- هیئت نباید بری!
+ چرا..؟!
- مگه نگفتی من سوریه نرم.
من سوریه نمیرم، اسم تو هم سمیه نیست،
اسم جدیدت آزیتاست. اسم منم دیگه مصطفی نیست کوروشه.
اسم فاطمه رو هم عوض میکنیم. هیئت و مسجدم نمیریم و فقط توی خونه نماز میخونیم،
تو هم با زنان کوفی محشور میشی!
+ اصلا نگران نباش هیئت نمیریم!
بعد از ظهر نرفتم شب که شد، دیدم نمیشود هیئت نرفت.
گفتم: پاشو بریم هیئت!
- قرار نبود بری آزیتا خانم..!
+ چرا اینجوری میکنی آقا مصطفی؟
- قبول میکنی من سوریه برم،
تو اسمت سمیه باشه و اسم من مصطفی
اسم دخترم فاطمه اسم پسرم محمد علی..؟
در آن صورت هیئت و نماز و مسجد هم میری..!
+ من رو با هیئت تهدید میکنی؟
بله یا رومی روم یا زنگی زنگ!
کمی فکر کردم و گفتم: قبول اسم تو مصطفیست!
#همسرشهید
#شهید_مصطفیصدرزاده
@shahidshalamche_8
دفعه آخری که میخواست برود،
خیلی نگران بودم و بیتابی میکردم. گفت:
نگران نباش من سرِ ۱۵روز برمیگردم!
گفتم اگه نیومدی من با این بچهها چیکار کنم..؟!
خندید و گفت: نه، مطمئن باش میام.
پانزده روز بعد جنازهاش رو آوردند..!
#همسرشهید
#شهید_محمدرجبی
@shahidshalamche_8
به سوریه که اعزام شده بود
بعضی شبها با هم در فضایمجازی چت میکردیم.
بیشتر حرفهایمان احوالپرسی بود،
او چیزی مینوشت و من چیزی مینوشتم..!
و اندک آبی هم میریختیم بر آتش دلتنگیمان.
روزهای آخر ماموریتش بود؛
گوشی تلفن همراهم را که روشن کردم
دیدم عباس برایم کلی پیام فرستاده
وقتی دیده بود که من آنلاین نیستم
نوشته بود:
آمدم نبودی؛ وعدهیِ ما بهشت..!
#همسرشهید
#شهید_عباسدانشگر
@shahidshalamche_8
بابا و مامان همیشه طرف تو بودند،
امکان نداشت شکایتت را بکنم
و حق را به تو ندهند!
گاهی میگفتم: به خدا منم بچه شمام!
یکی نیست طرف من رو بگیره؟
نمیبینین مدام میره گشت؟
چهارشنبهسوری میره تا کسی خرابکاری نکنه!
عیدا میره تا دزد به خونههای مردم نزنه!
راهپیمایی میره تا وظیفه دینیش رو انجام بده!
#همسرشهید
#شهید_مصطفیصدرزاده
@shahidshalamche_8
لباسهایِ خونیاش را گذاشته بودند
داخلِ یک کیسهی پلاستیکی!
روزِ سوم که خانه خلوتتر شد،
رفتم کیسه را آوردم
با احتیاط گِرهاش را باز کردم
و لباسها را آوردم بیرون!
بویِ عطر پیچید توی خانه:)
عطرِ گلِ محمدی! عطری که حسن میزد..!
#همسرشهید
#شهید_حسنآبشناسان
@shahidshalamche_8
-ڴنبد آبے شݪمچہ🍃💚
شهید در خونهی ما زنده است!
لباسِ نظامی شهید را به چوب لباسی اتاق زدم
و وقتی حقوق میگیرم، میگذارم در جیبش!
بچهها که وسیلهای میخواهند میگویم از بابا پول بگیرید و بخرید!
#همسرشهید
#شهید_محمدبلباسی
@shahidshalamche_8
روزهای جمعه میگفت: امروز میخواهم
یک کار خیر برایت انجام دهم
هم برای شما، هم برای خدا!
وضو میگرفت و در آشپزخانه میرفت
هرچقدر میگفتم این کار را نکنید من ناراحت میشوم، باعث شرمندگیِ، گوش نمیکرد!
در را میبست و آشپزخانه را تمیز میکرد
#همسرشهید
#شهید_علیصیادشیرازی
@shahidshalamche_8
-ڴنبد آبے شݪمچہ🍃💚
.
جمعه ها با دوستاش می رفت
کوهنوردی یه بار نشد که دست
خالی برگرده. همیشه برام گلهای
وحشی زیبا یا بوته های طلایی
می آورد. معلوم بود که از میون
صد تا شاخه و بوته به زحمت
چیده .
بعد از شهادتش رفتم اتاق فرماندهی
تا وسایلشو ببینم و جمع کنم.
دیدم گوشه اتاقش یه بوته خار
طلایی گذاشته که تازه بود.
جریانش رو پرسیدم ، گفتند:
«از ارتفاعات لولان عراق آورده !
شک نداشتم که برای من آورده بود.»
#همسرشهید
#شهیدحسن_آبشناسان
@shahidshalamche_8
-ڴنبد آبے شݪمچہ🍃💚
.
یه زن، توی این دوره و زمونه، چقدر باید قدرتمند باشه که دستش رویِ تابوت
همسرش اینطور بچرخه؟
خیلی دوستت دارم
شهادتت مبارک عزیزم💚
#همسرشهید
#شهید_محمدبلباسی
@shahidshalamche_8