فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مُسْتَنَداَزآسِمٰانْ
#قسمت_اول
~
~
~
~
~
به روایت:|•سیدرضانریمانی•|
|
|شَهْیٓدْاٌمْیٓدْاَکْبَرْى|
|
ڪانال #شَهید_اُمید_اَکبری💐
@shahidomidakbari
کانال رسمی شهید امید اکبری
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه شهید مهدی زین الدین 🔸مقدمه در کتاب قطور تاریخ فصل جدیدی به نام انق
💔
#نیمه_پنهان_ماه
زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین
🔸 #قسمت_اول
شهيد «مهدي زين الدين» در سال ۱۳۳۸ ه.ش در خانوادهاي مذهبي و متدين در تهران ديده به جهان گشود.
مهدي در دوران تحصيلات متوسطهاش به لحاظ زمينههايي كه داشت با مسائل سياسي آشنا و در اين مدت (كه با شهيد محرب آيتالله مدني (ره) مانوس بود)،
روح تشنه خود را با نصايح ارزنده و هدايتگر آن شهيد بزرگوار سيراب مينمود.
او در كنكور سال ۱۳۵۶ شركت كرد و ضمن موفقيت، توانست رتبه چهارم را در بين پذيرفتهشدگان دانشگاه شيراز بدست آورد. اين امر مصادف با تبعيد پدرش به جرم حمايت از امام خميني(ره) از خرمآباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصيل و ورود جديتر ايشان در سنگر مبارزه پدرش شد.
ادامه دارد...
کانال #شَهید_اُمید_اَکبَرۍ🍂
@Shahidomidakbari
کانال رسمی شهید امید اکبری
💔 🔴 #علمدار ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار 🌱 مقدمه اما سؤال این است که سید در این دوران چ
💔
🔴 #علمدار
✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار
#قسمت_اول
💫 زندگینامه
سیدمجتبی علمدار، فرزند سید رمضان، در سحرگاه بیست و یک ماه رمضان و در یازدهم دی ماه سال ۱۳۴۵ در شهر ولایتمدار ساری و درخانه ای که باعشق به اهل بیت علیهم السلام مزین شده بود، دیده به جهان گشود.
پدرش کفاش ساده دل و متدینی بود که بیش از همه چیز به رزق حلال اهمیت می داد.
سید مجتبی دوران تحصیل را درمدارس زادگاهش سپری کرد، سال۱۳۶۲ و در ایام هنرستان بود که هفده سال بیشتر نداشت، به ندای هل من ناصر حسین زمان ، خمینی کبیر لبیک گفت و راهی جبهه شد.
از کوه های سر به فلک کشیده غرب تا دشت های تفدیده جنوب، در همه ی عملیات ها حضورش برای فرمانده هان و رزمندگان نعمت بود.
قدرت بدنی بالا، شجاعت، ایمان و تقوی و برخورد صحیح، از او انسان کاملی ساخته بود.
رفاقت و همراهی با انسانهای وارسته ای نظیر شهیدان مردانشاهی وحسین طالبی نتاج و... بسیار در او تاثیر گذار بود.
سال۱۳۶۶به فرماندهی گروهان سلمان از گردان مسلم لشکر۲۵ کربلا منصوب شد و این در حالی بود که تا این تاریخ چندین بار به شدت مجروح شده بود.
بعد از آن نیز به شدت مجروح و شیمیایی شد. به طوری که طحال و قسمتی از روده هایش را برداشتند. اما این اتفاقات باعث نشد از جمع با صفای رزمندگان جداشود.
پس از پایان جنگ تا دوسال در واحد طرح و عملیات تیپ سوم لشکر همان مناطق ماند. سید طی این دوران از لحاظ معنوی بسیار رشد کرد.
سال ۱۳۶۹ به ساری برگشت و ازدواج کرد.
سید با مسئولیت امور ورزش در لشکر ۲۵کربلا مشغول شد. اما او انسانی نبود به زندگی و شغلی آسوده آرام بگیرد.
ادامه دارد....
ڪانال #شهید_امید_اڪبری🍂
@shahidomidakbari
@shahedaneosve
#کپےممنوع
4_5832657878225259128.mp3
28.48M
💔
#قسمت_اول
امام حسین علیه السلام :
من نماز را دوست دارم....
#بحثےزیبادرموردنماز
#استادرنجبر
ڪانال #شهید_امید_اڪبری🍂
@shahidomidakbari
#قصه_دلبری
#قسمت_اول
حسابی کلافه شده بودم.
نمیفهمیدم که جذب چه چیز این آدم شدن.
از طرف خانمها چند تا خواستگار داشت، مستقیم بهش گفته بودن.
اون هم وسط دانشگاه😐
وقتی شنیدم گفتم چه معنی داره یه دختر بره به یه پسر بگه باهام ازدواج کن.😑
اونم با چه کسی!
اصلاً باورم نمیشد.
عجیبتر اینکه بعضی از آنها حتی مذهبی هم نبودند..☹️
به نظرم که هیچ جذابیتی در وجودش پیدا نمیشد..!
براش حرف و حدیث درست کرده بودند!
مسئول بسیج خواهران ، تأکید کرد وقتی زنگ زد کسی حق نداره جواب تلفن رو بده😬
برام اتفاق افتاده بود که زنگ بزنه و جواب بدم باورم نمیشد این صدا صدای اون باشه بر خلاف ظاهر خشک و خشنش با آرامش حرف میزد تن صداش موج خاصی داشت.
از تیپش خوشم نمیومد دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود.😒
شلوار شش جیب پلنگی گشاد میپوشید و پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مچ، که مینداخت روی شلوار.
توی فصل سرما با اورکت سپاهیش تابلو بود😑
یه کیف برزنتی کوله مانند یه وری مینداخت روی شونش ، شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ میشد😂
راه که میرفت کفشش رو روی زمین میکشید. ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد.
#رمان_شهید_محمدحسین_محمدخانی ✨
╭─┅─•❀♡❀♡•─┅─╮
@shahidomidakbari
╰─┅─•❀♡❀♡•─┅─╯