کل کاروان ها اسکانشون تو ساختمون جدیداست...
ولی چون کاروان ِ ما دیر رسیده ،
جا شو گرفتن...
خیلی شلوغه اخه..
یه اسکان دادن بهمون
تو ساختمون قدیمی ها ...
گردان مقداد...
وای ...باورت میشه ؟
رو همون تخت هاااا..
تو همون اتاقاااا....
مهمون ویآیپیِ شهدا شدیم امشب ...
همینقدر خصوصی ...
وسایل تو بزار ...
تختا مشخص شد
دیگه وقتشه بریم نماز جماعت ...
وای ...
کی فکرشو میکرد دوباره دعوت شیم؟😭
حسینیه ی حاج همت ....
اول یه زیارت با شهداش ...
بعد هم داخل حسینیه و نماز ....
نوشته های دور حسینیه رو بخون...
دونه دونه اشو خادمااا زحمت کشیدن و نوشتن ...
عکس های بالای حسینیه رو نگاه کن..
همه ی این چشما، این نگاه ها اینجا یروزی بودن..
یه نمازی خوندن...
بعد نماز سفره ی شام و میندازن ..
میگن اگه دیر بجنبی درب ورودی بسته میشه
جا میمونی از گردان تخریب ...
راه میوفتی ...
چفیه رو سرت ...
با فاصله گزاری ، پشت درب وایسادی..
راه میوفتی ..
چشم ، چشمُ نمیبینه..
فقط صدا میاد...
صدای خادما ...صدای راهنمایی ها...
صدای قدم زدن بقیه هم گروهی ها
رو خاکای بیابون...
حتی نمیفهمی کجایی
فقط راه میری پشت هم...
یکی از فرمانده ها میاد
صور فلکی نشون میده تو آسمون..
بهت میگه بچه های رزمنده وقتی شبا تو بیابونا گیر میکردن
چجوری راه و پیدا میکردن...
از طریق ستاره ها..
از دور یه نوری میبینی روی زمین ..
معلومه یه ساختمونیه..
خب انگاری داریم میرسیم..
نزدیک تر که شدیم
میبینی فقط فانوسه دور یه ساختمونی ...
یه حسینیه اینجاست ...
کدوم حسینیه ؟؟
همون حسینیه ای که خودِ حاج همت دیوارشو خشت به خشتِشو
با بسیجی ها ساخت ...
با کمک خادمااا میشینی ...
روضه شروع میشه :)
عادتِ بچه های ِ تخریب میدونی چیه؟
اونا همیشه با نامِ مادر(س) کارشونو شروع میکردن:)
[ ڴنبد آبے شݪمچہ ] 🇮🇷
گوش کنین...
اشکتون با اسم ِ مادر (س) که اومد بقیه شو بخونین:)
اخه همه ی بچه هایِ تخریب مادری بودن:))))
قانون گردان تخریب اینه
یه راوی میاد برات تعریف میکنه چیشده و چی بوده
یه مداح میاد برات با روضه ی مادر شروع میکنه ...