eitaa logo
شهیده نسرین افضل
537 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
4.2هزار ویدیو
9 فایل
شهیده نسرین افضل پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب. »
مشاهده در ایتا
دانلود
•°• أز وَقتے فَهمیـــــدَم ، " حَضـــــرت زَهـــــٰراۜ "؛ بِہ خـــــٰواب اومَده بـــــودَن و بِہ فَرموده بودَن:" مٰا تُو رو دوســـــتْ دٰاریم " . بٰا خــُـــودم مےگم : اِ؎ ڪٰاش هَمہ مٰا ، یِک ﴿شَهیدابرٰاهیم هآد؎۔۔﴾ بودیمْ.. تا مےرَفتیـــــم ۔۔ تو لیستِ مُورد ؏َــــلٰاقہ هـــــآ؎ "حَضـــــرت زَهـــــراۜ ۔۔𑁍 😍" •°•
💐 مراسم بدرقه هفت مدافع حرم دوشنبه ۱۳ آذر از ساعت ۱۵:۳۰ تهران ، میدان امام حسین (ع) 🇮🇷
سیمای را خدا از بچگی توی صورتش گذاشته بود. سعید عجیب چهره‌ای نورانی داشت، آنقدر که هروقت نگاهش می‌کردم بلند ذکر «ماشاءالله و لاحول و لاقوه الا بالله» را به زبان میاوردم. «اصلا انگار سیمای را خدا از همان بچگی روی صورت سعید نقاشی کرده بود.» «وقتی که در تابوت را برداشتند تا چهره‌ ماه سعید را ببینم، بلند گفتم مادر حیف این چشم‌ها بود که با مرگی غیر از بسته شوند. اصلا حیف این صورت و سیما بود که نشود!» یک روز رفتم مزار، دیدم آقایی روی قبر سعید افتاده و دارد بلند بلند گریه می‌کند. از او پرسیدم سعید من را می‌شناسید، گفت من تا لحظه آخر کنارش بودم. آتش دشمن بی‌امان روی سرمان می‌بارید ولی سعید با آرامش خاصی داشت توی سنگر نماز می‌خواند. از نگرانی چندین مرتبه رفتم دنبالش که از سنگر بیرون بیاید ولی اصرار داشت اجازه بدهم نماز آخرش را با حال بخواند. می‌گفت این نماز، نماز آخرم است. خمپاره آمده بود و تا سینه‌اش سوخته بود، صورت و چشمش هم سوخته بود و دستش هم تقریباً قطع شده بود...😭 مادر
🌷 آن روزهای آخر قرار بود که شیرودی به پاس خدمات منحصر به فردش دوباره ارتقا بگیرد و سروان شود. هرچند هیچ گاه درجه و مقام برایش مهم نبود. او هیچ گاه درجه ی خود را روی لباسش نصب نکرد. چند نفری از دوستان برای عرض تبریک آمده بودند، اکبر خیلی جدی گفت: تبریک را به زمان دیگری موکول کنید؛ زمانی که در اجرای فرمان امام و رسیدن به خدا شهید شوم. به نقل از کتاب
چـــــ🖤ـــــادر حـجابت ارزشش با خون برابرے میـڪند مواظبشـ باش خواهرم ✋. خواهرمــ سرمـ رفتـ روسریـت نرود جان شمـا و جان حـجابــ زهرایے❤. دعای خیر مادر پشتوانه ی زندگی‌ات خواهرم🌹 🍀
‍ ‍ پس از عروج ملکوتی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹، شبی فرزند کوچکش مریض می شود و در تب شدیدی می سوزد همراه با گلودردی سخت. هرچه همسر می خواهد بچه را دکتر ببرد می بیند همه به او می گویند فردا مراجعه کنید. شب به منزل می آید ولی بچه سخت بی قراری می کند. مادر هرکاری می کند مانند پاشوری و گذاشتن کیسه ی یخ روی پیشانی بچه هیچ کدام افاقه نمی کند و بچه شروع می کند به هذیان گویی، گریه کردن و بهانه ی پدر را گرفتن.  در نیمه ی شب، همسر، طاقت خود را از دست می دهد و درحالت خستگی شدید و خواب و بیداری شروع می کند با حاج همت درد دل کردن و می گوید: حاج همت! مگر نمی گویند که زنده اند؟ من این همه شب و روز بچه ها را نگه داشتم یک شب هم تو بیا و از این بچه پرستاری کن!          همین طوری که بالای سر بچه نشسته بود خوابش می برد و در خواب می بیند آمده به خانه و به او می گوید: چرا این قدر ناراحتی؟ خیلی خوب چند ساعت هم من بچه را نگه می دارم. می نشیند کنار خانم و بستر بچه. بچه اش را بغل گرفته و ناز و نوازش می کند. مادر در حال تماشای این صحنه ی شیرین است که ناگهان بچه می گوید: مامان! پاشو من حالم خوب شده است، الآن بابا این جا بود. وقتی همسر به خود می آید چیزی نمی بیند ولی بوی عطر خاصی فضای اتاق را عطر آگین نموده است. «کرامات / مهدی شیخ الاسلامی/ ج۱/ ص99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 زِندست باور نداری ببین☝️ 🎞 استاد رائفی پور از اثر توسّل به عباس دانشگر می گوید...
29.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 🎥صحنه ایدیدنی از دوران دفاع مقدس و حال و هوای رزمندگان اسلام در جبهه های حق علیه باطل همراه با آهنگی شنیدنی و خاطره برانگیز از استاد شهرام ناظری .... و گفتاری بیادماندی آوینی : میگذرد کاروان ، روی گل ارغوان قافله سالار آن ، سرو شهید جوان در غم این عاشقان ، چشم فلک خون فشان داغ جدایی به دل ، آتش حسرت به جان خورشیدی ، تابیدی ای شهید در دل ها ، جاویدی ای شهید میگرید در سوگت آسمان میسوزد از داغت شمع جان... 🎙جنگ می آمد تا مردان مرد را بیازماید ، پندار ما اینست که ما مانده ایم و شهدا رفته اند... اما حقیقت آنست که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند... 🌹
گاهے تـمامـ خـواهـش هـاے  دنـیـا خـلاصہ مےشـود در دو ڪلمہ: اے  ... مـرا دریـاب... ...
🌷🕊 اومدم بگم: نیستیدکه‌ببینیدقایق‌نفس‌ما چطوربه‌گل‌نشسته امایادم‌اومد هستیدومی‌بینید این‌درگل‌ماندن‌را. پس‌به‌رسم‌خلوص‌و‌مردانگی‌تان نجاتمان‌دهیدازدنیازدگی😔 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 🌷‏در 14 سالگى 🕊خطبه متقين نهج البلاغه را حفظ كرد. 🌷از او سؤال شد: 🕊چگونه توانستى در اين سن كم اين خطبه سرشار از فصاحت وبلاغت را حفظ كنى؟ 🌷گفت: پدرم شرط گذاشت 🕊اگر خطبه متقين را حفظ كنم، به من اجازه ميدهد به محور مقاومت ملحق شوم و جزو سربازان مقاومت شوم جهاد مغنية 🕊 🍃🌷🍃
💢 که را کرد ( بیاد ۲۷ محمدرسول اله علیرضا نوری ساروی) . ▪️تو روزگاری که همه برای گرفتن پست و مقام به هر دری میزنن تا مثلا بشن آقای مدیر ، خواستم بگم یه علیرضا نوری بود که بیابان های خوزستان رو به پشت میز نشینی و پست و مقام ترجیح داده بود. . ▪️سردار کوثری نقل میکرد : یک روز آقای رسول‌زاده مسئول دفتر فرمانده وقت سپاه به من زنگ زد و گفت آقای سعیدی‌کیا (وزیر وقت راه) تماس گرفته و گفته است که حکم نوری را به عنوان جانشین راه‌آهن سراسری کشور زده است. از من خواسته بودند نوری را تسویه کنم و به تهران برگردانم تا سمتش را تحویل بگیرد. نوری را خواستم. ایشان آمد و تا موضوع را شنید، حکم را با دستش گرفت و نگاهی به آن انداخت. . از آنجا که آدم اخلاق‌مدار و مؤدبی بود، چندبار عذرخواهی کرد و چون یک دست نداشت، حکم را به دندانش گرفت و آن را پاره کرد. بعد مقابل چشم‌های متعجبم گفت: من به اینجا (جبهه) نیامده‌ام که برگردم. اگر می‌خواستم مسئولیت بگیرم، در همان تهران می‌ماندم و به اینجا نمی‌آمدم. ماند و کمی بعد هم به شهادت رسید. . 💢 نهم بهمن ماه سالروز مظلوم و استان سردار علیرضا نوری گرامیباد...🇮🇷 .
اگر میخواهید بشوید، همسر خوب برای شوهرتان و مادری خوب برایِ فرزندانتان باشید...🌱 آن‌وقت شهیــد می‌شوید!💗 🎙 شهید محمد بلباسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊♥️✨ ، چشم تفحص تاریخ است؛ چشمی که تا ابدیت امتداد دارد و تا قیامت دوام. ، مقامی است که معادلش در قاموس هیچ عالمی نیامده است؛ اما🌹رسالت او در تمام ذرات عالم انتشار یافتنی است؛ چرا که فصل اول کتاب رسالت است و رسالت، همان مسئولیت شهودی است که بر دوش همه انسان‏ها از لحظه تشییع پیکر شهید، قرار می‏گیرد.
🌹این‌ عکسی‌ که‌ مشاهده‌ می‌کنید معروفه به نردبان ... تمام‌ افراد حاضر در عکس شدن .... عکس‌ جالبيه ... جالبتر اینه‌ که‌ نردبان‌ ته‌ نداره ... یعنی‌ میشه‌ یه‌ پله‌ هم‌ واسه‌ ما گذاشته باشن....!!
🍃🌷🍃 🕊🕊🕊 🌷موقع اعزام 🕊دوقلوها به گریه افتادند 🌷هاشم برگشت و بغلشان کرد و هر سه خندیدند 🌷این عکس، 🕊یادگار ماند برای روزهای بی پدری! 🌷اردبیل، روستای شیخ احمد 🌷فدای عمه جان 🕊 امام زمان أرواحنا فداه 🌷شهادت: ۷ اسفند 🕊 هاشم دهقانی نیا 🌷دم اذان و لب روزه، 🕊تشنه و خسته 🌷دعا کنم که نبیند 🕊کسی فراق کسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در آخـریـن پنـج شنبـه ی سـال یاد کنیم از ارواح طیبهٔ شهدا که در قهقههٔ مستانهٔ شان و در شـادی وصـولشان عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونند تو رفتی وطن خونه ی غم نشه سرِ ما جلو هیچ کس خم نشه نوشتــی با خـونت بمیــرم ولــی یه مو از سر این وطن کم نشه 🎶 🎙
﷽ 🎇🌷رزمندگان بم (۵۶۳): ● از راست: 1- بسیجی حاج عوض دشتی زاده، (برادر رزمندگان علی و حسن و حسین دشتی زاده، عموی شهیدان عباس دشتی زاده فرزند علی و محمّد دشتی زاده فرزند حسن) 2- بسیجی حاج محمود جوشایی (برادر شهید بسیجی پاسدار احمد جوشایی، خواهر زادۀ و داماد شهید حجت الاسلام محمّد خواجه بمی، پسر عمّۀ شهید محمّد رضا خواجه بمی، پسر عموی شهید علی جوشایی) 3- بسیجی علی زنگی (مناجاتی) 4- بسیجی محمّد علی خواجه بمی، (فرزند شهید حجت الاسلام محمّد خواجه بمی، و برادر شهید محمّد رضا خواجه بمی، و رزمندگان محمّد حسین و محمّد حسن خواجه بمی و برادر خانم شهید عیسی پارسا، و پسر دائی شهید احمد جوشایی فرزند اکبر و علی جوشایی فرزند حبیب الله) 5- بسیجی کاظم دشتی خویدکی (از تبار یزدی های مقیم بم). 🌷 شهیدان در زبان شعر: ● مرحوم حاج «محمد سلطانی» شاعر بزرگوار بمی در سرودۀ خود پیرامون «شهدا» میگوید: "شهیدان جملگی اهل بهشتند بتاریخ وطن با خون نوشتند کند تاریخ ایران از شما یاد کز این رو روحتان می باشد آزاد شهیدانی کز آنها یاد کردم ز هجر رویشان فریاد کردم اگر از بهرشان شعری سرودم به روح پاکشان باشد درودم". ■ (کتاب شعر «در وادی عشق»/ ص 120) اثر مرحوم «حاج محمد سلطانی»، شاعر بزرگوار بمی)
🌸 ابراهیم هادی دوست آقا امام زمان(ارواحنافداه)بود. ابراهیم را دیدم؛ خیلی ناراحت بود؛ پرسیدم چیزی شده ؟ گفت: دیشب با بچه ها رفته بودیم شناسایی؛ هنگام برگشت درست مقابل مواضع دشمن ماشاالله عزیزی رفت روی مین و شهید شد. عراقی ها تیراندازی کردند ما مجبور شدیم برگردیم. تازه فهمیدم ابراهیم نگران بازگرداندن همرزمش بوده. هوا که تاریک شد و ابراهیم حرکت کرد. و نیمه های شب برگشت؛ آنهم خوشحال و سرحال! مرتب داد میزد امدادگر؛ امدادگر، سریع بیا، ماشاالله زنده است! بچه ها خوشحال شدند، مجروح را سوار آمبولانس کردیم و فرستادیم عقب... ولی ابراهیم گوشه‌ای نشست و رفت توی فکر، رفتم پیش ابراهیم گفتم چرا توی فکری؟ با مکث گفت ماشالله وسط میدان مین افتاد؛ آنهم نزدیک سنگر عراقی ها.. اما وقتی رفتم انجا نبود.. کمی عقب تر پیدایش کردم و در مکانی امن! بعد ها ماشاالله ماجرا را این‌گونه توضیح داد: خون زیادی از من رفته بود و بی حس بودم... عراقی ها هم مطمئن بودند زنده نیستم. حال عجیبی داشتم ... زیر لب فقط میگفتم: یا صاحب الزمان ادرکنی هوا تاریک شده بود؛ جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد. چشمانم را به سختی باز کردم. مرا به آرامی بلند و از میدان مین خارج کرد و مرا به نقطه ای امن رساند. من دردی احساس نمیکردم. آن آقا کلی با من صحبت کرد؛ بعد فرمودند کسی می‌آید و شما را نجات میدهد. او دوست ماست! لحظاتی بعد ابراهیم آمد. با همان صلابت همیشگی مرا به دوش گرفت و حرکت کردیم. 🌸هدیه به شهدا بویژه شهید هادی وگردان خسته ی کمیل هزاران هزارسلام ودرودوصلوات** .
یاران شتاب کنید ، گویند قافله ای در راه است که گنهکاران را در آن راهی نیست آری گنهکاران را در آن راهی نیست اما پشیمانان را می پذیرند..🥀 آوینۍ‌
💢 سن و سالی نداشتند...اما پخته بودند. نه کلاسی بود و نه تیپ رسمی و کت و شلواری ... نه میز و صندلی بود و نه اتاق جلسه ای... نه اسمی بود و نه رسمی و نه غروری ... نه بالا نشینی بود و نه چشمی دنبال لنز دوربینی...♨️ زیر آتیش ؛ وسط درگیری دور هم جمع‌ می‌شدند و با توکل بر خدا ، تصمیمی می‌گرفتند و بلافاصله در کارزار خط مقدم حرف را به عمل تبدیل می‌کردند. و تا آخرین نفس برای ملت و مملکت خودشون می ایستادند... . 📷 عملیات والفجر هشت _ 📆 ۱۳۶۴ _رزمندگان واحد اطلاعات و عمليات لشکر ویژه ۲۵ کربلا ( سردار محمد حسن قاسمی طوسی_سردار بیژن نیکوکار_سردار موسی احمدی_سردار سید علی دوامی و .....) صبحتون شهدایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷به یاد شهداے منا 🔹آخرین تلاوت «محسن حاجی‌حسنی کارگر» قاری بین‌المللی کشورمان پیش از شهادت در فاجعه منا هدیه محضر همه شهدا خصوصا شهدای حادثه منا سال ۱۳۹۴ وشهدای حج خونین سال ۱۳۶۶ صلوات @shahidnasrinafzall
+ببخشید آقا! عاقبت به خیری هم داره؟ *ایستگاه آخر بعد میدون شهادت +کرایه اش چنده؟ *نفری یه نیت، یه نیت ازته دل... آن روزها دروازه داشتیم ولی حالا معبری تنگ... هنوز هم فرصت برای شدن هست فقط باید دل را صاف کرد..... اگر آه تو ازجنس نیازاست، درباغ باز بازاست... @shahidnasrinafzall
🌹 ( تنکابن) : ۷ ۱۳۶۷ . // : ▪️ دختر بزرگش 3 ساله و نیم بود. شب قبل رفتن آمد سمت پدرش گفت : بابا نرو ، جبهه نرو ، صدام تو رو میکشه، یعقوب دیگه سخنی نگفت ، چند لحظه به دخترمون نگاه کرد و گفت : « نه دخترم خدا با من است و من با خدا،  به امید خدا من صدام را می کشم .» در همین حین شهید دخترش را بغل می کند و از اتاق بیرون می رود من هم به دنبال ایشان بیرون می روم می بینم شهید بزرگوار  هر دو دخترانش را بغل کرده و گریه می کند و می گوید :«اگر شهید شدم شما امام را دارید و دیگر نگران نباشید . . 📩 قسمتی از ی : ▫️خدایا ...کاش هزار جای داشتم و در راه اسلام فدای میکردم . ای تاریخ و دنیای کفر! بدانید که منطق ما منطق قران است. . @shahidnasrinafzall