دیگ خسته شدم بودم استرس داشتم...
همینجوری تو دلم با شهید حرف میزدم...
مزار شهدارو میخوندم راه میرفتم
ب شهید گفتم:
اگر منو نمیخوای من برم((((:💔
اینو گفتم دقیقا نمیدونم چندتا مزار رفتم جلو ...
ک یهو دیدم رو یک مزاری نوشته
شهید حسین طباطبایی💚
دوتا زانو افتادم رو مزار شهید💔
بغضم ترکید...
زنگ زدم ب دوستام گفتم بیاید پیداش کردم💚
مثل معجزه بود برام پیدا کردن این شهید(:💔
الان ک براتون تعریف کردم مجدد گریه ام گرفت...
[ آقای امام حسین (ع) ]
گفتی چه میکنی چو ز من دور میشوی
گرد سرت شوم ، چه کنم ؟ گریه میکنم ..
آقای اباعبدالله (ع)
یه روزی همه زندگیمو میریزم تو کوله و میام تو حرمتون ساکن میشم :)))