نفوذ و خیانت؛ دو عامل مهم افول نهضت جنگل
مرتضی عبداللهی
💥پست ویژه
🔹میرزاکوچک شجاع جنگلی، توانست در دوران پرتلاش #مبارزات_اسلامخواهی نهضت جنگل، آروزی قطع دست ایادی استکبار و استعمار از ایران و منطقه را تا حدود زیادی محقق کند و در برههای از زمان، با تشکیل #مینیاتوری_از_جمهوری_اسلامی طعم #عدالتخواهی را به مردمان دیار #گیلان بچشاند؛ ولی در مصاف همیشگی حق و باطل، سنت الهی بر آن قرار گرفته است که تا مردم نخواهند، سرنوشت هیچ قومی تغییر نخواهد یافت و به ثبات نمیرسد.
🔸 و از این باب، شعاع #نهضت_جنگل بعد از فراز و فرود بسیار، با شهادت #سردار جنگل خاموش شد و در تاریخ ایران، نام و یاد دلیرمردان آن، به یادگار ماند.
🔹اما آنچه از عوامل خاموشی نهضت جنگل مهم است که به آن توجه شود، دو مسئله حیاتی، #خیانت یاران و #نفوذ بیگانگان در جبهه گسترده #نهضت_جنگل است که سرانجام توانست کمر نهضت را خم کند و رهبری آن را در طوفان سرمای حمایت یاران، یکه و تنها و غریبانه وا نهد.
🔸خیانت افراد با سابقهای مانند حاج #احمد_کسمایی که با جان و مال خود، خدمات زیادی را به نهضت ارائه کرده و توانسته بود نیروی بسیاری را در اختیار نهضت قرار دهد و آنها را پشتیبانی کند، ولی سرانجام با #ترس از جبهه باطل و #عافیتطلبی در میانه راه، خود به یکی از عوامل اصلی قلع و قمع نیرو و امکانات نهضت تبدیل شد که البته خائنان به نهضت جنگل، به عواقب ناگواری مبتلا شدند. زیرا که «خداوند متعال، خائنان را دوست نمیدارد.» (سوره انفال، آیه۵۸)
🔸عامل مهم دوم، #نفوذ دشمنان در نهضت بود که افرادی مانند احساناللهخان #جاسوس_انگلیس که از خاندانهای #بهایی ایران بود، خود را به عنوان یک #سوپرانقلابی طرفدار بلوک شرق جا زد و توانست شکافی را در نهضت ایجاد کند و بعد نتایج جمهوری میرزا را #مصادره کند و ضربههای جدی را به نهضت و رهبران آن وارد کند که البته بعدها خود در دام همین کیدش گرفتار شد و به دست دشمنان ایران به مجازات اعمالش رسید؛ زیرا که «کید کفار، راهی جز در افتادن در تباهی ندارد» (سوره غافر، آیه۲۵)
فاعتبروا یا اولی الابصار (سوره حشر، آیه۲)
@shahidmostafamousavi
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🔹معرفی شهید_مدافع حرم_سید مصطفی_موسوی
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🥀نام: سید مصطفی
🥀نام خانوادگی: موسوی
🥀معروف به: جوانترین شهید مدافع حرم/نابغه مدافع/شهیدی از شهدای اربعه حلب/شهید دهه هفتادی
🥀فرزند: عین الله
🥀تاریخ ولادت: پنج شنبه ۱۸ آبان ۱۳۷۴
🥀محل ولادت: تهران
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🌷تاریخ شهادت: پنج شنبه ️۲۱ آبان۱۳۹۴
🌷محل شهادت: العیس حلب/سوریه
🌷نحوه شهادت: شلیک توپ جنگی ۲۳و ترکش بر قسمت های گلو، قلب و پهلو،
چانه و پیشانی
🌷سمت: بسیجی تکاور
🌷یگان: فاتحین تهران
🌷ورود پیکر به ایران: جمعه ۲۲ آبان
🌷تشییع پیکر: دوشنبه ۲۵ آبان
🌷مزار: قطعه ۲۶/ردیف ۷۵/شماره ۱۶
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🌷سن: بیست ساله
🌷فرزند: دوم/تک پسر
🌷رشته تحصیلی: دانشجوی رشته مهندسی مکانیک از دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران غرب
🌷الگوی شهید: شهیددفاع مقدس عباس بابایی
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
💠ویژگی های شهید:
🍃متدین/آرام/کم حرف/اهل عمل/مودب/درسخوان/بانظم/بخشنده/مهربان/ولایتمدار/ مقلد رهبرمعظم له/معنوی گرا/مخلص/عزتمند/عاطفی/رقابت علمی/دوری از معصیت/عمل به واجبات/محب اهل بیت(ع)/مطیع والدین/بابصیرت/اجتماعی/مبتکر/خلاق/دقیق و حساس/پاکیزه/مرتب/خندان/غیرتمند/تلاشگر/شجاع/جسور/مستقل/محکم/معتقد/احساساتی/کم توقع/با معرفت/خوش پوش/کیفیت گرا و ...
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
💠علایق شهید:
🍃درس و علم و اختراع/شرکت در فعالیت های فرهنگی - مذهبی - معنوی مدرسه، بسیج، هییت و مسجد محل/اهل سفر/کمک به دیگران/اهل مطالعه/پیگیر اخبار از تلویزیون حتی به زبان های انگلیسی و عربی/پیگیر سخنان رهبری به روز/شرکت در فعالیت های علمی/عاشق شخصیت هایی چون مقام معظم رهبری مد ظله العالی، شهدا، شهید بابایی، آوینی، دکتر شریعتی، چمران/ عاشق پرواز و خلبانی، فعالیت های نظامی/عاشق مبارزه با اسراییل/عاشق شهادت✌️
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
💠جمله ای از شهید:
🍃رویای اصلی من این است که خلبان شوم و با هواپیمای پر از مهمات به قلب تل آویو بزنم.
💠جمله معروف شهید در سوریه:
🍃من برای آمدن به اینجا برنامه ریزی کرده ام، همان طوری که برای حضورم در کرانه باختری برنامه دارم.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🌷روحش شاد و یادش گرامی و راهش پررهرو🌷
@shahidmostafamousavi
1_143559368.mp3
3.23M
💠 حجت الاسلام و المسلمین #عالی
🔰موضوع : خودم خودم
💝حداقل برای یک نفر ارسال کنید.
@shahidmostafamousavi
قرار.شبانه
#دعای_سلامتی_امام_زمان_عج
امام زمان عج
✨به شیعیان و دوستان مابگویید
که خدا را به حق عمه ام
حضرت زینب س قسم دهند
که فرج مرانزدیک گرداند✨
اللهم العجل لولیک الفرج بحق زینب کبری س
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
@shahidmostafamousavi
از هر چہ هست و نیست
گذشتم ولے هنوز
در مرز چشمهاے تو
گیرم فقط همین …
http://eitaa.com/joinchat/2436431883Cedfc3889c7
💠درخواست رزمنده لشکر فاطمیون از همسرش هنگام شهادتش
🔸شهید سید ابراهیم سادات در دستنوشتهای خطاب به همسرش آورده است: «وقتی با پیکرم روبرو شدی، لبخندی بزن و به من تبریک بگو».
http://eitaa.com/joinchat/2436431883Cedfc3889c7
🤲🤔 در دعا حوائج کوچک نخواهید
📃روزی حضرت رسول صلّی الله علیه و آله در مسافرت به شخصی برخوردند و میهمان او شدند. آن شخص پذیرائی شایانی از حضرت نمود، هنگام حركت آن جناب فرمود: چنانچه خواستهای از ما داشته باشی از خداوند درخواست میكنم تو را به آرزویت نائل نماید.
✅عرض كرد: از خداوند بخواهید به من شتری بدهد كه اسباب و لوازم زندگیام را بر آن حمل نمایم و چند گوسفند كه از شیر آنها استفاده كنم، پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آنچه میخواست برایش تقاضا نمود. آن گاه رو به اصحاب كرده فرمودند: ای كاش همت این مرد نیز مانند پیرزن بنی اسرائیل بلند بود و از ما میخواست كه خیر دنیا و آخرت را برایش بخواهیم.
عرض كردند: داستان پیرزن بنی اسرائیل چگونه بوده است ⁉️
آن جناب فرمود: هنگامی كه حضرت موسی خواست با بنی اسرائیل از مصر به طرف شام برود؛ از هر كس جویای محل قبر یوسف شد اظهار بی اطلاعی مینمود به آن جناب اطلاع دادند كه پیرزنی است ادعا دارد من قبر یوسف را میدانم در كجاست، دستور داد او را احضار كنند. عجوزه گفت: یا موسی «علم قیمت دارد»، من سالها است این مطلب را در سینه خود پنهان كردهام، در صورتی برای شما اظهار میكنم كه سه حاجت از برای من برآوری.
💡حضرت فرمود: حاجتهای خود را بگو.
گفت:
اوّل آنكه جوان شوم؛
دوّم: به ازدواج شما درآیم؛
سوّم: در آخرت هم افتخار همسری شما را داشته باشم.
حضرت موسی از بلند همتی این زن كه با خواسته خود جمع بین سعادت دنیا و آخرت میكرد متعجب شد، از خداوند درخواست نمود و هر سه حاجت او برآورده شد.🎉
📚منبع: كتاب داستانها و پندها ، آیت الله محمد محمدی اشتهاردی ، جلد چهارم صفحه 57
http://eitaa.com/joinchat/2436431883Cedfc3889c7
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا ازسرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_صدوپنجاه_وشش(سنجش یا چالش)
🌷آقای علیمرادی خودش رو جلو کشید، طوری که دید من و آقای افخم روی هم کمتر شد.چقدر سخت می گیری به این جوون،تااینجا که
تشخیصش قابل تامل بوده.افخم با همون حالت، نگاهش رو از من گرفت و چرخید سمت علیمرادی– تصمیم گرفتن در مورد رد یا پذیرش افراد، کار راحتی نیست که خیلی راحت، افراد بی تجربه واردش بشن.
🌷قصد اهانت به ایشون یا شخص معرف و پذیرنده رو ندارم، اما میخوام بدونم چی تو چنته داره.پام رو به پایه میز کنفرانس تکیه دادم و صندلی رو چرخوندم تا دیدم نسبت به آقای افخم واضح تر بشه.
🌷– نفر چهارم شدید حالت عصبی داره، سعی می کنه خودش رو کنترل کنه و این حالت رو پشت خنده هاش و ظاهر شوخ طبعش مخفی می کنه. علی رغم اینکه قدرت برقراری ارتباطش خوبه، اما شخصیه که به راحتی کنترلش رو از دست میده.
🌷شما گفتید توی پذیرش به افرادی با دقت نظر بالا نیاز دارید. افرادی که کنترل درونی و موقعیتی داشته باشن. افراد عصبی، نه تنها نمی تونن همیشه با دقت بالا کار کنن و در مواقع فشار و بحران هم دچار مشکل میشن، بلکه رفتار آشفته شون، روی شرایط و رفتار بقیه هم تاثیر می گذاره و افراد زیر دست شون رو هم عصبی می کنن.
🌷لبخند عمیقی چهره علیمرادی رو پر کرد و سرش چرخید سمت افخم.
آقای افخم چند لحظه صبر کرد، حالت نگاهش عوض شد.
🌷– از کجا فهمیدی عصبی بودنش موقعیتی نیست؟ طبیعتا برای #مصاحبه اومده و یکی از مصاحبه گرها هم از خودش کوچک تره. فکر نمی کنی قرار گرفتن در چنین حالتی هر کسی رو عصبی می کنه؟ و واکنش خندیدن توی این حالت می تونه طبیعی باشه؟
🌷نمی دونستم، سوالش حقیقیه؟ قصد سنجیدن من رو داره یا فقط می خواد من رو به چالش بکشه؟حالتش تهاجمی بود و فشار زیادی رو روم وارد می کرد. از طرفی چهره اش طوری بود که نمی شد فهمید واقعا به چی داره فکرمیکنه.
توی اون لحظات کوتاه، مغزم داشت شرایط رو بالا و پایین می کرد و به جواب های مختلف، متناسب با دریافت های مختلفی که داشتم فکر می کرد، که یکی از اون افراد، سکوت کوتاه بین ما رو شکست.– حق با این جوانه. من، نفر چهارم رو از قبل می شناسم، باهاش برخورد داشتم. ایشون نه تنها عصبیه، که از گفتن هیچ حرف زشتی در قالب کلمات شیک، هیچ ابایی نداره. ولی چیزی که برام جالبه یه چیز دیگه است.
🌷چرخید سمت من:– چطور تونستی اینقدر دقیق همه چیز رو در موردش بفهمی؟ نمی دونستم چی بگم.شاید مطالعه زیاد داشتم،اما علم من، از خودم نبود. به چهره آدم ها که نگاه می کردم، انگار، چیزی برای مخفی کردن نداشتند.چند دقیقه بعد،سری بعدی مصاحبه هاشروع شد.
✍ادامه دارد.
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°
#قسمت_صدوپنجاه_وهفت(چند مرده حلاجی)
🌷حدودساعت ۸شب،بررسی افرادمصاحبه شده تمام شد. دو روز دیگه هم به همین منوال بود.اصلا فکر نمی کردم بین اون افراد، جایی برای من باشه، علی الخصوص که آقای افخم اونطور با من برخورد کرده بود. هر چند علی رغم رفتارش با من، دقت نظر و علمش، به شدت من رو تحت تاثیر قرار داد. شیوه سوال کردن هاش، و برخورد آرام و دقیق با مصاحبه شونده ها…
🌷از جمع خداحافظی کردم، برگردم که آقای افخم، من رو کشید کنار: – امیدوارم از من ناراحت نشده باشی. قضاوت در مورد آدم ها اصلا کار ساده ای نیست و با سنی که داری، نمی دونستم به خاطر توانایی اینجا بودی یا … بقیه حرفش رو خورد.– به هر حال می بخشی اگر خیلی تند برخورد کردم، باید می فهمیدم چند مرده حلاجی.خندیدم?
🌷– حالا قبول شدم یا رد؟
با خنده زد روی شونه ام
– فردا ببینمت ان شاء الله
از افخم دور شدم در حالی که خدا رو شکر می کردم. خدا رو شکر می کردم که توی اون شرایط، در موردش قضاوت نکرده بودم. آدم محترمی که وقتی پای حق و ناحق وسط می اومد، دوست و رفیق و احدی رو نمی شناخت. محکم می ایستاد.
🌷روز آخر، اون دو نفر دیگه رفتن. من مونده بودم و آقای علیمرادی، توی مجتمع خودشون. بهم #پیشنهاد_کار داد، پیشنهادش خیلی عالی بود.– هر چند هنوز مدرک نگرفتی ولی باهات لیسانس رو حساب می کنیم. حیفه نیرویی مثل تو روی زمین بی کار بمونه.
🌷یه نگاه به چهره افخم کردم، آرام بود اما مشخص بود چیزهایی توی سرش می گذره، که حتما باید بفهمم. نگاهم برگشت روی علیمرادی با احترام و لبخند گفتم:– همین الان جواب بدم یا فرصت فکر کردن هم دارم؟به افخم نگاهی کرد و خندید:
– اگه درجا و بدون فکر قبول می کردی که تشخیص من جای شک داشت.از اونجاکه خارج می شدیم، آقای افخم اومد سمتم.
🌷– برسونمت مهران– نه متشکرم، مزاحم شمانمیشم. هواکه خوبه، پا هم تاجوانه باید ازش استفاده کرد.خندید?– سوارشو کارت دارم.حدسم درست بود. اون لحظات، به چیزی فکر می کرد که حسم می گفت:– حتما بایدازش خبرداربشی.
سوارشدم، چند دقیقه بعد، موضوع پیشنهادآقای علیمرادی روکشید وسط– نظرت درموردپیشنهاد مرتضی چیه؟ قبول کنم یانه
ادامه دارد.....
https://t.me/jo
27.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اولین سرود سیاسی
آقازاده
https://t.me/joinchat/CW_QXkSGmuKJ8SamNubStQ