eitaa logo
در محضر استاد
1.1هزار دنبال‌کننده
66 عکس
20 ویدیو
3 فایل
این کانال به بیان دیدگاه و اندیشه های استاد شهید مطهری(ره) در مناسبت های مختلف اختصاص دارد. ازاینکه با نظرات خویش ما را در اداره بهتر کانال یاری می کنید، سپاسگزارم. بازنشر مطالب با ذکر آدرس کانال بلامانع است. ارتباط با مدیر: https://eitaa.com/hpouryahya
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طبيبٌ‏ دَوّارٌ بِطِبِّهِ 🔹على(ع) جمله‏اى درباره پيغمبر اكرم(ص) دارد كه در نهج البلاغه است و سيره پيغمبر(ص) را در يك قسمت بيان مى‏كند. مى‏فرمايد: «طبيبٌ» پيغمبر(ص) پزشكى بود براى مردم. البته معلوم است كه مقصود پزشك بدن نيست، بلكه مقصود پزشك روان و پزشك اجتماع است. «طَبيبٌ‏ دَوّارٌ بِطِبِّهِ». در اولين تشبيه كه او را به طبيب تشبيه مى‏كند، مى‏خواهد بگويد روش پيغمبر(ص) روش يك طبيب معالج با بيماران خودش بود. يك طبيب معالج با بيمار چگونه رفتار مى‏كند؟ 🔹از جمله خصوصيات طبيب معالج نسبت به بيمار، ترحم به حال بيمار است كما اينكه خود على(ع) در نهج البلاغه مى‏فرمايد: «وَ انَّما يَنْبَغى لِاهْلِ الْعِصْمَةِ وَ الْمَصْنوعِ الَيْهِمْ فِى السَّلامَةِ انْ يَرْحَموا اهْلَ الذُّنوبِ وَ الْمَعْصِيَةِ»، «اشخاصى كه خدا به آنها توفيق داده كه پاك مانده‏اند، بايد به بيماران معصيت ترحم كنند». گنهكاران لايق ترحم‏اند. يعنى چه؟ آيا چون لايق ترحم‏اند پس چيزى به آنها نگوييم؟ يا نه، اگر مريض لايق ترحم است يعنى فحشش نده و بى‏تفاوت هم نباش، معالجه‏اش كن. 🔹پيغمبر اكرم(ص) روشش روش يك طبيب معالج بود. طبيب هم با طبيب فرق مى‏كند. ما طبيب ثابت داريم و طبيب سيّار. يك طبيب، محكمه‏اى باز كرده، تابلويش را هم نصب كرده و در مطب خودش نشسته، هركس آمد به او مراجعه كرد كه مرا معالجه كن، به او نسخه مى‏دهد، كسى مراجعه نكرد به او كارى ندارد. ولى يك طبيب، طبيب سيّار است، قانع نيست به اينكه مريض ها به او مراجعه كنند، او به مريض ها مراجعه مى‏كند و سراغ آنها مى‏رود. پيغمبر(ص) سراغ مريض هاى اخلاقى و معنوى مى‏رفت. در تمام دوران زندگى‏اش كارش اين بود. مسافرتش به طائف براى چه بود؟ اساساً در مسجد الحرام كه سراغ اين و آن مى‏رفت، قرآن مى‏خواند، اين را جلب مى‏كرد، آن را دعوت مى‏كرد براى چه بود؟ در ايام ماه هاى حرام كه مصونيتى پيدا مى‏كرد و قبايل عرب مى‏آمدند براى اينكه اعمال حج را به همان ترتيب بت‏پرستانه خودشان انجام بدهند، وقتى در عرفات و منى و بالخصوص در عرفات جمع مى‏شدند، پيغمبر(ص) از فرصت استفاده مى‏كرد و به ميان آنها مى‏رفت. ابو لهب هم از پشت سر مى‏آمد و هى مى‏گفت: حرف اين را گوش نكنيد، پسر برادر خودم است، من مى‏دانم كه اين دروغگوست- العياذ باللَّه- اين ديوانه است، اين چنين است، اين چنان است. ولى او به كار خود ادامه مى‏داد. اين براى چه بود؟ مى‏فرمايد: پيغمبر(ص) روشش روش طبيب بود ولى طبيب سيّار نه طبيب ثابت كه فقط بنشيند كه هركس آمد از ما پرسيد ما جواب مى‏دهيم، هركس نپرسيد ديگر ما مسؤوليتى نداريم. نه، او مسؤوليت خودش را بالاتر از اين حرفها مى‏دانست‏. 📚سیری در سیره نبوی، صفحه 87 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️شخصیت حضرت زینب کبری(س) 🔹یکی از زنان اسلام که مایه افتخار جهان است زینب کبری (س) است. تاریخ نشان می‌دهد که حوادث خونین و مصائب بی‌نظیر کربلا زینب را به صورت پولاد آب‌دیده درآورد. زینبی که از مدینه خارج شد با زینبی که از شام به مدینه برگشت یکی نبود. زینبی که از شام برگشت رشد یافته‌تر و خالصتر بود. حتی آنچه در خلال حوادث اسارت ظهور کرده با آنچه در خلال ایام کربلا در زمانی که هنوز برادر بزرگوارش زنده بود و مسئولیت به عهده زینب گذاشته نشده بود از زینب ظهور کرد فرق دارد. 🔹یکی از زنان فاضله مسلمان عرب در زمان ما به نام دکتر عایشه بنت‌الشاطی کتابی درباره زینب نوشته به نام بَطَلَةُ کربلا یعنی بانوی قهرمان کربلا. این بطولت و قهرمانی قسمت زیادش معلول همان حوادث و شداید کربلاست. حوادث کربلا بود که زبان زینب کبری را به آنچنان خطابه غرّا و آتشینی در مجلس یزید جاری کرد که همه شنیده‌اید. 🔹ابوتمام می‌گوید: لَوْلاَ اشْتِعالُ النّارِ فی ما جاوَرَتْ ما کانَ یعْرَفُ طیبُ عَرْفِ الْعودِ؛ اگر آتش در کنار چوب عود مشتعل نشود و داغی و سوزندگی آن عود را نگیرد بوی خوش عود ظاهر نمی‌گردد. تا آتش نباشد، تا درد و سوزش نباشد، هنر چوب عود ظاهر نمی‌گردد. سعدی در همین مضمون می‌گوید: قول مطبوع از درون سوزناک آید که عود چون همی سوزد جهان از وی معطر می‌شود. رودکی می‌گوید: اندر بلای سخت پدید آید فضل و بزرگواری و سالاری. 📚بیست گفتار، صفحه 139 🌹 سالروز ولادت عقیله بنی‌هاشم حضرت زینب کبری سلام‌الله علیها مبارک باد! ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️علائق میان پیغمبر اکرم(ص) و حضرت زهرا(س) 🔹ایام، ایام فاطمیه و ایام مصیبت است و طبق معمول اگرچه من مقید نیستم که در همه مجالس ذکر مصیبت بکنم ولی وقتی که ایام ایام مصیبت باشد ذکر مصیبت می‌کنم و این را در جای خود یک امر لازم می‌دانم. وجود مقدس فاطمه زهرا بعد از پدر بزرگوارش عمر زیادی نکرده است. اگرچه نقل‌ها و روایات مختلف است: چهل روز، هفتاد و پنج روز، نود و پنج روز، تا شش ماه هم گفته‌اند ولی بیشتر هفتاد و پنج روز و یا نود و پنج روز می‌گویند که این ایام در حسابِ هفتاد و پنج روز {بعد از رحلت پیغمبر اکرم}ایام فاطمیه است. 🔹علائق میان پیغمبر خدا و دختر بزرگوارش فاطمه از نظر معنوی بیش از حد علائق عادی یک پدر و دختر است. پیغمبر اکرم دخترهای دیگر هم داشت گو این که آنها از حضرت زهرا بزرگتر بودند و در زمان حیات خودِ پیغمبر اکرم از دنیا رفتند. پیغمبر پسر هم پیدا کرد که در هجده ماهگی از دنیا رفت. ولی احدی حتی اهل تسنن آنچه را که درباره فاطمه از پیغمبر اکرم نقل کرده‌اند هرگز نه درباره دخترهای دیگر و نه درباره آن فرزند هجده ماهه از پیغمبر نقل کرده‌اند. 🔹حتی دشمن‌های پیغمبر به حکیم بودن او اعتراف دارند؛ یعنی پیغمبر هیچ کاری را حساب‌نشده نمی‌کرد و هیچ سخنی را حساب‌نشده نمی‌گفت. اگر وقتی که زهرا وارد بر پیغمبر می‌شد پیغمبر او را مخصوصاً پهلوی خودش می‌نشاند، این صرفاً یک عاطفه نبود که چون خیلی دوستش داشت و لذت می‌برد این کار را می‌کرد. کار پیغمبر بالاتر از این بود که فقط به خاطر دوست داشتن باشد؛ یعنی حکمت هم در اینجا وجود داشت؛ یعنی درس بود، حساب بود، تعلیم بود. با این عملش می‌خواست مردم چیز بفهمند. اگر دست دخترش را می‌بوسید و می‌گفت من بوی بهشت از زهرا می‌شنوم، می‌خواست مردم از این کار مطلب بفهمند. 🔹پیغمبر کسی نبود که میان بچه‌هایش از آن جهت که بچه او هستند تبعیض قائل بشود، همین طور که میان افراد عادی مسلمانان هم تبعیض قائل نمی‌شد؛ ولی فضیلت‌ها را هم نادیده نمی‌گرفت. خود مکتب اسلام هم چنین مکتبی است. اسلام مکتب تبعیض نیست ولی مکتب دیدن فضیلت‌ها هست؛ مکتب تبعیض نیست ولی متقی را بر غیرمتقی ترجیح می‌دهد، عالم را بر جاهل ترجیح می‌دهد، مجاهد را بر غیر مجاهد ترجیح می‌دهد؛ پیغمبر فضیلت را بر غیر فضیلت ترجیح می‌داد، فوق‌العاده هم ترجیح می‌داد. این بود که همه آشنایان و نزدیکان می‌دانستند که چه علائقی میان این پدر و دختر حکمفرماست و این علائق، طرفینی بود، واقعاً در حدی بود که باید آن را «عشق» نامید. برای زهرا زندگی بعد از پیغمبر اصلاً معنی و مفهوم نمی‌توانست داشته باشد. وقتی که پدرش به او خبر می‌دهد که تو بعد از من سریعاً به من ملحق خواهی شد زهرا خوشحال می‌شود، لبخند می‌زند. این همان حالت یک عاشق است. 🔹پیغمبر که از دنیا رفت، وقتی که او را در خانه خودش دفن کردند گفتند که زهرا را خبر نکنید، اگر پرسید پیغمبر را در کجا دفن کردید محل قبر پیغمبر را به زهرا نشان ندهید برای این که ممکن است سر قبر پیغمبر بیاید و خیلی ناراحتی کند. انس بن مالک آمد خدمت زهرا. زهرا از او سؤال کرد فرمود: انس! پیغمبر را دفن کردید؟ عرض کرد: بله یا بنتَ رسولِ الله. فرمود: این چه دلی بود که شما داشتید؟! شما چطور دلتان آمد و حاضر شدید بر قبر پیغمبر خاک بریزید؟! قبر پدرم کجاست؟ انس گفت: یا بنتَ رسولِ الله خواهش می‌کنیم این سؤال را از ما نفرمایید. ما می‌ترسیم قبر را نشان بدهیم و شما بروید ناراحت بشوید. فرمود: خیال کرده‌اید شما می‌توانید قبر دوست را از دوستش مخفی کنید؟ نمی‌دانید که دوستی و عشق راهی دارد غیر از این راه‌های معمول؟ نوشته‌اند زهرا آمد و خاک‌ها را برمی‌داشت و می‌بویید تا رسید به آنجا که مدفن پیغمبر است. ناله‌اش بلند شد و گفت: اینجاست قبر پدرم پیغمبر: «اَرادوا لِیخْفوا قَبْرَهُ عَنْ وَلِیهِ*وَ طیبُ تُرابِ الْقَبْرِ دَلَّ عَلَی الْقَبْرِ»؛ «خواستند قبر او را از عاشقش پنهان کنند،در صورتى که بوى خاک قبر گواه و دلیل بر آن است». و لا حول و لا قوّة الّا بالله العلی العظیم و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین 📚خدا در زندگی انسان، صفحه 24 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
قداست شهید 🔸در عرف عام یعنی عرف عموم مردم جهان اعم از مسلمان و غیرمسلمان و در عرف خاص مسلمانان، برخی کلمات و واژه‏ها از نوعی عظمت و احترام و احیانا قداست برخوردارند.کلمات عالم، فیلسوف، مخترع، قهرمان، مصلح، مجتهد، استاد، دانشجو، عابد، زاهد، مؤمن، مجاهد، مهاجر، صدیق، آمر به معروف، ولی، امام، نبی از این قبیل کلمات‏اند که بعضی در عرف عام و برخی در عرف خاص مسلمین و در زبان اسلام توأم با نوعی عظمت و احترام و احیانا قداست می‌باشند. بدیهی است که کلمه از آن جهت که لفظ است قداستی ندارد، قداست را از معنی خود کسب می‌کند. قداست برخی معانی و مفاهیم که کم و بیش با تفاوتهایی در همه جوامع بشری‏ وجود دارد، مربوط می‌شود به جنبه‌های خاصی از روان‏شناسی جامعه‌ها در زمینه ارزشیابی‌ها در امور غیرمادی، که خود بحث فلسفی و انسانی عمیقی است. 🔸در اسلام واژه‌‏ای است که قداست خاصی دارد. اگر کسی با مفاهیم اسلامی آشنا باشد و در عرف خاص اسلامی این کلمه را تلقی کند احساس می‌کند که هاله‏‌ای از نور این کلمه را فرا گرفته است و آن، کلمه «شهید» است. این کلمه در همه عرفها توأم با قداست و عظمت است، چیزی که هست معیارها و ملاکها متفاوت است. ما فعلًا به مفهوم غیر اسلامی آن کاری نداریم. از نظر اسلام هرکس به مقام و درجه «شهادت» نائل آید به یکی از عالی‌‏ترین و راقی‏‌ترین درجات و مراتبی که یک انسان ممکن است در سیر صعودی خود نائل شود، نائل می‌گردد. از نوع تعبیر و برداشت قرآن درباره شهداء و از تعبیراتی که در احادیث و روایات اسلامی در این زمینه وارد شده است می‌توان منطق اسلام را شناخت و علت قداست یافتن این کلمه را در عرف مسلمانان دریافت. در اسلام وقتی که می‌خواهند مقام کسی یا کاری را بالا ببرند می‌گویند مقام فلان شخص برابر است با مقام شهید و یا فلان کار اجرش برابر است با اجر شهید. مثلاً درباره طالب علم اگر واقعاً انگیزه‌اش حقیقت‏جویی و خدمت و تقرب به خدا باشد و علم را وسیله مطامع خود قرار ندهد، می‌گویند اگر کسی طالب علم باشد و در خلال دانشجویی و طلبگی بمیرد شهید از دنیا رفته است. این تعبیر، قداست و علوّ مقام طالب علم را می‌رساند. ✅حق شهید 🔸تمام کسانی که به بشریت به نحوی خدمت کرده‌اند، حقی به بشریت دارند، از هر راه: از راه علم، از راه فلسفه و اندیشه، از راه صنعت، از راه اختراع و اکتشافات، از راه اخلاق و حکمت عملی، ولی هیچ کس حقی به اندازه حق شهدا بر بشریت ندارد و به همین جهت هم عکس ‏العمل احساس‏‌آمیز انسانها و ابراز عواطف خالصانه آنها درباره شهدا بیش از سایر گروههاست. 🔸چرا و به چه دلیل حق شهداء از حق سایر خدمتگزاران بیشتر و عظیم‌تر است؟ البته دلیل دارد: همه گروههای خدمتگزار دیگر مدیون شهداء هستند، ولی شهداء مدیون آنها نیستند یا کمتر مدیون آنها هستند؛ عالِم در علم خود و فیلسوف در فلسفه خود و مخترع در اختراع خود و معلم اخلاق در تعلیمات اخلاقی خود نیازمند محیطی مساعد و آزادند تا خدمت خود را انجام دهند ولی شهید آن کسی است که با فداکاری و از خودگذشتگی خود و با سوختن و خاکستر شدن خود محیط را برای دیگران مساعد می‌کند. 🔸مثَل شهید مثَل شمع است که خدمتش از نوع سوخته شدن و فانی شدن و پرتو افکندن است، تا دیگران در این پرتو که به بهای نیستی او تمام شده بنشینند و آسایش بیابند و کار خویش را انجام دهند. آری، شهداء شمع محفل بشریت‌‏اند؛ سوختند و محفل بشریت را روشن کردند. اگر این محفل تاریک می‌ماند هیچ دستگاهی نمی‌توانست کار خود را آغاز کند یا ادامه بدهد. ✅منشأ قداست‏ 🔸شهادت قداست خود را از ناحیه چه امری دارد؟ بدیهی است که شهادت از آن جهت که کشته شدن است تقدس ندارد. بسیاری از کشته‏ شدنهاست که نفله شدن است؛ احیاناً به جای اینکه افتخار باشد ننگ است. مرگی شهادت است که انسان با توجه به خطرات احتمالی یا ظنّی یا یقینی فقط به خاطر هدفی مقدس و انسانی و به تعبیر قرآن «فی سبیل الله» از آن استقبال کند. 🔸شهادت به حکم اینکه عملی آگاهانه و اختیاری است و در راه هدفی مقدس است و از هرگونه انگیزه‌ خودگرایانه منزه و مبراست، تحسین‌‏انگیز و افتخارآمیز است و عملی قهرمانانه تلقی می‌شود. در میان انواع مرگ و میرها تنها این نوع از مرگ است که از حیات و زندگی، برتر و مقدس‌تر و عظیم‌تر و فخیم‌تر است. 📚 قیام و انقلاب مهدی (عج) و مقاله شهید، صفحه 63 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅مادر و وظیفه مادری 🔸مادر وظیفه‌اش تنها زاییدن نیست. مادر وظیفه‌ای به حکم فطرت و طبیعت و به حکم قانون اسلام دارد که بزرگترین و با اهمیت ترین و در عین حال شریف ترین وظایف است و آن بزرگ کردن و تربیت فرزند است. این وظیفه برخلاف تصور بعضی مادران قابل نیابت و واگذاری نیست. رمز محبت زایدالوصف مادر و قهراً لذت عظیم مادر از وجود فرزند همانا وظیفه‌ای است که خلقت به عهده‏ مادر گذاشته است. سرّ علاقه زوجین به یکدیگر و به فرزندان و علاقه هر انسانی به تشکیل خانواده همانا پرورش و تربیت فرزندان است و این غیر از علاقه جنسی و لذت جنسی است. از اینجا می‌توان فهمید که مادری فلسفه‌ای دارد، چنین نیست که مادر در دوره حمل فقط ماشینی باشد بی‏ تأثیر در وجود فرزند، و در دوره رضاع لوله شیری باشد که به هر حال کودک باید ارتزاق کند از شیر مادر یا شیر زن دیگر و فرقی میان این شیر و آن شیر نیست، و چنین نیست که محبت مادری مولود ملازمت و معاشرت مادر با فرزند باشد، بلکه غایت و هدفی تکوینی و طبیعی دارد. 🔸هدف تکوینی مهر مادر تنها پرورش و محافظت جسم و حیات جسمانی فرزند نیست. رمز مهر مادری چاشنی محبت زدن به روح فرزند و ایجاد عاطفه انسانی و اجتماعی است‏. انسان عواطف اجتماعی را در کانون خانوادگی از چشمه فیاض پر محبت مادر می‌گیرد. محبت مادری نه تنها برای فرزند مفید است بلکه وجود خود مادر را نیز تغییر می‌دهد، کیمیایی است برای وجود مادر، روح او را هشیار می‌کند و از لَختی خارج می‌کند و این تغییر دادن اختصاص به انسان ندارد، در حیوانات نیز چنین است. ما به چشم خود می‌بینیم که محبت مادری، یک مرغ خانگی را که از صبح تا شب جز دانه جمع کردن و دنبال شکم رفتن کاری ندارد و فوق العاده ترسوست چگونه عوض می‌کند، او را شجاع و بخشنده و فداکار می‌کند. پس مادری برای تکمیل وجود خود مادر نیز لازم و واجب است. 🔸مجموعاً معلوم شد که مادری امر ساده‌ای نیست،از جنبه اجتماعی اهمیت فوق العاده دارد. مادری یک مسئله‌ مهم اجتماعی است و از همین جهت اجتماعی، وظیفه مادری و حقوق مادری و مقام مادری هر سه مهم است و از جنبه طبیعی و فردی، لذت مادری است که لذتی باصفا و عمیق است و متأسفانه در عصر جدید این‏ لذت باصفا و انسانی و عمیق و روحانی مورد غفلت است و به لذات زودگذر و کدر جسمانی فروخته می‌شود. نه تنها مقام مادری و وظیفه مادری از طرف مادران و حقوق مادری از نظر فرزندان در عصر ما تحقیر و ناشناخته شده است، لذت مادری نیز از نظر مادران ناشناخته و بی‏قدر و مورد تحقیر است. 🔸ما نمی‌خواهیم بگوییم وظیفه زن از نظر اجتماعی منحصراً مادری است. اسلام زن را در بسیاری از مسائل اجتماعی همدوش مرد قرار داده است از آن جمله است امر به معروف و نهی از منکر. منظور ما این است که مادری، خود مهمترین وظیفه و مقام و پست اجتماعی است و باید در درجه اول وظایف و مقامات اجتماعی زن قرار بگیرد. شناختن فلسفه مادری بستگی دارد به اینکه ما جنبه‌های اجتماعی و فردی مادری را از لحاظ طبیعی، یعنی از لحاظ تأثیر مادری در مادر و در فرزند و از جنبه‌های اجتماعی، یعنی از جنبه تأثیر مادر در بهبود نسل و یا فساد آن و در تربیت روح فرزندان به واسطه عواطف فوق العاده مادری بشناسیم و برای مهر مادری، حکمت و فلسفه قائل شویم و آن حکمت و فلسفه را منحصر به رشد دادن جسم فرزند ندانیم، بلکه برای آن جنبه عمومی و اجتماعی قائل شویم و آن را مقدمه‌ای برای‏ پرورش عاطفی روح فرزند در اجتماع بدانیم. 🔸مهر مادر و محبت مادر خود موضوعی است که نسبت به مهر و محبتهای دیگر امتیاز و تفاوت دارد و قابل بحث است. گذشته از اینکه مهر مادری در تکمیل وجود مادر و وجود فرزند هر دو مؤثر است و برای هر دو کیمیاست و ضرورت دارد و از همین جهت جنبه اجتماعی و اخلاقی دارد. مهر مادری از مهرهای دیگر ممتاز است، از همه خالص‏ تر و بی‏ نظیرتر است. هر عاشقی از معشوق خود توقع وفا دارد و جفای او سبب رنجیدگی و احیاناً سبب تنفر و کینه و عداوت و گاهی سبب جنایت بر او می‌شود، برخلاف مهر مادری که هر اندازه از فرزند بی اعتنایی ببیند محبت او را فراموش نمی‌کند، نسبت به او کینه و عداوت و دشمنی پیدا نمی‌کند، بر او جنایت نمی‌کند. 🔸مهر خالص و بی‏شائبه مادر مظهر رحمت کامله الهیه است که‏ سبقت‏ [رحمته‏] غضبه‏ و اینکه اسماء رحیمیه حاکم است بر اسماء قهاریه. از این جهت رابطه [مادر] و کودک در عالم مادری و لاتکلیفی نظیر رابطه بنده است با خدا و مجازی است از آن حقیقت.این حالت در طفل که از قهر مادر به مهر مادر پناه می‏ برد، از این است که قهر مادر نیز از مهر مادر ناشی می‏ شود. دامان مادر برای کودک آن مقام را دارد که بارگاه کبریایی برای یک عارف. در دعای ابوحمزه است: "و انا یا سیدی عائذ بفضلک هارب منک الیک". 📚یادداشت‏های استاد مطهری، جلد ‏7، صفحه 26(با اندکی تلخیص) ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
⛔️خطر منافق‏ 🔸چرا قرآن این همه درباره معرفی منافقین اهتمام نموده‌‏است؟ این مسئله‌ را مفسرین طرح کرده‌اند و معمولاً چنین پاسخ داده‌اند: با وجود اینکه منافق یکی از اقسام کافر است در عین حال چنانکه از قرآن در بعضی موارد استفاده می‌شود منافق خطرش برای اسلام از کافر بیشتر است، زیرا کافر- یعنی کسی که قرآن اصطلاحاً او را کافر می‌خواند- کسی است که خدا و پیغمبر را قبول ندارد ولی صداقت دارد، یعنی علناً اظهار می‌کند و تکلیف مردم با او روشن است. ولی آن کس که بر روی عقیده قلبی خود روپوش نهاده و به زبان طوری سخن می‌گوید و در دل طور دیگر است، خطرش بسیار زیاد است زیرا مردم مسلمان را گول می‌زند، و هیچ گاه مردم از کفار گول نمی‌خورند. و لذا می‌فرماید: انَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْک الْاسْفَلِ مِنَ النّارِ. 🔸اینکه در تاریخ می‌بینیم پیامبر(ص) جنگید و پیروز شد ولی علی(ع) نتوانست مانند رسول الله پیش ببرد، جهتش همین است که پیامبر(ص) با کفار جنگید و علی(ع) با منافقین؛ یعنی رسول الله با مردمی جنگید که در مسلک و مرام خودشان صادق و صریح بودند و وقتی می‌گفت بگویید لا اله الّا الله می‌گفتند ما قبول نداریم. در مقابل رسول الله ابوسفیان شعار می‌داد: اعْلُ هُبَل، اعْلُ هُبَل و پیغمبر در مقابل آنان می‌گفت بگویید: اللهُ اعلی و اجلُّ و بالاخره الله با هبل رو در روی هم قرار می گرفت، لذا نتیجه معلوم بود: پیروزی الله و شکست هبل. 🔸ولی علی(ع)با همان ابوسفیانها روبرو بود اما شعارشان شعار اسلام بود. معاویه که همواره دنباله ‏رو اهداف پدرش ابوسفیان بود اگر علناً شعارش اعْلُ هُبَل می‌‏بود صد درصد از علی(ع) شکست می‌خورد ولی اینک لباس اسلام به تن کرده و به جای اعْلُ هُبَل گفتن در حالی که برای اسلام اشک تمساح می‏‌ریزد شعار می‌دهد که: وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیهِ سُلْطاناً فَلا یسْرِفْ فِی الْقَتْلِ انَّهُ کانَ مَنْصوراً و فریاد می‏‌زد: خلیفه مظلوم پیامبر، عثمان، شهید شده است. ایها الناس! مگر می‌شود خون خلیفه پیامبر هدر رود؟! و بدین وسیله مردم را برای انتقام گرفتن از قاتلین عثمان بسیج می‌‏نماید و سپس علی(ع) را به عنوان رهبر آنان معرفی می‌کند! و حال اینکه کشنده واقعی عثمان خود معاویه است و این کلام علی(ع)در نهج‌البلاغه است که: وَ هُمْ یطْلُبونَ دَماً هُمْ سَفَکوهُ‏ و نیز می‌فرماید: «آن روزی که عثمان کمک خواست چرا به او کمک نکردی؟! چون منتظر بودی عثمان کشته شود و از کشته‏‌اش بهره‌برداری کنی.» 🔸و آخرالامر نیز در صفّین هنگامی که{معاویه} احساس شکست کرد، باز از نقشه‏‌های فریب‌کارانه و منافقانه استفاده نمود و قرآن را بر نیزه کرد؛ یعنی ما تسلیم قرآن هستیم. و علی(ع)که می‌دانست چه نیرنگی در کردار آنان خفته است فریاد می‌‏زد: بزنید و به پیشرفت خودتان ادامه دهید. اما مقدسین نادانی که از خطر منافقین آگاه نبودند فریاد برآوردند که ما با قرآن نمی‏‌جنگیم، و اینکه تو می‌گویی معنایش این است که ما با قرآن بجنگیم. و بدین وسیله حزب اموی خود را نجات داد. 🔸این است خطر هولناک نفاق که قرآن مسلمین را با کلمه‏ اَلا (آگاه باشید) هشدار می‌دهد. اسلام هر وقت با کفر روبرو شده شکست داده و هروقت که با نفاق روبرو شده شکست خورده است، چون نفاق از نیروی خود اسلام استفاده کرده و بر ضد آن به کار برده است؛ یعنی لباس اسلام به تن نموده و با آن جنگیده است. 🔸امیرالمؤمنین(ع)در نامه‌ای که به محمد بن ابی‌‏بکر نوشته‌اند می‌فرمایند: «پیغمبر(ص) می‌فرمود: انّی لا اخافُ عَلی‏ امَّتی مُؤْمِناً وَ لا مُشْرِکاً من از مؤمنین بر امتم بیم ندارم، از مشرکین هم بر امتم بیم ندارم‏ امَّا الْمُؤْمِنُ فَیمْنَعُهُ اللهُ بِایمانِهِ‏ اما مؤمن، خدا به موجب همان ایمانش او را باز می‏‌دارد؛ یعنی ایمان مؤمن به او اجازه نمی‌دهد خطری برای اسلام به وجود بیاورد. وَ امَّا الْمُشْرِک فَیقْمَعُهُ اللهُ بِشِرْکهِ‏ مشرک چون متظاهر به شرک خودش هست خدا او را به همین موجب میکوبد وَ لکنّی اخافُ عَلَیکمْ کلَّ مُنافِقِ الْجَنانِ عالِمِ اللِّسانِ آن که من از او بر شما نگرانم منافق است که زبانش دانا و متظاهر است و به خیر و اسلام می‏‌چرخد، بلکه تظاهراتش تظاهرات اسلامی است اما دلش به سوی دیگر است». از اینجا انسان می‌فهمد که خطر منافق و نفاق چقدر بزرگ است! 📚 آشنایی با قرآن، جلد 2، صفحه 95 و پانزده گفتار، صفحه126 (با اندکی تلخیص) ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
🏴إنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ🏴 ▪️ساعاتی قبل، قلب تپنده مرجعی بیدار و مدافع غیور حریم اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)، و زبان گویای دفاع از حق واحکام الهی و خادم دلباخته آستان ملائک پاسبان حضرت ولی الله الاعظم(ارواح العالمین له الفداء)، زعیم حوزه های علمیه، حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی، قدس سره الشریف، از حرکت باز ایستاد و روح بلند و بی قرارش که مشتاق لقای پروردگار بود، کالبد تن را شکست و به ملکوت اعلی پیوست. ▪️ارتحال این فقیه و مرجع عظیم الشأن را به حضرت ولی عصر ارواحنا فداه، مقام معظم رهبری مدظله العالی، مراجع عظام دامت برکاتهم، بیت معظم آن مرجع عظیم الشأن رضوان الله تعالی علیه، حوزه های علمیه، شاگردان و علاقمندان آن مرحوم و عموم ملت ایران و مسلمانان جهان تسلیت می گوییم.