eitaa logo
🕊کانال شهیدمحمدنکاحی🕊
242 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.3هزار ویدیو
30 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقا سعید به من می‌گفت که از حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) خواستم برایم خواهری کند و یک دختر خوب پیش رویم بگزارد تا اینکه شما به من معرفی شدید. یک روز دیدم سعید خیلی حالش گرفته بود و روزنامه در دستش را به زمین کوبید و گفت، خودت روزنامه را بردار و ببین که دیدم عکس دختربچه سه یا چهارساله سوری بود که تکفیری‌ها او را به میله‌های فلزی پنجره‌ای با زنجیر بسته بودند، شهید رو به من گفت: بگوییم کوریم و این‌ها را نمی‌بینیم؟ آیا امروز مثل عاشورا نیست؟ شهید_سعید_مسافر🕊
🕊🌷 یک پایش را در عملیات محرم تقدیم می‌کند اما با یک پا هم می‌ تواند تا عرشِ خدا جاده‌ی عاشقی را بپیماید..! در تصویر پای مصنوعی شهید پیداست. شهید مرتضی سروی زاده🌹🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌❤️اللهم عجل لولیک الفرج ❤️
🌷 🌷 ....🎋 🌷رفتم به معراج شهدا، شهدا را ترخیص کردم. برگشتنی در خیابان خاقانی، به ستاد خبری شهدا سر زدم. خدابیامرز «شهید نصیری» پشت تلفن نشسته بود و کنارش آقای شمس و آقای غفوری. سه نفری در ستاد خبری کار می‌کردند. به تلفن جواب می‌دادند یا به سئوالات خانواده شهدا پاسخ می‌دادند. من رفتم بالا که جواز شهادت مفقودین را بگیرم. دیدم حاج آقای لیلابی آن‌جاست. من هم از قبل او را می‌شناختم. 🌷پسرش سید محمد سال پیش شهید شده بود. آمده بود سراغ سید جوادش را بگیرد. آقای لیلابی از نصیری پرسید: «ببین بین شهدا، لیلابی هم هست؟» من پشت سر آقای لیلابی ایستاده بودم. نصیری که به من نگاه کرد، با اشاره سر به او فهماندم که بگو نه نیست! آقای نصیری هم کمی به لیست نگاه کرد و گفت: «نه حاج آقا! سید جواد حسینی هست، لیلابی نیست.» یادم است که فامیلی آقای لیلابی، حسینی لیلابی بود. 🌷آقای لیلابی گفت: «انا لله و انا الیه راجعون» تا این را گفت، من جلو رفتم و گفتم: «حاج آقا بنشینید، آب و چایی برایتان بیاورند. خدا به شما صبر دهد. پیکر شهیدتان را آورده‌ایم در ستاد شهدا است. بعدازظهر یا هر وقت خواستید بیایید، خدمتتان هستیم.» بعدازظهر برای زیارت پیکر مطهر سید جواد به ستاد آمدند. با فاصله‌ی کمتر از یک سال برای وداع با دومین فرزندشان. حاج آقا با قلبی محزون اما ظاهری استوار آمده بود. حاج خانوم حال عجیبی داشت.... 🌹خاطره ای به یاد برادران شهید معزز سید محمد و سید جواد حسینی لیلابی و شهید معزز نصیری : آقای ابوالفضل جدیدی مسئول ستاد شهدای تبریز در دوران دفاع مقدس ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ 👇 ♥️ @shahidnekahi
      زیباتـرین‌ اشڪ...🥲 آن‌ اشکی‌ است، که‌ در هنگامِ‌ حرف‌ زدن‌ با خدا از چشمانت، سرازیر میشود❤️‍🩹 🌸😊🌸
اعمال قبل ازخواب و وضو یادتون نره نماز شب خوندین با یاد ما هم باشید التماس دعا یاعلی😊🌱🤲
سعی کنید با وضو بخوابید شب بخیر :)❤️
💠💠 ✍ گفتمش بی تو دلم می گیرد گفت با خاطره ها خلوت کن گفتمش خنده به لب می میرد گفت با "خون جگر" عادت کن 💥🌹 🌹 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج ❤️ 🍃🌹🍃🌹
✋🌸 مے ڪنمـ به تو توئے ڪه نور دیده اے توئے ڪه سالها ز من به جز بدے ندیده اے السلام علیک یا اباصالحَ المـدی(عج) ❤️اللهم عجل لولیک الفرج ❤️ 🌹🌹🌹
🌹🌹🌹 🌹 🔷جانم فدای تو 🔹 🔷قربان آن مقام تو 🔹 🔷جان ميدهم بخاطر يک لحظه ديدنت🔹 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج ❤️ 🍃🌹🍃🌹
سردار شوشتری با دیدن این عکس گفت: عکس عجیبی است! نشسته‌ها پرواز کردند ولی ما ایستاده‌ ها ، هنوز هم ایستاده‌ایم ! کاشکی من هم توی این عکس آن روز می‌نشستم ، بلکه تا امروز "شهید" شده بودم!