eitaa logo
شهیده نسرین افضل
587 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.5هزار ویدیو
9 فایل
شهیده نسرین افضل پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب. » ادمین خانم هادی دلها : @HADiDelhaO00
مشاهده در ایتا
دانلود
17.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایتی ناب از لحظات حضور حاج قاسم سلیمانی در داخل صحن و سرای علی بن موسی الرضا(ع) تکراری اما بسیار شیرین🌸🌸🌸🌷
🌹این‌ عکسی‌ که‌ مشاهده‌ می‌کنید معروفه به نردبان ... تمام‌ افراد حاضر در عکس شدن .... عکس‌ جالبيه ... جالبتر اینه‌ که‌ نردبان‌ ته‌ نداره ... یعنی‌ میشه‌ یه‌ پله‌ هم‌ واسه‌ ما گذاشته باشن....!!
🌹از «انقلابیونِ دروغین» گُریخته‌ام. از تُجارِ ماده‌پرست که به اسلحه‌یِ انقلاب مُسلح شده‌اند بیزارم. از این ماکیاول‌ صِفتانی که همه‌ چیز مردم را، حیات و هستی و شَرف خَلق را و حتی نام مقدس انقلاب را فدایِ مَصالحِ شخصی و اَغراض پَست مادی خود می‌کنند، گُریزانم.
به قول شهید آوینی: اگر در جستجوی امام زمان هستی او را در میان سربازانش بجوی از نشانه‌های خاص آنان این‌ است که همچون نور ، دیگران را ظاهر می‌کنند خود را نمی‌بینند ... تیرماه ، ۱۳۶۵ ارتفاعات قلاویزان عملیات کربلای یک عکاس: سیدمسعود شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°• اسلام آدم بی تقاوت و کناره گیر از مسائل سیاسی نمیخواهد❗️
💔  حدود نیم ساعت قبل از وقوع حادثه، امید به یکی از همراهانش می‌گوید خوابم گرفته و کمی استراحت می‌کنم؛ چند دقیقه می‌خوابد و ظاهرا خوابی می‌بیند، زمانی که بیدار می‌شود با یکی از دوستانش تماس می‌گیرد و تعریف می‌کند که خواب دیده‌ام من و تو کنار ضریح امام حسین(ع)‌ نشسته‌ایم، گنبد باز شد، نوری آمد و من به سمت بالا رفتم. دوستش در جواب امید می‌گوید به خودت غره نشو و برای کسی هم تعریف نکن اما عاقبت تو شهادت است؛ حدود ۱۰ دقیقه بعد از این تماس، همسر امید به دوست او تماس می‌گیرد و می‌گوید هر چه به امید زنگ می‌زنم در دسترس نیست و نگران شده‌ام، در پاسخ می‌گوید تلفن را قطع کن تا پیگیری کنم و با پیگری‌ها متوجه می‌شوند که چه اتفاقی افتاده. راوی: هادی حق‌شناس از دوستان شهید امید اکبری🌹 شهید مدافع امنیت پاسدار مدافع وطن شهید امید اکبری متولد اصفهان و از نیروهای حاضر در سپاه زاهدان و یکی از مداحان و ذاکرین امام حسین ع بود که در انفجار تروریستی به اتوبوس کارکنان سپاه به شهادت رسید🕊 یادش با صلوات امنیت اتفاقی نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی‌تو شـاید: بـاز چشمی تَر کنم یــا؛ کـه شــعرِ مولوی از بَـر کنم شـاید: از ژرفــایِ غمگیـنِ غــزل، شِــکوه‌یِ بی‌هَمنَـوایی، سـَر کنم بی‌تــو شایـد: در پنــاهِ آسِــمان، هِجرَتَت را، از دلـــم بــــاور کنم شایـد: از پَستویِ خشمی مُلتَهِب، تیـغه‌یِ عشـقِ تـو را خنـجر کنـم یا؛ که شایـد: دَخمه‌ای پیدا شَوَد، خاکِ سردش را به تَن، بستر کنم شاید: از باران‌ترین، رگبــارِ اَبــر، جامــه‌ای نیلوفـرین، در بَـر کنـم   از هجومِ بُغـضِ سرکش، در گِلو، کِشـتیِ "مِهـــرِ" تـو را لَنـگَر کُنَـم پرتو! یک دنیا "سکوت" وُ خاطره "گفت‌وگو" بــا کـوهِ خاکستر کنم رفتــه‌ای؛ دور از نــگاهِ پنـــجره، شاید: ایـن غمنـامه را دفتـر کنم🌹‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‎
🌹 بعداز کـربلای پنج، همه دوستانش برگشتند؛ الا هـادی من. بهم گفتند: «ماشینمون جا نداشت هـادی نیـامد!» امـا چهـره ها، چیـز دیگری نشـان می‌داد. هفتـه هـا گذشت واز پسـرم خبـری نشد. مضطرب بودم. اتفاقی یکی از هم کـاروانی های پسرم را دیدم. گفتم: «اگـر شهـید شـده، بگـویید طـاقت شنیدنش را دارم.» ناچـاراً گفت: «هـادی شهید شد و جنازه‌اش به همراه تعدادی از شـهدا به کنار جـاده منتقل شد. آنروز هـادی یک بارانی آبی به تن داشت. آمبولانس ها تعدادی از شهـدا را به عقب آوردند؛ ولی خبـری از هـادی نبـود!» 🌹 مادرادامه میدهد: «تابه امروز کسی نفهمیده جنـازه هـادی چـه شده. عده‌ای میگویند احتمـالا خمپـاره‌ای به کنـار جنـازه خورده و خـاک، پیکـر مطهـرش را پوشـانده باشد و همین باعث شـده آمبولانس‌ها او را پیدا نکنند. سال‌ها گذشته و از او تنهـا یک مـزار خالی باقی مانده. در یکی از روزهـا برای زیارت فـرزندم به گلـزار شهدای لنگـرود رفتم. نمایشگاه عکسی از شهـدا برپـا بود، به تصـاویر شهدا نگـاه میکردم. جـذبه عکسی مـرا به خـود جلـب کرد و با کمی دقت، با هیجـان فریـاد زدم: «این هـادی منـه! این هـادی منـه! با دستـان خـودم این کـلاه را برایش بافتم؛ ایـن هـــادی منــه...» صلـواتی هدیه کنیم به ارواح مطـهر شهــدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا