روایتگری کوتاه از یک شهید بزارم؟
موافق هستید اعلام کنید ساعت ۹ بریم برای روایتگری🎋
https://harfeto.timefriend.net/17126881702056
-ڴنبد آبے شݪمچہ🍃💚
امامزاده پر شهید 🕊
وارد حیاط امامزاده علیاکبر (ع) چیذر که میشوم، چشمم میخورد به بنری از شهدای دفاع مقدس که بر بالای مزار شهیدان خودنمایی میکند. کمی جلوتر و
فقط در چند قدم مانده به بارگاه امامزاده علیاکبر(ع)، در ردیف شهدای دفاع مقدس مزار شهید محمدحسین حدادیان قرار دارد که در میان قبور شهیدان داود روشنیبین و شهید نصرت اشترانی آرمیده است .
فرمانده اش به حال محمدحسین خیلی
غبطه میخورد :
محمدحسین یک شبه ره صد ساله رو
طی کرد واز ما سبقت گرفت. راستش
رو بخواهید به محمدحسین غبطه
میخورم، به این جوون 22سالهای
که توی شب شهادت حضرت فاطمه(س)
سینهاش رو مقابل اشقیا سپر کرد .
بیوجدانها به طرز وحشیانهای به
شهادتش رسوندنش .
از ۵سالگی توی همین مسجد وهیئت رشد
کرد تا نوجوون شد . هر بار همت و جدیتش
رو توی انجام ماموریتها و امور فرهنگی
بسیج میدیدم، یاد رزمنده های زمان جنگ
می افتادم . همون جوونای 14، 15سالهای
که بیمحابا به دل دشمن میزدند.
محمدحسین شجاع بود و سر نترسی داشت
[آنقدر در خط مقدم ماموریتها حاضر]
میشد که صدای دوستانش را هم درآورده
بود که چرا همهاش محمدحسین ...
پدرش ازاین جوان ۷۴ای خاطره های خوب
زیادی در ذهن داره :
محمدحسین خیلی روی نماز اول وقت
حساسیت داشت . زیارت عاشورا
خوندنش، ترک نمیشد و سینهزن
امام حسین (علیه السّلام) بود.
خیلی اخلاص داشت. بیادّعا بود و
هیچ وقت از کارهای خیری که میکرد
حرفی نمیزد .
مادر شهید محمّدحسین حدادیان میگفت:
محمّدحسین خیلی روی حجاب تأکید داشت. غیرتی بود. ما تذکّر، در مورد رعایت حجاب، از طرف او نداشتیم، امّا اگر حتّی اقوام رو در بیرون از منزل میدید که حجاب درستی نداشتند، توجّه نمیکرد و گاهی اونها پیش من گله میکردند که محمّدحسین، ما رو توی خیابون دیده و سلام نداد و توجّهی نکرد.
من هم میگفتم حجابتون رو رعایت کنید تا محمّدحسین به شما سلام کند. تا مادامی که اینطور هستید، توجّه نمیکند.