eitaa logo
شهیده نسرین افضل
576 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
9 فایل
شهیده نسرین افضل پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب. » ادمین خانم هادی دلها : @HADiDelhaO00
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواهر شهید عجمیان:روح الله وقتی میگفت میخوام برم سوریه میگفتیم اگر رفتیم اسیر داعش شدی چی ؟ ای کاش رفته بود اسیر داعشی‌ها شده بود ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ وقت دین خدا رو،دستور خدا رو،وظایف شرعیتون رو با هیچ چیزی معــامله نکــنید 🎙شهید احمد کاظمی شادی روح مطهرش صلوات الّلهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - اربعین، اوج مجاهدت همراه با تببین و توضيح .mp3
2.36M
🏴ویژه حسینی اربعین، اوج مجاهدت همراه با تببین و توضيح 👌 بسیار شنیدنی 🎙رهبر معظم انقلاب @shahidnasrinafzall
🔰 ماجرای سنگ قبر شهید محمدحسن (رسول) خلیلی و خواب خطاط سنگ قبر؛ شهادت محمدحسن خلیلی همزمان شد با ضریح گذاری جدید برای حرم امام حسین علیه السلام و زمانی که این ضریح نصب شد، سنگ کاری داخل حرم امام حسین علیه السلام تغییر کرد و آن سنگ‌های مرمر سبز به سنگ‌های مرمر سفید رنگ تغییر کرد که از آن سنگ حرم، سنگ مزار شهید نیز به صورت شش ضلعی مشابه حرم امام حسین علیه السلام برش خورد، با آب طلا نیز نوشته شد و همزمان با آغاز سال نو، رونمایی شد. از خطاط سنگ مزار شهید رسول نقل شده است: وقتی در بهشت زهرا نگاهم به روح الله خلیلی و دوستش افتاد گفتم: ببخشید این سنگ مزار چه کسی است؟ گفتند: چطور؟ گفتم: اصلاً نمی‌دانستم قرار است، امروز برای نوشتن سنگ قبر، به اینجا بیایم، دیشب خواب دیدم از طرف حرم امام حسین علیه السلام مرا خواسته‌اند و گفتند شما مأمور شده‌ای روی ضریح آقا، قرآن بنویسید. آنها به من گفتند: سنگ را از حرم امام حسین علیه السلام آورده‌اند و قرار است برای یک شهید نصب شود، حالم منقلب شد.
✳️ من دیگر با حسین غذا نمی‌خورم! ✍ نشانه‌های از خودگذشتگی و گرایش‌های انسانی از همان ابتدا در حرکات و سكنات قاسم هویدا بود. برادرش حسین سلیمانی می‌گوید: حدود ۱۱ سال سن داشتم و کلاس پنجم ابتدایی بودم. بالطبع قاسم هم کلاس چهارم همان مدرسه بود. مادر ما در یک ظرف به من و قاسم غذا می‌داد تا به مدرسه ببریم و بخوریم. یک روز قاسم به مادرم گفت من دیگر با حسین غذا نمی‌خورم. من احساس کردم شاید او به علت اینکه من زیاد غذا می‌خورم، می‌گوید؛ اما این‌طور نبود؛ چون من مراعات می‌کردم. آن روز گذشت، و قاسم نیامد با من در مدرسه غذا بخورد. فردای آن روز، مادر در دو ظرف جداگانه به من و قاسم غذا داد. آن زمان در مدرسهٔ ما دانش‌آموزانی از روستاهای اطراف می‌آمدند که شاید تنها یک وعده در روز غذا می‌خوردند و اوضاع مالی بسیار بدی داشتند. من به چشم خودم دیدم قاسم، ظرف غذایی را که مادر داده بود، بین همان دانش‌آموزانی برد که اوضاع مالی خوبی نداشتند و غذای خود را به آنان داد. 📚 از کتاب سرباز قاسم سلیمانی ص ۲۲
9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این خاطره ۲ دقیقه ای رو از دست ندید خاطره ای شنیدنی از نوجوان چهارده ساله دفاع مقدس وقتی جعبه مهمات باز کردم فقط گریه کردم....
 اهل بیت فرمودند هرکس را خدا دوست بدارد ابتدا عاشق حسینش میکند بعد به کربلا میبردش بعد دیوانه حسینش میکند. بعد جانش را میستاند و بعد خود خدا خونبهایش میشود. آیا مرگ بهتر از این سراغ دارید. پس جای نگرانی نیست. بزرگترین آرزویم شهادت و دیگری خاک کردن بدنم در یکی از حرمین ائمه بود و اکنون به یکی از آنها رسیدم. ولی دومی دست شماست...