کشورهای دنیا و حتی چین است! (لطفا نسبت بیماران به فوتی های مثبت در جهان را خود محاسبه کنید)
3⃣ سوال سوم: اگر آمریکا خود سازنده این ویروس علیه مردم ایران است، برای چه مردم آمریکا هم بیمار شده و تاکنون چند نفر هم کشته شده اند؟ آیا آمریکا نمی دانست با این جنگ احتمال سرایت بیماری به کشور و مردم آمریکا وجود دارد؟
📌 پاسخ: آمریکا رسما ارائه آمار به رسانه ها و سازمان جهانی بهداشت در رابطه با کرونا را ممنوع کرده و خیال خود را راحت کرده است. در تبلیغات ترامپ را احمق و دیوانه معرفی میکنند. البته این درست است. ترامپ در روز اولی که خبر شیوع کرونا در آمریکا پخش شد، پشت تریبون رفت و اظهار داشت: " ما نگران این بیماری در آمریکا نیستیم و واکسن آن را تولید کرده ایم! "
تمام مختصصان پزشکی و بهداشتی می دانند تولید یک واکسن جدید، نیازمند یک سال کار تحقیقاتی و آزمایشگاهی است. اینکه ترامپ دروغ گفته یا طرح یکساله تولید واکسن را لو داده است، ما بر این نظر هستیم که ترامپ احمق، طرح یکساله را لو داده است. یعنی آمریکایی که سال پیش کروناویروس کووید۱۹ را بر اساس ژنوم ایرانیان ساخته بود، قطعا واکسن آن را هم ساخته و یک سال هم دوره طبیعی تست آن را طی کرده و پس از اطمینان از اینکه می تواند از شیوع احتمالی ویروس در آمریکا پیشگیری کند، فاز عملیاتی آن را ماه گذشته در چین استارت زده است.
⚠آیا به آمار فوتی ها و نسبت مسئولان به مردم عادی بین فوتی ها دقت کرده اید؟
⚠ آیا به زمان و مکان شیوع بیماری در ایران دقت کرده اید؟
⚠ آیا به محاصره کشور و تحریم های همسایگان و حتی کشورهای دوست ایران از ترس شیوع کرونا دقت کرده اید؟
⚠ آیا به #جنگ_روانی شدید رسانه های نظام سلطه و خیانت رسانه ای اپوزیسیون وطن فروش در این ایام دقت کرده اید؟
⚠ آیا به پیام ریاکارانه آمریکا برای کمک به ایران و در عین حال تحریم دارویی مردم ایران و موج سواری پادوهای دشمن در داخل مانند زیباکلام و تاجزاده و عباس عبدی و معارضان فارسی زبان خارجی دقت کرده اید؟
همه این براهین و مستندات نشان می دهد، پس از #جنگ_اقتصادی شدید و #ترور سردار ایرانی و #جنگ_سایبری و کشتار مردم و حالا با #جنگ_بیولوژیک و #جنگ_روانی مستمر آمریکا روبرو هستیم.
⚠ از دی ماه۹۶ تا اسفند۹۸ یک دورهی کامل #جنگ_هیبریدی توسط آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران اتفاق افتاده است.
این یک پیام جدی برای همه مردم ایران است.
پس از شکست در آخرین حلقه جنگ های دو سال اخیر، این بار نوبت آمریکاست و غرق شدن آمریکا همانند تایتانیک رسما آغاز خواهد شد!!
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#نشر_دهید
🍃🌱↷
『 https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
و مرحوم حاج شیخ عباس قمی(ره) در کتاب مفاتیح الجنان مینویسد:
از چیزهایی که مناسب است نقل شود حکایت سعید صالح متقی حاج علی بغدادی(ره) است که شیخ ما در جنةالمأوی و نجم الثاقب نقل فرموده: «که اگر نبود در این کتاب شریف مگر این حکایت متقنه صحیحه، که در آن فواید بسیار است و در این نزدیکیها واقع شده، هر آینه کافی بود.»(1)
حاج علی بغدادی نقل کرده است که:
هشتاد تومان سهم امام به گردنم بود و لذا به نجف اشرف رفتم و بیست تومان از آن پول را به جناب «شیخ مرتضی» دادم و بیست تومان دیگر را به جناب «شیخ محمدحسن مجتهد کاظمینی» و بیست تومان به جناب «شیخ محمدحسن شروقی» دادم و تنها بیست تومان دیگر به گردنم باقی بود، که قصد داشتم وقتی به بغداد برگشتم به «شیخ محمدحسن کاظمینی آل یس» بدهم و مایل بودم که وقتی به بغداد رسیدم، در ادای آن عجله کنم.
در روز پنجشنبهای بود که به کاظمین به زیارت حضرت موسی بن جعفر و حضرت امام محمدتقی علیهماالسلام رفتم و خدمت جناب «شیخ محمدحسن کاظمینی آل یس» رسیدم و مقداری از آن بیست تومان را دادم و بقیه را وعده کردم که بعد از فروش اجناس به تدریج هنگامی که به من حواله کردند، بدهم.
و بعد همان روز پنجشنبه عصر به قصد بغداد حرکت کردم، ولی جناب شیخ خواهش کرد که بمانم، عذر خواستم و گفتم: باید مزد کارگران کارخانه شَعربافی را بدهم، چون رسم چنین بود که مزد تمام هفته را در شب جمعه میدادم.
لذا به طرف بغداد حرکت کردم، وقتی یک سوم راه را رفتم سید بزرگواری را دیدم، که از طرف بغداد رو به من میآید چون نزدیک شد، سلام کرد و دستهای خود را برای مصافحه و معانقه با من گشود و فرمود: «اهلاً و سهلاً» و مرا در بغل گرفت و معانقه کردیم و هر دو یکدیگر را بوسیدیم.
بر سر عمامه سبز روشنی داشت و بر رخسار مبارکش خال سیاه بزرگی بود.
ایستاد و فرمود: «حاج علی! به کجا میروی؟»
گفتم: کاظمین(علیهماالسلام) را زیارت کردم و به بغداد برمیگردم.
فرمود: امشب شب جمعه است، برگرد.»
گفتم: یا سیدی! متمکن نیستم.
فرمود: «هستی! برگرد تا شهادت دهم برای تو که از موالیان (دوستان) جد من امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و از موالیان مایی و شیخ شهادت دهد، زیرا که خدای تعالی امر فرموده که دو شاهد بگیرید.»
این مطلب اشارهای بود، به آنچه من در دل نیت کرده بودم، که وقتی جناب شیخ را دیدم، از او تقاضا کنم که چیزی بنویسد و در آن شهادت دهد که من از دوستان و موالیان اهل بیتم و آن را در کفن خود بگذارم.
گفتم: تو چه میدانی و چگونه شهادت میدهی؟!
فرمود: «کسی که حق او را به او میرسانند، چگونه آن رساننده را نمیشناسد؟»
گفتم: چه حقی؟ فرمود: «آنچه به وکلای من رساندی!»
گفتم: وکلای شما کیست؟ فرمود: «شیخ محمدحسن!»
گفتم: او وکیل شما است؟! فرمود: «وکیل من است.»
اینجا در خاطرم خطور کرد که این سید جلیل که مرا به اسم صدا زد با آن که مرا نمیشناخت کیست؟
به خودم جواب دادم، شاید او مرا میشناسد و من او را فراموش کردهام!
باز با خودم گفتم: حتماً این سید از سهم سادات از من چیزی میخواهد و خوش داشتم از سهم امام(علیهالسلام) به او چیزی بدهم.
لذا به او گفتم: از حق شما پولی نزد من بود که به آقای شیخ محمدحسن مراجعه کردم و باید با اجازه او چیزی به دیگران بدهم.
او به روی من تبسمی کرد و فرمود: «بله بعضی از حقوق ما را به وکلای ما در نجف رساندی.»
گفتم: آنچه را دادهام قبول است؟ فرمود: «بله»
من با خودم گفتم: این سید کیست که علماء اعلام را وکیل خود میداند و تعجب کردم! با خود گفتم: البته علما در گرفتن سهم سادات وکیل هستند.
سپس به من فرمود: «برگرد و جدم را زیارت کن.»
من برگشتم او دست چپ مرا در دست راست خود نگه داشته بود و با هم قدم زنان به طرف کاظمین میرفتیم. چون به راه افتادیم دیدم در طرف راست ما نهر آب صاف سفیدی جاری است و درختان مرکبات لیمو و نارنج و انار و انگور و غیر آن همه با میوه، آن هم در وقتی که موسم آنها نبود بر سر ما سایه انداختهاند.
گفتم: این نهر و این درختها چیست؟
فرمود: «هر کس از دوستان که جد ما را زیارت کند و زیارت کند ما را، اینها با او هست.»
گفتم: سؤالی دارم. فرمود: «بپرس!»
گفتم: مرحوم شیخ عبدالرزاق، مدرس بود. روزی نزد او رفتم شنیدم میگفت: کسی که در تمام عمر خود روزها روزه بگیرد و شبها را به عبادت مشغول باشد و چهل حج و چهل عمره بجا آورد و در میان صفا و مروه بمیرد و از دوستان حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) نباشد! برای او فائدهای ندارد!
فرمود: «آری والله برای او چیزی نیست.»
سپس از احوال یکی از خویشاوندان خود سؤال کردم و گفتم: آیا او از دوستان حضرت علی (علیهالسلام) هست؟
فرمود: «آری! او و هر که متعلق است به تو.»
گفتم: ای آقای من سؤالی دارم. فرمود: «بپرس!»
گفتم: روضه خوانهای امام حسین(علیهالسلام) میخوانند: که سلیمان اعمش از شخص