فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمعه ها باید
دلخوش بود به بودنی؛
بودنی که غم را از دلت دور میکند
و اشک را برای
همیشه از چشمهایت پاک ....
جمعه ها آدم دلخوشی نیاز دارد؛
دوست داشته شدن نیاز دارد،
جمعه آدم یکی را نیاز دارد
که دوست داشتنش بشود دلخوشیِ
تمامِ غروب های جمعه ...
در این سکوت جمعه شاد باشید ...🍁
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
♥️ @shahidnekahi
#خدایاشکرت که انقدر دوسِت داریم این وقت شب اومدیم سر سجاده و با تو #مناجات می کنیم🥹🌸
سحر سجاده ات را چون گشودی
و با معبود خودخلوت نمودی
و خواندی خالقت را عاشقانه
و اشکی هدیه کردی دانه دانه ،
تو را جان علی ما را دعاکن
🌸💫✨💫🌸
🌸 #خدایا
امشب شفای بیماران
آمرزش گناهان
رفع گرفتاری گرفتاران
عاقبت بخیری همه
به خصوص جوانان
و سرنوشتی سراسر خیر و برکت
را از درگاه لطفت تمنا داریم.🙏🌸
#ســلاممـولاجـان ❤️
💫سلـام اے مونس دلهاے خستہ
سلـام اے مرحم قلب شڪستہ 🍂
💫نظر ڪن بر دل آن شیعہ اے ڪہ
بہ امیدے سر راهت نشستہ ♥️
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
♥️ @shahidnekahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷خدایا دنیای محدودم را با حضور خودت وسعت ببخش تا بدانم وقتی پا به پای تو قدم بردارم به آرامشی خواهم رسید که دیگر بیقراریها سهم روزهایم نمیشود و من میمانم و خدایی که بودنش حال دلم را خوب میکند.آمین🙏
🌷امروز همه چیز به واسطهی نظم الهی به موقع و به جا انجام میشود. همه چیز کامل است و من احساس خوبی دارم.
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
♥️ @shahidnekahi
اگر میخواهی یک صبح عالی داشته باشی، روز خود را با یک دعا به پایان برسان وصبح خود را با یک دعا آغاز کن.
سلامـــــ صبحتون بخیر
🌸😊🌸
دو ماه و نیم بغـل ڪرده زانـوی غـم را
دو ماه و نیم سیـاه گشتہ روزگـار علے
کہ هر کہ بهر تسلے بہ خانہ آمد گفٺ :
عـزای فاطمہ اینجاسـٺ یا مـزار علے ؟!
#مظلومـة_الشهیـده
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
♥️ @shahidnekahi
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#شب_هور
🌷دلشوره و توهم جانم را به بازی میگیرند. و باز هم انتظار.... آن صدای انفجار چه بود؟ اگر علیرضا زخمی شده باشد، چگونه او را برگردانم؟ عملیات فردا چه میشود؟! برمیخیزم. پایم را از کف قایق بیرون مینهم و در پاسخ سئوالاتی که به جانم افتادهاند، به راه میافتم. حالا به راه کار رسیدهام و به آرامی نفس نفس میزنم. از موانع خورشیدی میگذرم و آنجا، کمی دورتر، سایهوار، علیرضا را ....
🌷 علیرضا را نشسته میبینم که دوربین به چشم به روبرو مینگرد. تا چند قدمیاش جلو میروم و صدایم را خفه میکنم: علی.... با اشاره دست مرا میخواند. به یک خیز کنار او میرسم و گوشم را نزدیک دهانش میبرم؛ _من تا فردا شب میمونم. بچهها از همینجا عمل میکنن. برو! من هیچ حرفی نمیزنم. میدانم که هر کاری را به صلاح انجام میدهد. به سرعت برمیگردم.
🌷از دیشب تا به امشب، جانم به لب رسیده است. بلندتر از دیگران، در راه کار، گام برمیدارم تا به او برسم. آها.... آنجاست! _علی آمدیم.... علی؟! و اما ناگهان میشکنم. دو پای علیرضا، از زانو قطع شده بود و دستانش، چون دو ستون محکم، نشستهاش داشته بودند. و آن انفجار، در کار ملکوتی ساختن او شده بود....
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید علیرضا قوام، معاون گردان نوح، لشکر ۲۱ امام رضا (ع)
📚 کتاب "فرمانده من"، صفحات ۲۶ و ۲۷
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
♥️ @shahidnekahi