-ڴنبد آبے شݪمچہ🍃💚
خواهر محمد حسین روایت میکنه : بهترین خاطرههای من از بچگیهام پر از پارک، تفریح و رستوران است. یعن
🌱
چون محمد حسین از سن خیلی کم،
چهار پنج سالگی و یا حتی کمتر ؛ همیشه
با بابا توی بسیج، پایگاه و ایست بازرسی
بود وقتی بزرگتر و نوجوون و به نوعی
مستقل شد و رفت و آمدهاش دست
خودش بود ، دیگه بیشتر زمانش رو توی
بسیج، حوزه و پایگاه میگذروند.
[ میتونم بگم : کل نوجوونی و
جوونیشو رو توی این راه میدوید.]
بعضی وقتها میخندیدم ومیگفتم :
هرجا آشه محمد حسین فراشه ..
محمدحسین خیلی شوخ طبع بود . همیشه
اقوام وفامیل از همصحبتی باهاش لذت
میبردند . همیشه دنبال این بود یک کاری
کنه من رو بخندونه وشاد کنه ..
رشته دانشگاهیش علوم سیاسی بود و
به [مسائل روز جامعه ]و [صحبتهای رهبر]
خیلی اهمیت میداد .
زلزله میومد محمدحسین اونجا بود درحال کمک
هروقت درگیری کف خیابون بود محمدحسین
حضور داشت. گاهی فقط ۲ساعت میخوابید دائم
دنبال کمک رسانی و فعالیت های بسیج بود . در
کنارش خادم هیئت رایةالعباس(ع) هم بود .
.
محمدحسین خیلی با شهدا
ارتباط داشت.
دائم سر مزارشو ن بود .
خصوصا : [ شهدای گمنام ]
شهید ابراهیم هادی، شهید باقری.
آخرین کتابی که قبلِ شهادت داشت
میخوند و دستش بود زندگی نامه ی
شهید باقری بود. یا سر مزار شهدا بود
و یا ؛ داشت وصیت نامه ها و زندگی
نامههاشون رو میخوند .
-ڴنبد آبے شݪمچہ🍃💚
#شهید_محمدحسین_حدادیان
.
محمد حسین زیاد اهل اینکه بیاد
و علنی بگه میخوام برم سوریه یا
میخوام [شهید بشم ]نبود.
یعنی ما حتی یک بار از زبانش نشنیدیم
که بگه من میخوام شهید بشم!
همیشه میگفت:
[ یه حاجتی دارم دعا کنید حاجتم رو بگیرم]
خودش رو سوریه رسوند . و مدافع حرم شد
خیلی به ماسخت گذشت دوری وبی خبری
ازش . همه مطمئن بودیم توسط داعش تو
سوریه شهید میشه . . .
اما انگار تقدیرش کف خیابونهای تهران
رقم خورد ...
.
قائله خیابون پاسداران از خیلی وقت
پیش شروع شده بود. خیلیها فکر میکنند
فقط همون شبی که محمد حسین و سه نفر
از نیروی انتظامی به شهادت رسیدند
شلوغ شده بود!
اما اینطور نبود.
محمدحسین یک ماه بود که هرشب
میرفت خیابو ن پاسداران.
[ شهادتش هم ایام فاطمیه بود .]
یک ماشین از پارکینگ این دراویش
داعشی بیرون میآید و با آینه به
محمد حسین میزنه . همین که داداشم
پرت میشه و زمین میخوره ، اینها ؛
داداشم رو به میو ن خودشون میکشن
و هرکس با هرچیزی که تو دست داشته
محمدحسین رو میزند...🥀
فقط ۳۵ گلوله ساچمهای به صورتش
خورده بود. میله توی چشمش زده
بودند و با تیغ موکت بری تموم بدنش
رو بریده و اربا ارباش کرده بودند💔
اگر میخواهید فرزندتان [محمد حسین]بشود .
اول باید خودتان محمد حسین شوید!
پ ن : یعنی شبیه شهید زندگی کنید .
#پدرشهیدمحمدحسینحدادیان
پیرو خطّ رهبری باشید ؛ که قطعاً راهِ درست و راه
امام زمان(عج اللّه تعالی فرجه الشریف) میباشد.
اگر شهید نشویم، میمیریم.
#شهید_محمدحسین_حدادیان
بخشی از #وصیت_نامه
حضرت آقا
پس از بوسه بر «لباس خادمی هیئت»
شهید محمدحسین حدادیان و مشاهده ی
تمثال شهید فرموند:
[ این واقعاً نور هست؛ یک نور معنوی.]
خداروشکر کنید برای داشتن چنین فرزندی
📚 #آرام_جان
#شهید_محمد_حسین_حدادیان