eitaa logo
بصیرت افزایی
189 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
انتشار نامه تکان‌دهنده شهید سلیمانی به فرزندش؛ *هرگز نمی‌خواستم نظامی شوم* *شهید قاسم سلیمانی در نامه‌ی خود به فرزندش از چگونگی انتخاب شغل خود می‌گوید.* *متن نامه شهید حاج قاسم سلیمانی به فرزندش* «بسم الله الرحمن الرحیم آیا این آخرین سفر من است یا تقدیرم چیز دیگری است که هر چه باشد در رضایش راضی‌ام. در این سفر برای تو می نویسم تا در دلتنگی‌های بدون من یادگاری برایت باشد. شاید هم حرف به درد بخوری در آن یافتی که به کارت آید. هر بار که ســفر را آغاز می‌کنم احساس می کنم دیگر نمی بینمتان. بارها در طول مســیر چهره‌های پر از محبتتان را یکی یکی جلوی چشمانم مجسم کرده‌ام و بارها قطرات اشکی به یادتان ریخته‌ام. دلتنگتان شده‌ام، به خدا ســپردمتان. اگر چه کمتر فرصت ابراز محبت یافته‌ام و نتوانستم آن عشق درونی خودم را به شما برسانم. اما عزیزم هرگز دیده‌ای کسی جلوی آیینه خود را ببیند و به چشمان خود بگوید دوستتان دارم، کمتر اتفاق می‌افتد اما چشمانش برایش باارزشترینند. شما چشمان منید. چه بر زبان بیاورم و چه نیاورم برایم عزیزید. بیش از بیست سال است که شما را همیشه نگران دارم و خداوند تقدیر کرده این جان پایان نپذیرد و شما همیشه خواب خوف ببینید. دخترم هر چه در این عالم فکر می کنم و کرده‌ام که بتوانم کار دیگری بکنم تا شما را کمتر نگران کنم، دیدم نمی توانم و این به دلیل علاقه‌ی من به نظامی‌گری نبوده و نیست. به دلیل شغل هم نبوده و نخواهد بود. به دلیل اجبار یا اصرار کسی نبوده است و نیست. نه دخترم من هرگز حاضر نیستم به خاطر شغل، مسئولیت، اصرار یا اجبار حتی یک لحظه شما را نگران کنم، چه برسد به حذف یا گریاندن شما. من دیدم هرکس در این عالم راهی برای خود انتخاب کرده است یکی علم می‌آموزد و دیگری علم می‌آموزاند. یکی تجارت می کند کسی دیگر زراعت می کند و میلیون‌ها راه یا بهتر است بگویم به عدد هر انسان یک راه وجود دارد و هر کس راهی را برای خود برگزیده است. من دیدم چه راهی را می بایست انتخاب کنم. با خود اندیشیدم و چند موضوع را مرور کردم و از خود پرسیدم اولا طول این راه چقدر است انتهای آن‌ها کجاست، فرصت من چقدر است. و اساساً مقصد من چیست. دیدم من موقتم و همه موقت هستند. چند روزی می مانند و می روند. بعضی‌ها چند سال برخی‌ها ده سال اما کمتر کسی به یک ‌صد سال می رسد. اما همه می روند و همه موقتند. دیدم تجارت بکنم عاقبت آن عبارت است از مقداری سکه براق شده و چند خانه و چند ماشین. اما آن‌ها هیچ تأثیری بر سرنوشت من در این مسیر ندارد. فکر کردم برای شــما زندگی کنم دیدم برایم خیلی مهم‌اید و ارزشمندید به طوری که اگر به شما درد برسد همه‌ی وجودم را درد فرا می‌گیرد. اگر بر شما مشکلی وارد شود من خودم را در میان شــعله‌های آتش می بینم. اگر شما روزی ترکم کنید بند بند وجودم فرو می ریزد. اما دیدم چگونه می توانم حلال این خوف و نگرانی‌هایم باشم. دیدم من باید به کسی متصل شوم که این مهم مرا علاج کند و او جز خدا نیست. این ارزش و گنجی که شما گل‌های وجودم هســتید با ثروت و قدرت قابل حفظ کردن نیست. وگرنه باید ثروتمندان و قدرتمندان از مــردن خود جلوگیــری کنند و یا ثروت و قدرتشــان مانع مرض‌های صعب‌العلاجشان شود و از در بسترافتادگی جلوگیری نماید. من خدا را انتخاب کرده ام و راه او را. اولین بار است که به این جمله اعتراف می‌کنــم؛ هرگز نمی خواســتم نظامی شــوم، هرگز از مدرج شــدن خوشــم نمی‌آمد. من کلمه‌ی زیبای قاسم را که از دهان پاک آن بسیجی پاسدار شهید برمی خاست بر هیچ منصبی ترجیح نمی دهم. دوست داشتم و دارم قاسم بدون پسوند یا پیشوندی باشم. لذا وصیت کردم روی قبرم فقط بنویسید سرباز قاسم، آن هم نه قاسم سلیمانی که گنده‌گویی است و بار خورجین را سنگین می کند. عزیزم از خدا خواستم همه‌ی شریان‌های وجودم را و همه‌ی مویرگهایم را مملو از عشق به خودش کند. وجودم را لبریز از عشق خودش کند. این راه را انتخاب نکردم که آدم بکشم، تو میدانی من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم. من اگر سلاح به دست گرفته‌ام برای ایستادن در مقابل آدمکشان است نه برای آدم کشتن. خود را سرباز در خانه هر مسلمانی می بینم که در معرض خطر است و دوست دارم خداوند این قدرت را به من بدهد که بتوانم از تمام مظلومان عالم دفاع کنم. نه برای اسلام عزیز جان بدهم که جانم قابل آن را ندارد، نه برای شیعه‌ی مظلوم که ناقابلتر از آنم، نه نه... بلکه برای آن طفل وحشت‌زده بی‌پناهی که هیچ ملجأیی برایش نیست، برای آن زن بچه‌به‌سینه چسبانده هراسان و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب، که خطی خون پشت سر خود بر جای گذاشته است می جنگم. عزیزم من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی خوابد و نباید بخوابد. تا دیگران در آرامش بخوابند. بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند. دختر عزیزم شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی می کنید. چه کنم برای آن
دختر بی پناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفل گریان که هیچ چیز... که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است. پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذار نمایید. بگذارید بروم، بروم و بروم. چگونه می توانم بمانم در حالی که همه قافله من رفته است و من جا مانده‌ام. دخترم خیلی خسته‌ام. سی سال است که نخوابیده‌ام اما دیگر نمی خواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک می ریزم که پلک‌هایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد تا نکند در غفلت من آن طفل بی‌پناه را سر ببرند. وقتی فکر می کنم آن دختر هراسان تویی، نرجس اســت، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سربریده شدن است حسینم و رضایم است از من چه توقعی دارید؟ نظاره‌گر باشم، بیخیال باشم، تاجر باشم؟ نه من نمی توانم اینگونه زندگی بکنم. والسلام علیکم و رحمت الله»
‌هر کسی که در قبیله اصلاح‌طلبان نباشد...! روزنامه شرق در شماره دیروز خود به موضوع مواجهه اصلاح‌طلبان با مرحوم‌ هاشمی رفسنجانی پرداخت. در این نوشتار به تصریح خود روزنامه اصلاح‌ طلب می‌خوانیم که این جماعت وقتی‌ هاشمی رفسنجانی نزدیک به قبیله آنها نبود چگونه با وی برخورد کردند و پس از سال 1384 که به تدریج مواضع او را در راستای اهداف حزبی خود دیدند چگونه منش و برخورد آنها با‌ هاشمی رفسنجانی تغییر 180درجه‌ای پیدا کرد. شاید گفته شود که این موضوع تا حدی طبیعی است که احزاب سیاسی مواجهه خود را با افراد بر اساس رویکردهای آنها قرار دهند اما نکته قابل تامل این است که اصلاح‌طلبان پس از آنکه‌ هاشمی را همسوی خود یافتند حتی به تعریف و تمجید از اقدامات او در دوره‌هایی که دشمن سرسخت او بودند نیز پرداختند و به واسطه همان اقدامات وی را امیر کبیر خواندند. این یعنی طیف اصلاح‌طلب در جمع‌بندی از عملکرد افراد و جریان‌ها منافع ملت و کشور را در نظر نمی‌گیرد بلکه اهداف حزبی خویش را دنبال می‌کند. در نوشتار شرق می‌خوانیم: «اختلاف نیروهای اصلاح‌طلب با اکبر‌ هاشمی‌ رفسنجانی سابقه‌ای طولانی دارد؛ خاصه در میانه دهه 70 و با روی‌ کارآمدن دولت سید‌محمد خاتمی و متعاقب آن تشکیل جبهه مشارکت که نیروهای چپ رویارویی تاریخی خود با‌هاشمی را علنی کردند که اوجش را می‌توان در نوشتن کتاب‌هایی مانند عالیجناب سرخ‌ پوش و عالیجنابان خاکستری، تاریک‌ خانه اشباح و البته پدرخوانده مشاهده کرد.» در ادامه این نوشتار می‌خوانیم: «انتخابات مجلس ششم که برگزار شد، هر‌چند مردم به‌صورت لیستی رأی ندادند، اما اصلاح‌طلبان توانستند اکثریت مجلس را در اختیار بگیرند و‌ هاشمی در این میان توانست نفر سی‌ام تهران شود... حالا و بعد از گذشت 22 سال از آن رویدادها، محمد‌هاشمی، برادر اکبر‌ هاشمی ‌رفسنجانی، در گفت‌وگویی با سایت «خبر سراسری» گفته است در آن زمان برخی اصلاح‌طلبان در مجلس ششم گفته بودند اگر‌هاشمی در انتخابات مجلس رأی بیاورد، اعتبارنامه‌اش را رد می‌کنیم. او دراین‌باره گفته است: «اگر بخواهیم ریشه‌ای نگاه کنیم، بعد از پیروزی اصلاح‌ طلبان در دوم خرداد و شکل‌گیری حزب مشارکت و مجلس ششم، جهت‌گیری‌ها تند شد و کسانی که در پست‌های کلیدی هم بودند، با نشریه‌های آمریکایی مصاحبه می‌کردند و حرف‌های ساختار‌ شکنانه می‌زدند.» محمد‌هاشمی در ادامه سخنانش که در مطلب شرق آمده افزوده: «در مجلس ششم نیز دیدید که حتی نسبت به آقای‌ هاشمی چه رفتار ساختارشکنانه از سر غروری انجام دادند و فکر می‌کردند همه کار می‌توانند انجام دهند. حتی آقای تاجزاده و میردامادی در انتخابات صحبت کردند و برخی از اصلاح‌طلبان گفتند اگر آقای‌هاشمی در انتخابات مجلس رأی هم بیاورد، ما اعتبارنامه او را رد می‌کنیم تا نماینده تهران نشود... در سال 76 روزنامه‌های اصلاح‌طلبان را ببینید که چه تیترهایی می‌زدند! فقط کافی است مرور کنید...»
پس از واکنشهای متعدد نسبت به بازگشت پیکرهای مطهر ١٧٥ غواص شهید در عملیات کربلای ۴ رضا صیادی سردبیر هفته نامه همشهری آیه در این ماهنامه نوشت : نمی‌دانم دستانتان را از پشت بسته بودند یا از روبه‌رو ولی حتما خیلی وقت گذاشتند كه یكی یكی دستانتان را به هم ببندند و دورش طناب بكشند. نمی‌دانم آنها چند نفر بودند كه شما ١٧٥ نفر را به دام انداختند. نمی‌دانم چه گودال عظیمی حفر كردند تا ١٧٥ سرباز را داخلش بیندازند. نمی‌دانم نشسته بودید یا ایستاده، نمی‌دانم یكی یكی داخل گودال پرتتان كردند یا گروهی اصلا چه می‌دانم كه در آن روز، شاید هم شب چه آمد بر سر شما. نمی‌دانم در آن روزهای زمستانی سال ۶۵ با چه نقشه‌ای غافلگیرتان کردند. نمی‌دانم آن فرمانده سنگدل، چطور دلش آمد به چشم‌های معصوم شما نگاه کند و چنین برنامه‌ای برای کشتن‌تان بریزد.نمی‌دانم لحظه‌های آخر که نمی‌توانستید دست‌های هم را بگیرید و خداحافظی کنید، چه حرف‌هایی بین‌تان رد و بدل شد. چه قرارهایی با هم گذاشتید. اصلا چه شوخی‌هایی با هم کردید ولی کاش دستانتان باز بود تا قبل از آن مرگ گروهی، سیر یکدیگر را در آغوش می‌کشیدید.نمی‌دانم وقتی داخل گودال روی هم افتاده و منتظر بودید تا سیل خاک رویتان آوار شود، زیر لب چه ذکری می‌گفتید. حتما به تأسی از اربابتان در گودال قتلگاه «لا معبود سواک، یا غیاث المستغیثین» روی لب‌هایتان بود. یا شاید هم ساده‌تر، احتمالا یکی از شما ۱۷۵ نفر فریاد زده: «برادرها! وعده ما کربلا» و بعد همه با هم ‌فریاد زده‌اید: یا حسین... حتم دارم دل آن سرباز بعثی که پشت لودر نشسته بود تا خاک رویتان بریزد، با شنیدن این یا حسین‌ها‌ لرزید اما به روی خودش نیاورد.حتم دارم وقتی چشم آن سرباز عراقی به چشم آن نوجوان افتاد که گوشه گودال سرش را به‌سوی آسمان گرفته بود و یا زهرا می‌گفت، دلش لرزید اما به روی خودش نیاورد. حتم دارم وقتی آن گودال بزرگ پرشد و صدای فریادهایتان خاموش شد، دل آن فرمانده لعنتی لرزید اما به روی خودش نیاورد. حتی سیگارهای مکرر هم نتوانست تصویر چهره‌های معصوم شما در آن لحظه‌های پایانی را از خاطره‌اش محو کند.حتم دارم اگر‌ آن فرمانده زنده باشد، هنوز هم چهره‌های شما را خوب به‌خاطر دارد، با جزئیات. حتم دارم هنوز هم از شما می‌ترسد؛ حتی با همان دست‌های بسته. حتم دارم هنوز صلابت نگاه شما کابوس روز و شبش باشد.چشمان نگرانتان از روزی كه این خبر را شنیدم مقابل چشمانم ایستاده و خیره خیره نگاهم می‌كند. دوست دارم زندگینامه یك یك شما را بخوانم. تعدادتان آنقدر زیاد است كه بین‌تان از هر گروه و دسته‌ای وجود داشته باشد؛ از مجرد و عاشق گرفته تا کاسب و هنرمند و زن و بچه‌دار. فقط با خودم آرزو می‌کنم ای کاش دستانتان باز بود که قبل از آن مرگ گروهی، با دو انگشت‌تان علامت پیروزی نشان می‌دادید.راستش را بخواهید این روزها دلم عجیب شور غرور شما را می‌زند. برای تكاوران سخت است كه دستانشان را مقابل دشمن بگیرند كه طناب‌پیچش كنند. بارها شنیده‌ایم که غواص‌ها از آماده‌ترین نیروهای رزمی هستند. بازوان و سینه‌های ستبر شما از همین لباس‌های‌های چسبیده غواصی پیداست. بعثی‌ها همین غرور را نشانه گرفته بودند وگرنه در چند دقیقه همه شما را تیرباران می‌كردند و خلاص.غرور شما اما زیر آن خاک‌ها دفن نشد. مثل یک نامه پستی از همان گودال ارسال شد برای ما. برای ما که درس مقاومت را از شما آموختیم و قسم خورده‌ایم که مثل خودتان تا لحظه آخر مقابل دشمن کرنش نکنیم. غرور شما به ما رسیده تا دلمان از عربده‌های تو‌خالی این و آن نلرزد. شما با دست‌های بسته مقاومت کردید. حتم داشته باشید که ما دستان بازمان را مقابل دشمن دراز نخواهیم کرد. شما هم دعا کنید برایمان. دعای شما ۱۷۵ نفر برگشت نمی‌خورد؛ این را هم مطمئنم
9.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصاویر باکیفیت از حمله شبیه‌سازی‌شده به مرکز اتمی دیمونای رژیم صهیونسیتی در رزمایش سپاه
تلنگر.... ﺩﺧﺘﺮﺧﺎﻧﻤﯽ ﺯﻳﺒﺎ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺭﺋﻴﺲ ﺷﺮﻛﺖ ﺍﻣﺮﻳﻜﺎﯾﯽ ﺝ ﭖ ﻣﻮﺭﮔﺎﻥ ﻧﺎﻣﻪﺍﯼ ﺑﺪﻳﻦ ﻣﻀﻤﻮﻥ ﻧﻮﺷﺖ : ﻣﻦ 24ﺳﺎﻝ ﺩﺍﺭﻡ. ﺟﻮﺍﻥ،ﺯﻳﺒﺎ،ﺧﻮﺵﺍﻧﺪﺍﻡ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺗﺤﺼﯿﻼﺕ ﺁﮐﺎﺩﻣﯿﮏ ﻫﺴﺘﻢ .... ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﺑﺎﻣﺮﺩﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺷﻤﺎﺩﺭﺁﻣﺪﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؟ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﺪﻳﺮﺷﺮﻛﺖ ﻣﻮﺭﮔﺎﻥ : ﺍﺯ ﺩﻳﺪ ﻳﮏ ﺗﺎﺟﺮ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺎﺷﻤﺎ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﭽﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭﺳﺮ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻣﺒﺎﺩﻟﻪ ﻣﻨﺼﻔﺎﻧﻪ ﺯﻳﺒﺎﺋﯽ ﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﺍﺳت ﺯﻳﺒﺎﯾﯽ ﺷﻤﺎ ﺭﻓﺘﻪﺭﻓﺘﻪ ﻣﺤﻮﻣﻴﺸﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﭘﻮﻝ ﻣﻦ ﺑﻌﻴﺪ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺑﺎﺩﺭﻭﺩ . ﺩﺭﺁﻣﺪ ﻣﻦ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ ﺍﻣﺎ ﭼﯿﻦ ﻭﭼﺮﻭﮎ ﻭﭘﯿﺮﯼ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﺯﯾﺒﺎﺋﯽ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪﺷﺪ . ﻣﻦ ﻳﮏ ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﺷﺪ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﺷﻤﺎ ﯾﮏ  ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ ﺭﻭﺑﻪ ﺯﻭﺍﻝ . ﭘﺲ ﺁﺩﻡ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﺎﺷﻤﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﺪ. ﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﺎﺍﻣﺜﺎﻝ ﺷﻤﺎ ﻗﺮﺍﺭﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻳﻢ ﺍﻣﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻫﺮﮔﺰ . ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﺯﯾﺒﺎﺋﯽ ﮐﺎﻻﻫﺎﯼ ﺑﺎﺍﺭﺯﺷﯽ ﻣﺜﻞ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ، ﭘﺎﮐﺪﺍﻣﻨﯽ، ﺷﻌﻮﺭ، ﺍﺧﻼﻕ، ﺗﻌﻬﺪ،ﺻﺪﺍﻗﺖ، ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ، ﺣﻤﺎﯾﺖ ﻭ ﻋﺸﻖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻣﻦ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﺷﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻧﯿﺰﺳﻮﺩ ﺍﻭﺭ ﺍﺳﺖ .... ﻭﺍﯾﻦ ﮐﻞ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺯﻧﺪﮔﯿﺴﺖ
🔴 قابل توجه مغزهای پوسیده عاشق غرب ‏طرف نوشته بود آمریکا مریخ رو فتح کرده، ما هنوز فکر اینیم با پای چپ بریم دستشویی یا راست! خواستم بگم شهید شهریاری با پای چپ می‌رفت دستشویی، انگشتر عقیق هم دستش داشت و نماز شب هم میخوند، از دانشمندان برتر جهان در دانش هسته ای بود، مشکل بسیار مهمی مانند غنی سازی ۲۰ درصد اورانیوم رو هم یک تنه حل کرد! غربیها در مقابل عظمت و نبوغ این دانشمند مسلمان کم آوردند و اقدام به ترور و حذف فیزیکی ایشان کردند. مشکل از پای چپ و راست نیست رفیق، *مشکل از مغزهای پوسیده عاشقان غرب هستش، یعنی آنهایی که هیچ خدمتی برای کشور نداشتند جز خود تحقیری و... ما این نوع تفکر ۸ سال گذشته نیز عقب‌مانده شده‌ایم
📍از عدم مذاکره مستقیم با آمریکا چه امتیازی در وین هفت بدست آوردیم؟ 🔸خاصیت عدم مذاکره مستقیم با آمریکا در این مقطع زمانی چیست؟ ✍️ تیم مذاکره کننده ایران یک بازیگر مهم یعنی آمریکا را از حضور مستقیم در دور میز مذاکره دور نگه داشته است. آیا این اقدام به اصل مذاکرات کمکی کرده؟ آیا ایران از این طریق تاکنون توانسته امتیازی کسب کند؟ 1️⃣ کشورهای اروپایی حاضر در مذاکرات وین هفت برای اینکه همزمان بتوانند هم منافع خود را دنبال کنند و هم خواسته های آمریکا را مطالبه کنند، مجبور به کاهش نقش و تاکتیک های مذاکراتی خود در برابر ایران شدند و در حال حاضر پیش بردن همزمان چند نقش برایشان سخت تر از دوره های شده که آمریکا هم حضور مستقیم در مذاکرات داشت. ضمن اینکه به هر حال این کشورها ولو اندک، تفاوت هایی برای اولویت های مذاکراتی خود به نسبت آمریکا قائل هستند و گاهی باید حواسشان باشد که نقش دوگانه به برخی منافع اختصاصی آنها خللی وارد نکند. بدین ترتیب در چنین شرایطی ایران با کم کردن حضور یک بازیگر مستقیم، میزان نقش آفرینی اختصاصی کشورهای اروپایی را نیز به نوعی کاهش داده و برخی روندهای مذاکره را برای خود در مواردی ساده تر هم کرده است. 2️⃣ حضور مستقیم در مذاکرات، تاثیرگذاری یک کشور را به مراتب از حضور غیرمستقیم بالاتر می برد. مثال ساده غیرآمریکایی ولی قابل فهم آن این است که چرا عربستان و اسرائیل سالهاست دوست دارند حتی بخش جانبی از میز مذاکره مستقیم گفتگوهای هسته ای با ایران باشند و بارها تلاش کردند حضور واسطه ای خود را به حضور مستقیم تغییر بدهند؟ چون اثر حضور مستقیم به مراتب از حضور واسطه ای برای مذاکرات هسته ای با ایران برایشان مفیدتر و با منافع اختصاصی تر همراه خواهد بود. 3️⃣ برای آمریکا مذاکره مستقیم با ایران به یک مساله سیاسی داخلی و تبلیغاتی تبدیل شده است؛ در ایران جریان غرب گرا علی رغم تلاش زیاد نتوانست موضوع مذاکره مستقیم فوری با آمریکا را در افکار عمومی را تبدیل به یک اهرام فشار سیاسی فراگیر داخلی علیه تیم مذاکره کننده کند. در آمریکا این موضوع برعکس است و دموکرات ها برای اینکه نشان بدهند در سیاست خارجه موفق تر از جمهوریخواهان هستند باید تصویر مذاکره مستقیم با ایران و وادار کردن ایران به یک توافق جدید را هرچه زودتر به عنوان یک دستاورد در افکار عمومی خود به نمایش بگذارند. به این ترتیب وقتی ایران فعلا مذاکره مستقیم با آمریکا را از دستور خارج کرده عملا در حال تولید فشار سیاسی به تیم مذاکره کننده دولت بایدن در آمریکا هست. 4️⃣ از سوی دیگر تاکنون به دست گرفتن اجاره صدور مجوز ورود آمریکا به میز مذاکره مستقیم توسط ایران جنبه اقتدار تیم دیپلماسی ایران را نیز تقویت کرده و این اقتدار بر فضای مذاکرات تا این لحظه نیز تاثیر مستقیم داشته است. ایران با استفاده از این اقتدار و همچنین پیش نویس ابتکاری خود، در گام اول، چارچوب جدید مذاکرات را تعیین کرده است. به نظر می رسد که یکی از جدی ترین دلایل این موفقیت مهم آنهم در یک بازه کوتاه، دور نگه داشتن آمریکا از میز مذاکرات به صورت مستقیم بوده است؛ تجربه اول نشان میدهد که در مرحله دوم یعنی کار کردن بر روی متن توافق نیز همچنان دور نگه داشتن آمریکا از میز مذاکره مستقیم، برایمان امتیازات خوبی همراه خواهد داشت. 5️⃣ اگر روند مذاکرات طبق خواسته ایران پیش برود و آمریکا حاضر به دادن امتیازات واقعی و با قابلیت راست آزمایی شود، تیم مذاکره کننده مجوز بازگشت آمریکا به دور میز ایران و 1+5 را خواهد داد. اما تا رسیدن به آن نقطه، باید این اهرم فشار را تا جایی که امکانش فرآهم هست، حفظ و تبدیل به امتیازات بیشتر کرد نه اینکه این اهرم را خیلی زود و ارازن بفروشیم. مهدی جهان تیغی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت يوسف وقتی عزیز مصر بود و در وقت قحطی براي مردم گندم توزيع مي نمود يك نو جوان سه بار آمد و گندم همراه خود بُرد. آخر يوسف (ع) مجبور شد و به آن نوجوان گفت: اَی برادر به مردم يك بار گندم نمی رسد و اما تو چندمین بار است كه گندم ميبری دگر بس كن! هنوز بسيار مردم محتاج باقی مانده اند ! حضرت جبرییل که کنار یوسف ایستاده بود گفت: آیا او را مى ‌شناسى؟ گفت: نه، نمى‌ دانم كیست. جبرییل گفت: اى یوسف! این شخص با این لباس كهنه و پاى برهنه همان شاهدى ست كه تو را از اتهام نجات داد. این همان طفلك هست كه موقع تهمت زدن زليخا به تو، شهادت به پاك بودنت داد! حضرت به مأمور خود گفت: برو او را بیاور. او را آورد، يوسف (ع) آن نوجوان را در آغوش گرفت و امر نمود دروازه های خزاين را به روی او باز كنند هر قدر وهر چه ميتواند ببرد. سپس به ماموران گفت: براى او لباس و كفش بیاورید، به او پول و شغل متناسب با عقل و فهمش بدهید و حقوقى نیز براى او قرار بدهید. جبرئیل تعجب كرد، حضرت یوسف(ع) گفت: چه شد؟ جبرئیل گفت: كرم خدا مرا متحیر كرد، آه از نهادم برآمد؛ كسى كه براى تو یک شهادت به حق داده، ببین براى او چه كار كردى؟ آن وقت بندگان خدا كه عُمرى مى ‌گویند: «أشهد أن لا اله الا الله» و به وَحدانیت او شهادت میدهند، در قیامت براى آنها چه خواهد كرد؟ خداوند جَل جَلالُه برای یوسف وحي كرد؛ كه ای يوسف ! تو يك بنده هستی يك نَفَر پاكی ترا ياد كرد، تمام خزانه ها را برايش باز كردی و اگر كسي پاكی مرا ياد كند ذكر مرا بكند آیا من چه برايش خواهم نمود...! شما فكر كنيد خزانه های يوسف (ع) كجا و خزانه های خداوند جَل جَلالُه کجا! داد حضرت يوسف كجا و داد خداوند متعال كجا!
🔴شهید مدافع حرمی که همیشه وقت‌شناس بود و انقلابی عمل می‌کرد 🔹پدر شهیداصغر پاشاپور:«اصغر همیشه وقت‌شناس بود و انقلابی عمل می‌کرد. به یاد دارم که در عاشورای سال ۱۳۸۸ وقتی همراه با دسته زنجیرزنان به هیأت برگشتیم متوجه شدم که پسرم به همراه تعدادی از هیأتی‌ها نیستند. با پرس‌وجو از این‌و آن فهمیدم که به‌ قصد مقابله با حرمت‌شکنان عزای اباعبدالله الحسین(ع) رفته‌اند». او آهی می‌کشد و به صحبت‌هایش ادامه می‌دهد: «نه‌تنها پشیمان نیستم بلکه خوشحالم که پسرم در راه دفاع از حریم اهل‌بیت(ع) به شهادت رسیده و عاقبت‌به‌خیر شده است. اصغر دلداده خاندان عصمت و طهارت(ع) بود و نمی‌توانست بی‌تفاوت بماند. اگر رهبر اجازه بدهد من هم آماده جهاد هستم تا پرچم بر زمین نماند».