🗓سالروز فوت گوستاو ایفل
🏳طراح برج ایفل فرانسه
🏳و مجمسمه آزادی آمریکا
💠رهبرانقلاب
‼️مرعوب غرب نشوید. درست است که امروز غربیها از لحاظ علم و فناوری از ما خیلی جلوترند اما شما مرعوب این جلوتر بودن نشوید. چراکه شما از آنها بالاتر هستید. آمریکا که امروز فناوری پیشرفته دارد، ۲۰۰ سال است که شروع کرده؛ شما ۳۵ سال است شروع کردهاید؛ شما در طول ۳۵ سال توانستهاید این همه راه بروید و این شتاب را در پیشرفتها پیدا کنید. آنها در طول ۳۵ سال اوّل استقلالهایشان خیلی عقب بودند؛ آمریکا ۳۵ سال بعد از تاریخ استقلال از زیر یوغ انگلیسها، هیچ چیز نبود. آمریکای ۳۵سال بعد از استقلال، با ایران ۳۵ سال بعد از انقلاب، زمین تا آسمان فرق دارد؛ شما بمراتب از آنها جلوترید. عمر تمدّن مادّی آنها بمراتب کمتر خواهد بود برای شما که بخواهید به این رتبهی از تمدّن مادّی برسید. ۱۰۰ سال بعد از پیروزی استقلال آمریکا، این مجسمه آزادی معروف آمریکا ساخته شده. این مجسمه را آمریکاییها نساختند این مجسمه را یک مهندس فرانسوی از فرانسه آمد ساخت. یعنی ۱۰۰سال بعد از استقلال، آمریکاییها هنوز از لحاظ علمی و فنّی و صنعتی به آنجایی نرسیده بودند که بتوانند این مجسمه آزادی را بسازند؛ شما خیلی جلوترید؛ مرعوب نشوید. تواناییهای شما بمراتب بهصورت بالقوّه بیشتر از آنها است؛ پیش بروید، حرکت کنید! ۹۴/۷/۲۲
هدایت شده از خبرگزاری فارس
سلام
امضای بیعت با امام خامنه ای مدظله: lk5.ir
پویش جهانی #بیعت_سلیمانی_ها
: بزرگواران اول از همه تا حد امکان انتشار بدید پیام فوق رو
دوم وارد لینک شوید و اسم خود را ثبت نمایید...
🔺 مراسم کریسمس در ژاپن
🔻 اگر مراسمی مذهبی در ایران برگزار می شُد، بی بی سی با بوق #کروناهراسی دغدغه سلامتی مردم را پیدا می کرد و دین را در برابر سلامت قرار می داد.
جهان پساکرونا
پ.ن
فقط اگر برای #حاج_قاسم مراسم بگیریم
اگر برای #شهید_فخری_زاده مراسم بگیریم
اگر #اربعین شرکت کنیم
اگر #نماز_جمعه بریم
اگر #دهه_محرم زیر سقف مراسم بگیریم
اگر #راهپیمایی_های_انقلابی مثل #روز_قدس یا #13_آبان یا... شرکت کنیم
یا اگر بخواهیم #دهه_فاطمیه مراسم بگیریم
خلاصه هر چه که در تضاد منافع ✡🕎👿 #صهیونیست ها باشد کرونا فعال می شود‼️😳
وگرنه هفت میلیون مسافر برن در روز عاشورا برن شمال و حتی بساط رقص و حرام راه بیاندازند
وگرنه اون جمعیت بره تشیع #شجریان
وگرنه برن قهوه خانه ها و ....
وگرنه برن شهر فرش خرید کنند
وگرنه شونه به شونه زیر سقف تو هواپیما یا اتوبوس یا مترو یا ... بشینند
وگرنه برن تفریحات لاکچری با جمعیت های همیشگی باعدم رعایت فاصله اجتماعی مثل توچال یا اسکی تو جاده هراز و ...
وگرنه برن جشن کریسمس بگیرن تو ژاپن یا برن تشیع مارادونا تو آرژانتین و...
چون تو اینا کاری به ✡🔯😈#صهیونیست ها ندارند، آزادند و کرونا هم کاریشان ندارد....
یک بچه حزب اللهی زرنگه و گول این حرفا رو نمیخوره و حرف رهبر که فرمود:
" #کرونا_بهانه_است"
و فرمود:
"کرونا هست ولی اینقدر هم بزرگ نیست، ملت ما سالهاست گرفتار بدتر از کروناست"
و فرمود:
"تصمیم گیری امور معنوی به دست اهلش باید باشه نه دست ستاد"
یا فرمود:
"چرافقط فوتی ها کروناراروزشمار اعلام میکنید ولی شهدای یمن و... نه"
را آویزه گوشش میکنه...
👌حزب الله بیدارست✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درمانِ دلِ ما نشود جز به تبسم..
آه ..ابوالمهدی
آه ...سلیمانی
#بوقتآسمان
🔸علامه مجلسی فرمودند :
شب جمعه مشغول مطالعه بودم، به این دعا رسیدم
بسم الله الرحمن الرحیم،
🔸الْحَمْدُ لله مِنْ اَوَّلِ الدُّنْیا اِلی فَنائِها
وَ مِنَ الآخِرَه اِلی بَقائِها, اَلْحَمْدُاللهِ عَلی کُلِّ نِعْمَه، اَسْتَغْفِرُالله مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیْه، وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ
🔸بعد یک هفته مجدد خواستم ، آنرا بخوانم، که در حالت مکاشفه از ملائکه ندایی شنیدم ، که ما هنوز از نوشتن ثواب قرائت قبلی فارغ نشده ایم...
قصص العلماء، ص 8
سخنرانی رهبران مقاومت در مراسم سالگرد شهید سلیمانی
🔹رئیس شورای اجرایی حزبالله: ما مرد عمل هستیم و انتقام میگیریم. خون شهید سلیمانی هنوز در رگهای محور مقاومت در حال جوشیدن است.
🔹رئیس الحشدالشعبی: ما عزادار فرمانده قاسم سلیمانی هستیم. عراق نمیتواند مسیری را طی کند که برخی از افراد ضعیفالنفس طی کردند، زیرا عراق در کنار فلسطین باقی خواهد ماند.
🔹شیخ بدرالدین، مفتی اعظم سوریه: پیروزی نزدیک است. مسئله امتی است که باید بیدار شود. ایشان آمد تا رسالتی را به دوش بکشد که امام خمینی نور انقلاب را روشن کرد.
آیتالله رئیسی: عاملان جنایت ترور سردار سلیمانی دیگر در کره زمین امنیت نخواهند داشت
🔹دشمنان انتقامی سخت را خواهند دید. زمان و مکانش را مقاومت تعیین خواهد کرد. زندگی بعد از این برای دشمنان سخت خواهد بود. رئیسجمهور آمریکا از اجرای عدالت مصون نخواهد بود.
🔹اخراج آمریکاییها از منطقه از جلوههای انتقام سخت خواهد بود. هرگز از خون هیچکدام از شهدا نخواهیم گذشت.
هدایت شده از خبرگزاری فارس
آیتالله مصباح دار فانی را وداع گفت
🔹لحظاتی پیش روح بلند و ملکوتی فقیه انقلابی فیلسوف مجاهد عمار رهبر حضرت آیت الله علامه محمدتقی مصباح یزدی به ملکوت اعلی پیوست.
@Farsna
🔰سردار قاعده مذاکره را بلد بود؛
✅«من قاسم سلیمانیام! خوب بدانید با چه کسی طرف هستید!»
✍🏻«اشرار حدود ۹۰ نفر از نیروهای آموزشی نیروی انتظامیمان را گروگان گرفته، قصد داشتند از طریق پاکستان یا افغانستان، آنها را به آن سوی مرز ببرند. آنها در ملک «سیاهکوه» مستقر شده بودند.
سردار سلیمانی با کسب تکلیف از مقام معظم رهبری، این اجازه را گرفته بود که اگر حتی متحمل یک جنگ هشت ساله دیگر شویم، گروگانها باید آزاد شوند. یعنی میتوانستیم با نفوذ در خاک پاکستان و افغانستان، اشرار را محاصره کنیم؛ که این کار به سرعت انجام شد.
توسط بیسیم راکال با بیت حضرت آقا ارتباط داشتیم و حضرت آقا نیز، هر لحظه نتیجه را میپرسیدند.
بعد از اینکه سردار از محاصره کامل اطمینان پیدا کردند، دستور حمله را صادر نمودند. ابتدا نیروهایی که از آنطرف مرز برای کمک به اشرار از طریق رباط افغانستان در حرکت بودند، با اجرای آتش حجیم و دقیق، یا کشته شدند یا فرار کردند.
قبل از اجرای آتش، فردی بهنام «خلیفه» که خود را حاکم رباط میخواند، میخواست میانجیگری کند؛ اما سردار قبول نکرد.
حاجقاسم عمداً از جایی دستور حرکت داد که کاملاً در دید دشمن قرار بگیریم. بعد از اجرای آتش و حرکت ما، اشرار راضی به مذاکره شدند؛ که سردار پس از کسب تکلیف از حضرت آقا و بهم خوردن تعادل روحی دشمن، بهواسطه «خلیفه» راضی به مذاکره شد.
سردار قاعدة مذاکره را بلد بود. آنها وقت میخواستند؛ اما سردار قبول نکرد و پیام داد: «ما جنگ هشتساله را پشت سر گذاشتهایم. اگر فکر میکنید گروگانها مانعی برای اجرای عملیات هستند، در اشتباه هستید. برای حفظ کشور و انقلاب هیچ ابایی از تقدیم شهید نداریم. من قاسم سلیمانی هستم؛ خوب بدانید با چه کسی طرف هستید. ده دقیقه دیگر ملکسیاه را به آتش میکشم و نسلی از شما باقی نخواهم گذاشت.»
دشمن حسابی ترسیده بود و پیشنهاد کرد: «شما یک راه را باز بگذارید تا ما برویم و گروگانها هم در اختیار شما باشند.» سردار با هیبت و قاطع فرمود: «تا گروگانها آزاد نشوند، حرف از مذاکره نزنید. منتظر باشید که من دستور حمله را صادر کردم.» بعد با بیسیم شروع حمله را اعلام کردند.
وقتی دشمن قاطعیت حاجقاسم را دید، پرسید چه ضمانتی هست که «بعد از آزادی گروگانها حمله نکنید؟» سردار گفت: «من قاسم سلیمانی هستم و باید به قول و عهدی که میدهم، اطمینان کنید.»
نمیدانم در این پیام چه بود که اشرار راضی شدند و بدون هیچ پیششرطی، گروگانها را آزاد کردند.
بعد هرچه بچهها اصرار بر ادامه عملیات کردند، سردار قبول نکرد و گفت: «قطعاً حضرت آقا هم راضی نخواهند شد.» وقتی از آقا پرسیدند، ایشان هم فرمودند: «به قول خودتان وفا کنید!»💐
🔹راوی: سردار مرتضی عفتی (همرزم شهید سپهبد قاسم سلیمانی)
📙برشی از کتاب- سال نامه 450 صفحه ای رزمندگان شمال که بهمن ماه منتشر خواهد شد.🙏
⭕️ میخواستن امام خمینی رو بفرستن تو موزهها
میخواستن امام زمان رو استیضاح کنن
میخواستن نسخه اسلام رو برای همیشه بپیچن
علامه مصباح یه تنه جلوشون وایستاده بود
هلهله کفتارها به خاطر زخمیه که دوران اصلاحات از علامه مصباح خوردن
روحش شاد
#مصباح_یزدی
👤 سید حمید علیزاده
♻️ ماجرای دستخط ابداعی آیتالله مصباح در دوران مبارزه با رژیم پهلوی
همه مبارزین میدانند و در خاطراتشان هم گفتهاند که آیتالله مصباح جزو حلقه اولیه گروهی ۱۱ نفره است که سال ۴۲ تشکیل و بعدها به "جامعه مدرسین حوزه علمیه قم مشهور" شد.
اساسنامه اولیه آن به دستخط آیتالله مصباح نوشته شده و پس از کشف آن در خانه آیتالله آذری قمی توسط ساواک، آیتالله مصباح طی چند روز دستخطش را کاملا عوض میکند. (خاطرات آیتالله مسعودی خمینی)
امام خامنه ای در کتاب "خون دلی که لعل شد" که خاطرات ایشان از دوران مبارزه است ، میگوید:
آقای مصباح صورتجلسات را در یک دفتر به زبان رمزی مینوشت و برای اینکه بیشتر رد گم کند درآغاز دفتر نوشته بود "کتابی در زمینه علوم غریبه یافتم و آن را رونویسی کردم!"
مرحوم رفسنجانی در گفتگویی در سال 1379 میگوید: یازده نفر بودیم. آیتالله خامنهای و برادرشان، من، آیات: منتظری، مصباح، مشکینی، امینی، قدوسی، حائری تهرانی، ربانی شیرازی و آذری. اساسنامه داشتیم و زبانی هم آقای مصباح اختراع کرده بودند و تصمیمات را بصورت رمز مینوشتیم.
خود آیتالله مصباح نیز درمصاحبه با فصلنامه تاریخی یادآور ( سال87) میگوید: "بنده دبیر جلسه بودم و آقای هاشمی مسئول تبلیغات بودند. چـون پیـشبینی میشد که این تشکیلات لو برود، من خـطی را اخـتراع کـرده بـودم که نوشتن و خواندنش آسـان بـود، ولی فقط خودم میتوانستم بنویسم و بخوانم و صورتجلسهها را با آن خط مینوشتم."
این نمونهای است برای رد ادعای دروغ "غیبت آیت الله مصباح در مبارزات پیش از انقلاب"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 رجز خوانی علی حججی
👈 فرزند شهید حججی
#ولایتی
#فرزند شهید محسن حججی
#مرد_میدان
#سرداردلها
💠 حضور پرقدرت آیت الله مصباح در حیات خلوت آمریکا
🔹 آیت الله مصباح یزدی در مرداد1376 سفری به آمریکای لاتین داشت که بسیار پربرکت بود. این سفر از اسپانیا شروع شد و در آرژانتین خاتمه مییافت یافت. هدف از این سفر، آشنا نمودن جامعه آمریکای لاتین با تفکر اسلامی، مقابله با الحاد، تبیین معارف اهل البیت(ع)، معرفی بیشتر انقلاب اسلامی ایران، پاسخ به شبهات مردم و وحدت ادیان توحیدی بود.
💠 آیت الله مصباح 63ساله، در این مسافرت تبلیغی و علمی در دهها مرکز علمی و فرهنگی حاضر شده و حدود 80 سخنرانی انجام دادند. فهرست بخشی از سخنرانیهای ایشان عبارتند از:
🔰 اسپانیا: 12 برنامه سخنرانی، شهرهای مادرید (پایتخت اسپانیا)سویا، گرانادا و بارسلون
🔰 مکزیک:8 برنامه سخنرانی، مکزیکوسیتی(پایتخت)
🔰 کوبا:8 برنامه سخنرانی، هاوانا (پایتخت)
🔰 کلمبیا:16 برنامه سخنرانی، بوگوتا (پایتخت)
🔰 برزیل:9 برنامه سخنرانی، شهر ریو دژانیرو وسن پابلو
🔰 شیلی:9 برنامه سخنرانی، سانتیاگو (پایتخت) وشهر وال پارائیسو
🔰 آرژانتین:17 برنامه سخنرانی، بوینوس آیرس (پایتخت) و شهرستان روساریو
🔹 در این سفرها، صحنههای زیادی از تعظیم دانشمندان و روحانیون آمریکای لاتین در برابر مکتب اهلبیت مشاهده شد. در مکزیک، اسقف کلیسای باسیلیکا گوادالوپه، پس از سخنان استاد مصباح یزدی بیان داشت: ما راهی جز پیروی ازشما نداریم، در غرب خبری نیست. غرب هیچ گاه به خدا ایمان نیاورده است. دین اسلام دینی فطری و متلائم با زمان و مکان است.
🔻 استاد تاریخ دانشگاه هاوانا در کوبا که خود جزء هیئت رئیسه این دانشگاه بود، بعد از بازدید از دانشگاه و راهنمایی، درهنگام خدا حافظی ناقوس رابه صدا در آورد و گفت: ما امیدواریم که صدای اسلام را اینجا بشنویم و بعد به استاد گفت: شما جزئی وپاره ای از قلب من هستید. او دو بار با کمال تواضع در برابراستاد زانو زد و تقاضای قرآن مجید به زبان اسپانیولی نمود!
💠 در برزیل اما حکایت دیگری بود. عالیجناب کاردینال نماینده پاپ در سن پابلو برزیل، با شور و عشق از ایران سخن میگفت و عشق و علاقهاش به امام خمینی(ره) را ابراز مینمود. وی شرق را مرکز اشراق و نور معرفی کرده و از استاد در منزل خودش دعوت به عمل آورد و تا آخر جلسه با احترام دست در دست استاد داشت.
🔅 معاون رئیس دانشگاه شیلی نیز مشتاقانه میگفت: ما میخواهیم علوم انسانی را در دانشگاه خودمان دایر نماییم و در این راه به علوم مشرق زمین خصوصا به جمهوری اسلامی شدیدا نیازمندیم. دکتر پابلو معاون رئیس دانشگاه برزیل هم گفت: به عقیده من همیشه مکتب تشیع در اسلام از پویایی و خلوص و صفای خاصی برخور داربوده است.
📗 منبع بخشی از مطالب: مجله فرهنگ كوثر، بهمن 1377، شماره 23، زلال علوم اسلامی و تشنگی جهان.
#عمار_انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 از مکتب حاج قاسم باید آموخت ؛
🔷️ با ادبیات سلیس و روان در وسط معرکه و میدان رزم با یاران خود چه می گوید ، او استاد تولید فرصت از تهدید و ساختن در عین سوختن است و روش او الهام بخش انسانهای والای انقلابی خواهد بود.
🔷️ از کانال ماهی در کربلای ۵ می گوید و میخواهد امروز را به یاد داشته باشیم ، او فرمانده اخلاق و فرهنگ بود ، هنوز به خوبی قدر او شناخته نشده است.
🔷️ چطور عدهای از اصحاب مذاکره و لبخند دیپلماتیک حاضر شدند نام وی رسماً در ص ۳۰ و ۳۲ الحاقیهی برجام به عنوان تروریست که باید تحت پیگرد باشد از سوی آمریکاییها و اروپایی ها نوشته شود و اصحاب مذاکره هم آن را خائنانه امضاء کنند و بعد در داخل بگویند این اسناد محرمانه است و آن را از دید همگان دور کنند.
🔷️ مرد میدان و مکتب سلیمانی چاره ساز و پناه مردم است و اعتماد از دست رفته مردم را قادرست ترمیم کند و نه اصحاب غرب پرست و اهل مذاکرات فریبنده ، دروغین ، ناعادلانه و خسارت بار!
خاطره ای شنیدنی از استاد ادب پارسی "شفیعی کدکنی" :
چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثراً به شهرها و شهرستان های خودشان رفته و یا گرفتار کارهای عید بودند؛ اما استاد بدون هیچ تاخیری سر کلاس آمد و شروع به درس دادن کرد ...
بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از شاگردان خیلی آرام گفت:
«استاد آخر سال است؛ دیگر بس است!».
استاد هم دستی به سر خود کشید! و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را روی میز می گذاشت، خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت.
استاد 50 ساله با آن کت قهوهای سوخته که به تن داشت، گفت:
«حالا که تونستید من را از درس دادن بیاندازید، بگذارید خاطره ای را برایتان تعریف کنم:
من حدوداً 21 یا 22 ساله بودم، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند، با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست هایی که هر وقت آنها را می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم؛ کاری که هیچ وقت اجازه به خود ندادم با پدرم بکنم! اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام، بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم.
استاد اکنون قدری با بغض کلماتش را جمله می کند:
نمی دانم شما شاگردان هم به این پی برده اید که هر پدر و مادری بوی خاصّ خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن نقش بسته بود حس می کردم، چادر را جلوی دهان و بینیام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم...
اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها؛ هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم؛ جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم.
نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیاورم.
از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم...
استاد حالا خودش هم گریه می کند...
پدرم بود، مادر هم او را آرام می کرد، می گفت: آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیگذارد ما پیش بچه ها کوچک شویم! فوقش به بچه ها عیدی نمی دهیم!... اما پدر گفت: خانم! نوه های ما، در تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما...
حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های پدر را از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود، کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم، روی گیوه های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود بوسیدم.
آن سال، همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی، با لفظ "عمو" و "دایی" خطابم می کردند.
پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد؛ 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد.
اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس.
بعد از کلاس، آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛ رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد.
گفتم: این چیست؟
گفت: "باز کنید؛ می فهمید".
باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!
گفتم: این برای چیست؟
گفت: "از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند."
راستش نمی دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد؟! فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید 1000 تومان باشد، نه 900 تومان!
مدیر گفت: از کجا می دانی؟ کسی به شما چیزی گفته؟
گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.
در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام میگیرد و خبرش را به من می دهد.
روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی! هزار تومان بوده نه نهصد تومان! آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود، که خودم رفتم از او گرفتم؛ اما برای دادنش یک شرط دارم...
گفتم: "چه شرطی؟"
گفت: بگو ببینم، از کجا این را می دانستی؟!
گفتم: آخه شنیدم که خدا 10 برابر عمل نیک رو پاداش میده.
(مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها – قرآن کریم، سوره انعام، آیه160)
رفتار ما با پدر و مادرمان سرمشق رفتار فرزندانمان خواهد بود.
شادی پدران و مادرانی که در کنارمان نیستند و با خاطراتشان زندگی میکنیم یک فاتحه نثار کنید.
#مردان_خدا 📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک روز عادی پشت چراغ قرمز خارج
🔸 #غرب_بدون_روتوش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️دو دختر بچه همراه مامانشون داشتن توی خیابون راه میرفتن که عکس سردار روی بنر جلوی یک عکاسی در شهر گرمی توجه شون رو جلب میکنه بلافاصله میرن و بوسش میکنند
این لحظات زیبا از عشق و علاقه به سردار دلها توسط یک دوربین مداربسته ضبط شد
هدایت شده از کانال حامیان (استاد رائفی پور)
🔆 #پندانه
🔻 درسته طولانیه ولی حتما بخونید
🔹۳۰ سال پیش خواستم برم شیراز. رفتم ترمینال و سوار اتوبوس شدم. صندلی جلوم زن و شوهری بودند که یه بچه تپل و شیرین سه یا چهار ساله داشتند.
اتوبوس راه افتاد. ۱۶ ساعت راه بود.
🔸طی راه بچه تپل و شیرین که صندلی جلو بود هی به سمت من نگاه میکرد و میخندید.
چند بار باهاش دالی بازی کردم و بچه کلی خندید. دست بچه یه کاکائو
که نمیخوردش، تو دالیبازی یهو یه گاز از کاکائو بچه زدم؛ بچه کمی خندید.
کمی بعد مادر بچه با خوشحالی به شوهرش گفت: ببین؛ بالاخره کاکائو را خورد.
دیدم پدر و مادرش خوشحالند؛ گفتم
بذار بیشتر خوشحال بشند.
خلاصه سه تا کاکائو را کم کم از دست بچه یواشکی گاز زدم و بچه هم میخندید.
مدتی بعد خسته شدم.
چشمم را بستم و به صندلی تکیه دادم که یهو ای وای ...
🔹مردم از دل پیچه، دل و رودهام اومد تو دهنم، سرگیجه داشتم، داشتم میترکیدم.
دویدم رفتم جلو و به راننده وضعیت اورژانسی خودم را گفتم. راننده با غرغر تو یه کافه ایستاد.
عین سوپرمن پریدم و رفتم دستشویی و رفع حاجت کردم.
برگشتم و از راننده تشکر کردم و نشستم روی صندلی.
🔸اتوبوس راه افتاد، هنوز ۱۰ دقیقه نگذشته بود که دل پیچه شروع شد.
طوری شده بود که صندلی جلوی خودم را گاز میگرفتم. از درد میخواستم داد بزنم. چه دل پیچه وحشتناکی، تموم بدنم را میکشیدند، مردم خدا ...
دویدم پیش راننده و با التماس وضعیتم را گفتم.
راننده اومد اعتراض کنه که با صدای عجیبی که ازم در شد راننده زد بغل جاده و گفت: بدو داداش
🔹پریدم بیرون و دقایقی بعد برگشتم به اتوبوس و تشکر کردم.
🔸از درد داشتم میمردم.
دهنم خشک شده بود و چشمام سیاهی میرفت.
رفتم روی صندلی نشستم.
گفتم چرا اینجوری شدم؟
غذای فاسد که نخورده بودم!
🔹دیدم دست بچه باز کاکائو هست.
از پدر بچه پرسیدم: بچهتون کاکائو خیلی میخوره؟
پدرش گفت: نه، کاکائو براش بده.
مادرش گفت:
حقیقت بچهمون یبوست داره، روی کاکائو مسهل مالیدم تا شاید افاقه کنه؛ تا حالام دو سه تا هم خورده ولی بی فایده بوده!
🔸من بدبخت خواستم ادامه بدم که یهو درد مجدداً اومد. میخواستم داد بزنم و کف اتوبوس غلت بزنم، رفتم پیش راننده؛ راننده با خشونت گفت: خجالت بکش؛ وسط بیابونه ماشین که شخصی نیست.
برو بشین!
مونده بودم بین درد و خجالت.
🔹یه فکری کردم؛ برگشتم پیش پدر و مادر بچه و گفتم: من هم یبوست دارم، میشه به من هم کاکائو بدید؟
🔸سه تا کاکائو مسهلی گرفتم و رفتم پیش راننده عصبی و با ترس و خنده گفتم: عزیز چرا داد میزنی؟ نوکرتم، فداتم؛ دنیا ارزش نداره؛ شما ناراحت نشو؛ جون همه ما دست شماست، معذرت میخوام. بیا و دهنت را شیرین کن!
🔹راننده هم که سبیل کلفت و لوطی بود، گفت ایول، دمت گرم، بامرامی، آخر مردای عالمی!
خلاصه، سه تا کاکائو را کردم تو دهنش و رفتم سر جام نشستم و از درد عین مار به خودم پیچیدم.
🔸 ۱۰ دقیقه نشده بود که راننده صدام کرد و گفت:
داداش؛ جون بچهات چی به خورد من دادی؟ ترکیدم!
🔹داستان کاکائو و بچه را براش گفتم.
راننده زد بغل جاده و گفت بریم پایین.
🔸خلاصه تا شیراز هر نیم ساعت میزد کنار و میگفت: بریم رفیق!
🔹مسافرها هم اعتراض که میکردند راننده میگفت: پلیس راه گفته که یه گروه تروریست و نامرد توی جاده میخ ریختند؛ تند تند باید لاستیکها را کنترل کنم که نریم ته دره!
ملت هم ساکت بودند و دعا به جون راننده میکردند.
🔸این را عرض کردم که بدانید برای رفع هر مشکلی #مسئولش باید همدرد مردم باشه تا حس کنه طرف چی میکشه ...
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
@OstadRaefipoor1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره حجتالاسلام رئیسی از حضور شهید سلیمانی در مراسم غبارروبی حرم مطهر امام رضا (ع)