eitaa logo
🕊کانال شهیدمحمدنکاحی🕊
236 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.3هزار ویدیو
30 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مـــــردان ، پــــرده دریدند.. 🍃🌹 یعنے همہ جـــا، غیر هیــــچ ندیدند... 🍃🌹 🌷 🍃🌹 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج ❤️
🌴🌴😥شهدا شرمنده ایم 😥🌴🌴: 🌷مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: یه سر و گردن از بقیه افراد بالاترے 🌷مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: تعصّب خاصی دارے رو حرم عمه جان 🌷مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: دل بکنۍ از دنیا و همه وابستگی هات 🌷مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: دل بکنۍ از نگاه پر مهر « » 🌷دافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: دل بکنۍ از « عشقت ... » 🌷مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: دل بکنۍ از بابایی گفتن 🌷مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: ناموستو بسپارۍ به 🌷مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: همه ے دارو ندارت میشه امنیت حرم بی بی زینب ڪبرے سلام الله 🌷مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: عشقِ به اهل بیت - عشق به کشور - عشق به رهبرت 🌷مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: یه دنیــــا غیـــرت 🌝ما_عاشقان_مدافعان_حرم هستیم ) 🖐 🌷شهید جاوید الاثر علی عابدینی مدافع حرم بی بی حضرت زینب(س) ❤️اللهم عجل لولیک الفرج ❤️ ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌷 ...!🌷 🌷در جبهه پدر و پسری بودند که بسیار یکدیگر را دوست داشتند. خنده‌هایشان با هم بود و گریه‌هایشان دور از چشم هم که مبادا دیگری ناراحت شود. در عملیاتی هر دو با هم به اتفاق شرکت کردند، ما در محاصره بودیم که این پدر و پسر نفس را برای نیروهای بعثی حرام کرده بودند. ناگهان.... 🌷ناگهان در گوشه‌ای از این زمین خاکی بمبی بر روی جوانی فرود آمد و او را به خاکستر تبدیل کرد. از دست هیچ‌کس کاری ساخته نبود. بعد از پیروزی، بچه‌ها شهدا را از گوشه و کنار جمع کردند و روی آن‌ها پتویی انداختند. شب از نیمه گذشته بود و پدر دلهره‌ی پسر را داشت. در آن شب مهتابی اشک در چشمان پدر دیده می‌شد. ناگهان فریاد زد: «بچه‌ها بوی بهروز می‌آید.» و به طرف پتوی شهدا رفت. 🌷در تاریکی شب هر کس آرام آرام برای این پدر و پسر گریه می‌کرد، پیرمرد پتو را کنار زد و با بدن سوخته‌ی پسر روبه‌رو شد، توان ایستادن نداشت، دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد و فریاد زد: «خدا……» و شروع به گریه کرد. توان دیدن این صحنه را نداشتم، شانه‌هایم لرزید و من هم با آن پدر هم‌صدا شدم. 🌷ناگهان حس کردم فقط صدای گریه‌ی من است که فضا را پر کرده؛ پیرمرد را از آغوشم بیرون آوردم، نفس نمی‌کشید، اشک بر روی صورتم خشک شد، ‌دستانم یخ کرد، او را تکان دادم اما صدایی نیامد فریاد زدم، اما باز هم صدایی نیامد، ناخودآگاه به یاد حضرت رقیه (س) و سر بریده‌ی امام حسین (ع) افتادم. با صدای بلند شروع به گریه کردم،‌ تا جایی که دیگر هیچ بغضی در گلویم نماند. روحشان شاد. : رزمنده دلاور علی‌اکبر علیزاده ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ ❤️