آخرالزمان فقط زمانۀ
اوج گرفتن بدی ها نیست
زمانۀ اوج گرفتن خوبیها و ظهور
خوبترینِ خوبان عالم هم هست ؛
بهترین خلق عالم پیامبر اکرم(ص) میفرمود :
دلم برایشان تنگ میشود
در آخرالزمان ظهور میکنند
همان ها که مقدمه ساز ظهور
حضرت مهدی(عج) خواهند بود
و گوی سبقت را از خوبان عالم میربایند .
| استاد پناهیان |
41.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تولدتون مبارک شهید عباس دانشگر عزیز.💚
سلام به بچهای که تازه به جمع گنبدآبی ها اومدن.
و تشکر از بچهای قدیمی و پایه ثابت گنبد آبی.
اگر شما نبودین من چجوری میتونستم مسیر دانشگاه و سختی هاش تحمل کنم ؟
داداشی هام.
#شهدای_گمنام
خودم توفیق داشتم دوبار سر مزارشون رفتم.
ولی چون دلم تنگ شده.
گفتم اگر کسی هس اهل اونجاست
فیلم و عکس تازه ارسال کنه.
لطفا تو ناشناس اعلام کنید.
اگر کسی اهل اونجا هست ممنون از لطف تک تک تون🌷🌼
سلام خیر مقدم خدمت همه عاشقان شهدا فردا روز اول چله سوره حشرمون هدیه به شهید علی حاتمی
جهت عضویت تو گروه
لینک واسه دوستان تون بفرستید🌱🌷
https://eitaa.com/joinchat/2739077890Cc485f9fb9c
بچهای که تازه اومدین این لینک گروه چله شهدایی مون هست
دوست داشتید عضو شید🥲🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای عشق ِدلافروز
دل ِمن به تو گرم است :)
*حفظهالله
-ڴنبد آبے شݪمچہ🍃💚
ای عشق ِدلافروز دل ِمن به تو گرم است :) *حفظهالله
سلامتی حضرت آقا صلوات بفرستید لطفا.💚
بی زحمت اون بنده خدایی که گفتن اهل شیرود (تنکابن هستن ) اینجا ارسال کنن عکس های مزار شهید شیرودی.
بابت آیدی اشتباه معذرت خواهی میکنم
به این آیدی بفرستید.
@shahidshalamche
https://harfeto.timefriend.net/17146813090201
ایده ؛ نظر؛ پیشنهاد؛ انتقاد؛ حرف؛ حدیث؛ بفرمایید راجب کانال ...
خونده میشه و تا حد توان عمل خواهد شد به نظرات و...
یک جا زمین سیاه شده بود،
بس که خمپاره خورده بود.
نمیذاشتن حاج حسین بره اونجا...
میگفتن؛ نمیشه اون جا بارون خمپاره میاد.
میگفت؛ طوری نیس
میرم یه نگاه به اون ور میکنم، زود بر میگردم.
نمیذاشتن می گفتن؛ اون جا با قناصه
می زننتون...
می ترسیدیم، ولی باید این کار رو می کردیم.
با زبان خوش بهش گفتیم:
جای فرمانده لشگر این جا نیست.
گوش نکرد...
محکم گرفتیمش، به زور بردیم ترک
موتور سوارش کردیم.
داد زدم؛ یالا دیگه راه بیفت.
موتور از جا کنده شد.
مثل برق راه افتاد خیالمون راحت شد...
داشتیم بر می گشتیم،
دیدیم از پشت موتور خودش رو
انداخت زمین،
بلند شد دوید طرف ما. فرار کردیم
و از دور دیدیم باز هم #لبخند میزنه...
#حاج_حسین_خرازی
@shahidshalamche_8
ژنرال پُکی به سیگارش زد و با فارسی
دست وپا شکسته دستور داد برای
امامِ مان مرگ بخواهیم . نگاه ها بهطرف
هم چرخید و بعد به زمین . ازجمع
دوازده نفرمان هیچ کس حاضرنبود این
حرف رابزند و ماهرعبدالرشید اصرار
داشت . تا اینکه کسی گفت :
( مردست خمینی ) وماهم گفتیم حتی
با فریاد و گذاشتیم ماهرعبدالرشید در
لذتی بماند که فکر میکند پیروزاست .
فقط یک نفر با ما همصدا نشد و ژنرال او را دیده بود ، رفت طرفش. نمیشناختمش . حتم از یک لشکر دیگر بود ! سیزده چهارده ساله ؛ خیلی جدی و حتی میشود گفت خیلی مردانه . ژنرال کُلتش را مسلح کرد گذاشت روی شقیقه پسرو گفت اگر شعار ندهد مغزش را متلاشی میکند
بچه ها نگاه هراسان داشتند و سکوت پنجه انداخته بود میان همه .
پسر آرام گفت : نمی گویم .
ژنرال دست انداخت یقه پسر را گرفت
و از زمین بلندش کرد و گفت :
(تو ازهمه کوچکتری ولی از همه شان
مردتری ، بزرگتری ) و این اعتراف برای
ژنرال زیادخوب نبود ؛ اما انگار خودش
هم به هرقیمتی میخواست مقاومت
اسیر نوجوان را بشکند ...
ژنرال گفت ازمن چیزی بخواه .
پسرفکرکرد وگفت : فقط یک لیوان آب
ژنرال لبخند زد و دستور آوردن داد و
ماهمه خیره به لیوان آب مانده بودیم
ونگاه ژنرال که نگاهش نشان میداد
از اینکه توانسته غرور پسر را بشکند
راضی است پسر لیوان را گرفت ...
پسر لیوان را گرفت همه مان انتظار داشتیم آب را سر بکشد . اما این کار رانکرد . آستینش را بالا زد و باهمان لیوان آب وضو گرفت و دنبال قبله گشت و ایستاد به نماز . همه ایستاده بودیم هاج و واج نگاهش میکردیم ..
📚 #غواص_ها_بوی_نعنا_میدهند
#فصلنوزدهم