eitaa logo
شهیده نسرین افضل
573 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
9 فایل
شهیده نسرین افضل پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب. » ادمین خانم هادی دلها : @HADiDelhaO00
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ امام خامنه ای (سایه اش پایدار) درباره می فرمایند... 🕊 این شخصیت به قدرے جاذبه دارد ڪه انسان را هم‌چون مغناطیـس به خود جذب مے‌ڪـند؛ به خود میخ‌ڪوب مےڪند. 🔹یـه روزی متوجه میشوی دعوتـت بـه این کـانـال اتفاقـی نبوده و شهـــدا دعوتـت کـردن🌹 ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/174063647C3a7ea8da2b
ابراهـیم می گفت : چـادر یادگار حضرت زهرا (س) است ؛ ایمان یڪ زن وقتی کامل می‌شود که حجـاب را کامل رعایت ڪند ...
🌴بارها در مسير سفر، وقتی موقع اذان ميشد، ابراهيم اذان ميگفت و با توقف خودرو، همه را تشويق به نماز جماعت ميکرد.
6.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نظرِ مقامِ معظمِ رهبری راجع به : شخصیتِ شهید ابراهیمِ هادی به قدری جاذبه دارد که آدم را مثلِ مغناطیس به خود جذب می کند. انتشار بمناسبت سالروز ولادت 🌹 عصرتون شهدایی
شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می‌دهند ما هنوز شهادتی بی درد می‌طلبیم غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی‌دهند
🌷، حقیقتا یکی از مهم‌ترین و مقدس‌ترین عناصر انقلاب اسلامی ایران است. جوانان و نوجوانان این سرزمین جان بر کف در طی 8 سال به صحنه نبرد علیه ظلم جهانی رفتند و حاضر نشدند حتی یک وجب از خاک این مملکت به دست بیگانه بیفتد. یکی از شهدای 8 سال دفاع مقدس ، است. شهیدی که در طول زندگی خود اسوه و بود. در ادامه خاطره ای درباره شهید ابراهیم هادی مشاهده می‌کنید که بسیار خواندنی و تامل برانگیز است : « ایام مجروحیت ابراهیم بود. جعفر جنگروی از دوســتان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور مي‌رفت و دوستانش را صدا ميكرد. يكي يكي آنها را مي آورد و مي‌گفت : ابرام جون، ايشون خيلي دوست داشتند شما را ببينند و... ابراهيم كه خيلي غذا خورده بود و به خاطر مجروحيت، پايش درد ميكرد، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسي كند. جعفر هم پشت سرشان آرام و بي‌صدا مي‌خنديد. وقتي ابراهيم مي‌نشست، جعفر مي‌رفت و نفر بعدي را مي آورد! چندين بار اين كار را تكرار كرد. ابراهيم كه خيلي اذيت شده بود با آرامش خاصي گفت: جعفر جون، نوبت ما هم ميرسه! آخرشب مي‌خواستيم برگرديم. ابراهيم سوار موتور من شد و گفت: سريع حركت كن! جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زياد شد. رسيديم به و ! من ايستادم. ابراهيم باصدای بلند گفت: برادر بيا اينجا! يكي از جوان‌هاي جلو آمد. : دوســت عزيز، بنده هستم و اين آقاي راننده هم از بچه هاي هستند. يك موتور دنبال ما داره مياد كه... بعد كمي مكث كرد و گفت: من چيزي نگم بهتره، فقط خيلي مواظب باشيد. فكر كنم ! بعــد گفت: با اجازه و حركت كرديم. كمي جلوتر رفتم تــوي پياده رو و ايستادم. دوتايي داشتيم ميخنديديم. موتور جعفر رسيد. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند! بعد متوجه اسلحه كمري جعفر شدند! ديگر هر چه ميگفت كسي اهميت نميداد و... تقريبا نيم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شــناخت. كلي معذرت خواهي كــرد و به بچه هاي گروهش گفت: ايشــون، حاج جعفر جنگروي از فرماندهان لشگر هستند. بچه هاي گروه، با خجالت از ايشان معذرت خواهي كردند. جعفر هم كه خيلي عصباني شده بود، بدون اينكه حرفي بزند اسلحه اش را تحويل گرفت و سوار موتور شد و حركت كرد. كمي جلوتر كه آمد ابراهيم را ديد. در پياده رو ايستاده و شديد مي‌خنديد! تازه فهميد كه چه اتفاقي افتاده. ابراهيم جلو آمد، جعفر را بغل كرد و بوسيد. اخم هاي جعفر باز شد. او هم خنده اش گرفت. خدا را شكر با خنده همه چيز تمام شد. »🌷 شادےروح شهدا
‏خوش تیپ،خوش استایل و ورزشکار بود اما یک بار فهمید که چند تا خانم نامحرم دارند از استایل و قد و هیکلش و زیبایش تعریف میکنند از روز بعد تصمیم گرفت لباس گشاد بپوشه و به جای ساک ورزشی لباسشو داخل کیسه پلاستیکی قرار بده. 🕊🌹 ♥️•••|↫
🌷🕊 ڪلام شهید خيلے زيباست جمله ات ، شهیـد هادے عزیز ؛ به فڪر "مثل شهدا مُردن" نباش! به‌ فڪر "مثل شهدا زندگی‌ڪردن"باش 🕊 سلام بر برادر ابراهیم ❤️ 🌿🌼لحظه هاتون شهدایی🌼🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» 🌹 🌷زیباترین شهادت را در این می‌دانست که پیکرش نیاید و چنین شد. شادی روح شهدا
✍هر شهیدی را که دوستش داری کوچه دلت را به نامش کن؛ یقین بدان در کوچه پس کوچه های پر پیچ و خم دنیا تنهایت نمی گذارد.. بگذار در این وانفسای دنیا "فرمانده ی دلت" دوست‌ شهیدت باشد‌‌. بــرادر شــهـــیـــدم ..🌷🕊
وقتی ورزش تمام شد، ابراهیم اصلا احساس خستگی نمی‌کرد. انگار نه انگار که چهار ساعت شنا رفته! البته ابراهیم این کارها را برای قوی شدن انجام می‌داد. همیشه می‌گفت: برای خدمت به خدا و بندگانش، باید بدنی قوی داشته باشیم. مرتب دعا می‌کرد که: خدایا بدنم را برای خدمت کردن به خودت قوی کن.