eitaa logo
🌷از تبارشهیدسلیمانی🌷
230 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
3.2هزار ویدیو
52 فایل
سلام خیلی خوش اومدید در این گروه می تونید زندگی خودتان و اطرافیانتان رو تغییر بدهید خوشحال میشیم عضو بشید https://eitaa.com/joinchat/2860843019C6dfc20980e نقد و پیشنهادات https://abzarek.ir/service-p/msg/867111
مشاهده در ایتا
دانلود
🌃 | 🌱وقتـی آرزو می‌کنم کـه کـاش روزی تـو را ببـیـنـم، همین که یادم می‌آید که تو از نهان و آشـکـار هـمـه بـاخبـری، می‌ترسم به آرزویم فکر کنم. 🌱ایـن کـه تـو حـرف نـاگفـتـه را می‌شنوی و نـامـۀ دربـسـتـه را مـی‌خوانـی، کار ما را راحت مـی‌کـنـد؛ امـا کـاش مـی‌شـد روزی اگـر پـیش تـو آمـدم، در لـحـظـه‌های با تو بودن، به دلم نگاه نکنی. 🌱مـن حتی اگر بتوانم دلم را از خودم جدا کـنـم و در خـانـه جـا بـگـذارم و بـه مـحـضـر تـو شرفیاب شوم، باز هم فایده‌ای ندارد. تو هر بـرگـی از هـر درختی در هـر کـجای زمین جدا شـود، بـا خـبر می‌شوی، پس چگونه می‌شود دل جا مانده را نبینی؟ 🌱خراب‌بودن دلم از یک‌سو، بار شرمی که از تـو بـر شـانـه‌ام سـنـگـینـی می‌کند از سویی دیگر نفسم را بریده است. 🌱آقـا! تـو کـه نگـاهت خاک را طلا می‌کند، می‌شود با نگاهی دل خراب مرا آباد کنی؟ به دادم برس که نفس‌کشیدن سخت و جانکاه شده! 🌱شبت بخیر نفَس زندگی!
🌃 | 🥀مـا هـر چـه‌قدر هـم کـه بـزرگ می‌شویــم بـاز هـم نـازکـشـیـدن‌هـای مـادرانــه را دوسـت داریم. نازکشیدن‌های مادرانه مثل آب‌است؛ آب گوارا هر چـه‌قدر هـم که آن را می‌چشیم تــکرار نـدارد بــرایــمــان. هـر روز تـازه‌ و شـایـد تازه‌تر از دیروز. 🥀آقا! امشب داری به چه فکر می‌کنی؟ به این که مادرت رخت بربسته و پرکشیده؟ بـه ایـن کـه مادرترین زن روی زمین مادر تو بود که‌امشب‌زمین محروم‌شد از مادرانه‌هایش؟ بـه ایـن کـه نـازکـشـیـدن‌هـای مادرانه با رفتن مـادرت غـریـب شـدنـد؟ و بـه دل‌تـنـگـی ایـتام مادرت برای دلبرانه‌ترین مادرانه‌ها؟ 🥀امـشـب دلـت گرفته، می‌دانم. قلبت تیر مـی‌کـشـد، مـعـلـوم اسـت. اشـک‌هـایـت بنای خـشـکـیـدن نـدارنـد، چـه کـار باید کرد؟ کـسی کمک‌حالت‌در این غم‌بزرگ‌هست؟نمی‌دانم. 🥀خـاک بـر سـر مـن کـه چـیـزی در چـنته‌ام بـرای آرام کـردنـت نـدارم. شـایـد سکوتم برای تـو بـهـتـر از تــســلا دادنــم بـاشـد. پـس تـمـام می‌کنم سخن را با همین یک کلام 🥀شبت بخیر در غم مادر نشسته‌ام!
🌃 | 🥀وقـتـی در ورای سختی‌هـا، ثـروتـی نهفته باشد، امید رسیدن به آن ثروت، توان‌انسان را بـرای تحمل سختی‌ها زیاد می‌کند؛ اما اگر کـسـی آنـچـه را کـه در ورای سـخـتـی‌هـاسـت، ثـروت نـدانـد، مـیـلـی بـرای صـبـر هم نخواهد داشت. 🥀شـکـی نیست کسی که سختی‌ها را تاب می‌آورد، به تو نزدیک‌تر می‌شود. اصلا بـدون صبر نمی‌شود به تو رسید. 🥀حالا خودمان را قضاوت‌کـنیم: تو برای‌ما چــقــدر ارزشـمـنـدی؟ آیـا تــو بـرایـمـان هـمـان ثـروتـی هـسـتـی کـه حــاضــر بـاشـیـم بـرایـش عمری را به سختی بگذرانیم؟ 🥀کـاش عـاشـقـت مـی‌شـدیـم و سـخـتی‌ها را از پـشـت قـاب عـیـنـک عـشـق تـو به تماشا می‌نشستیم! آن‌وقـت سختی‌ها خار راهمان نـمی‌شـدنـد، گــل‌هـای تــزئــیــنــی زنـدگـی‌مـان می‌شدند. 🥀بـاز هم رسیدیم به زندگی بدون عشق‌تو و شرمندگی از عاشق نبودنمان! 🥀شبت بخیر محبوب خدا!
🌃 | 🥀فـکـر کردن به کسی که دوستش داریم، خـودش بـه تـنـهـایی می‌تواند وجود انسان را پـر از صـبـر کـنـد در بـرابـر مشکلات. بسته به میزان عشق، فایدۀ فکرکردن بیشترمی‌شود. بـایـد عـاشق شد تا باور کرد که فکر کردن به مـعـشـوق چـه معجـزه‌ای می‌کند در کشاکش مشکلات. 🥀مـا یـقـیـن داریـم کـه تـو هسـتی و شـک نـداریـم کـه یـک روز مـی‌آیـی و تـردیـدی هـــم نـیـسـت کـه تـو مـا را مـی‌بـیـنـی؛ امــا عــاشــق نـیـسـتـیـم کـه بـا فـکـر کـردن بـه تو توان پیدا کنیم برای رویارویی با مشکلات. 🥀بـودن تـو بـزرگ‌تـریـن نـعـمـت خـداسـت، چـقدر ماخودمان‌را از بهرۀ هستی تو محروم کرده‌ایم! 🥀در دل‌مشکلات وقتی تاب و توانم بُرید، نباید فراموش‌کنم که ناسپاسیِ نعمتِ بودن تـوست که مرا بی‌طاقت کرده است. یک روز عـاشـقـت کـه شـدم، مـی‌فـهـمـم عمق فاجعۀ این ناسپاسی را. 🥀شبت بخیر بزرگ‌ترین نعمت خدا!
🌃 | 🥀فـاصـلـۀ‌ ایـن جمعه تـا آن جمعه اگر چه یـک هفته اسـت؛ اما برای عاشقی که منتظر آمدن توست، لحظه‌های این یک هفته مثل سال می‌گذرد. 🥀مـا عاشـق نیستیم که زمان برایمان زود مـی‌گـذرد. زمـان بـرای عاشق منتظر به قدری کُـنـد مـی‌گـذرد کـه اگـر کـسـی بگوید تیغ کنـد زمـان، قـاتـل عـاشـق منتظر اسـت، حرفی بـه گزاف نگفته. 🥀گذار زمان، قاضی‌عشق‌ماست. از جمعۀ پـیـش تـا ایـن جـمـعـه بـر مـا چگونه گذشت؟ اگـر چـشـم بـر هـم زدیـم و دیـدیـم یک هفته طـی شـد، قـبـول کـنـیـم کــه عاشق نیستیم و اگـر ایـن یـک هـفـتـه بـرایـمـان مـثل تسبیحی طـولانـی شـد کـه ثـانـیـه‌هـایـش دانـه‌هـای آن تـسـبـیـح بـود و مـا دانـه دانـه شمردیم تا این جمعه بیاید، شاید که عاشق شده باشیم. 🥀خوش به حال هرکسی که عاشق‌توست و وای به حال من که هنوز عاشق نشده‌ام. 🥀شبت بخیر صاحب الزمان!
🌃 | 🥀بـایـد زودتــر آدم صــبــوری بـشـوم! وقــت نیسـت. از کجامعـلوم شاید یک‌روز از همین روزها مرا میان این دو حال مخیّرکنند: بی‌تو باشم و بدون‌مصیبت‌زندگی‌کنم یـا باتو باشم و غرق در مصیبت. 🥀عاشق‌اگرنباشم، کدام‌را انتخاب‌می‌کـنم؟ اگـر بـی‌تـو بـودن را انـتـخـاب کـنـم، مـی‌توانـم امـیـدی بـه عاقبت بخیر شدنم داشته باشم؟ بـیـچـاره‌تـر از کـسـی کـه حـال اول را انـتـخـاب می‌کند، کیست؟ اما مگر بدون‌عشق‌می‌شود حـال دوم را بـرگـزیـد؟ چـگونه می‌شود عاشق نـبـود و در میـان تـلاطـم امـواج بـلا از زنـدگـی راضی بود و آرزوی مرگ نکرد؟ 🥀کاش قبل از مخیّر شدن‌عاشق‌می‌شدم! کمکم کن که سخت محتاجم! 🥀شبت‌بخیر بهترین‌انتخاب دنیا و آخرتم!
🌃 | 🥀اگـر راه رسـیـدن بـه تـو از دل سـخـتـی‌ها عـبـور مـی‌کـنـد،‌ بـی‌شـک خـدایـی کـه مـا را به رسـیـدن بـه تـو تـکـلـیـف کرده، وُسعش را در وجـودمـان قـرار داده؛ امـا چرا خیال می‌کنیم ظرف تحمل سختی‌ها را نداریم؟ 🥀ما نعمت وُسعِ تحمل‌سختی‌ها را کفران کـردیـم و ظرفی را که خدا برای رسیدن به تو در اخـتـیـارمـان قرار داده بـود، بـا دغدغه‌های دنـیـایـی اشـغـال کـردیـم. چـه کـفـران نعمتـی بالاتر از این اشغالگری!؟ 🥀بــایــد وُســـعـــمـــان را آزاد کــنــیــم، آزاد از دغـدغـه‌هـای بـیـهـوده و آلـودگـی‌هـای گــنــاه. آزادسـازی وُسـعِ خدادادی، مقدمۀ رسیدن به توست. ما به تو می‌رسیم به لطف خدا! 🥀شبت بخیر مقصد والای ما!
🌃 | 🥀آدم‌هـای نـاشـکـیـبـا اگـر مـدعـی عشق تو بـاشـنـد، بـایـد در ادعایشان تـردیـد کرد. مـگـر مـی‌شـود بدون تحمل سختی‌ها به عشق تـو رسید. 🥀کـسـی کـه سختی نکشیده و می‌گوید به تـو رسیده، در توهمی عمیق فرو رفته و باید کـسـی او را از گـرداب ایـن تـوهـم دهشتناک نجات دهد. خدا به دادش برسد! 🥀عشق‌تو آن‌قدرهـا ارزان نیست که بشود بـا قـاعـدۀ هـم فـال و هم تماشا آن را خرید. باید سختی‌کشید و به عشق‌تو رسید. گریزی از این راه نیست. 🥀آقـا! نمی‌خواهم خوش‌خیالانه به عـشق تـو فـکـر کنم. می‌خواهم محبت اندکی را کـه از تـو بـه دل دارم، سـرمـایـه‌ای کـنـم برای بالا بردن‌رتبۀصبرم تا در مسیرعشق‌تو سختی‌ها قـامـتـم را خـم نکنند و استوار قـدم بردارم تـا بـرسـم بـه روزی که تو پای عاشقی‌ام را امضا کنی. 🥀شبت بخیر محبوب من!
🌃 | شبت بخیر بهشت خدا 🥀همۀ ‌مشکل انسان این جاست که بدون تو می‌خواهد دنیا را بهشت کند. دنیا بهشت نمی‌شود و انسان خسته می‌شود. راه را عوض می‌کند؛ اما نه به سوی تو. 🥀او راه تازه‌ای را پیش پای خویش باز می‌کند؛ غافل از آن که همۀ این راه‌ها چاه‌هایی بیش نیستند که هر یک عمیق‌تر از دیگری است. 🥀من می‌دانم وقتی که انسان بپذیرد دنیا بدون تو بهشت نمی‌شود و قبول کند که برای بهشت شدن دنیا باید به دنبال تو بیاید و روز و شبش خواستن تو از خدا باشد، روز آمدن تو فرا خواهد رسید. 🥀تا وقتی انسان برای بهشت شدن دنیا تو را از خدا طلب نمی‌کند، باید در جهنم دنیا بسوزد. 🥀شبت بخیر بهشت خدا
14030918 سوریه.mp3
10.68M
و اما ... خیلی فوری سخنان حاج آقا دربارۀ تحولات اخیر سوریه حتما گوش کنید و منتشر کنید. .•°``°•.¸.•°``°•. •.¸  ✨   ¸.•      °•.¸¸.•°      ¸.· ´¸.·´¨) ¸.·*¨)    (¸.·´    (¸·´   .·´. ☞⁩𑁍꧁ ⁩⁩⁩بهترین مسیرخوشبختی꧁𑁍 ========================= https://eitaa.com/behtarinmasirkhoshbakhti
🌃 | شبت بخیر نور آسمان و زمین! 🌱باورم نمی‌شود در خانه‌ای یاد تو باشد و دغدغۀ اهالی خانه به دست آوردن دل تو باشد و چشمانشان منتظر تو باشد و تو سری به آن خانه نزنی. مگر می‌شود دلی در گرو محبت تو باشد و نگاه مهربان تو به صاحب آن دوخته نشود؟ 🌱خانه‌هایی که به یاد تو آبادند، در و دیوارشان با آدم‌ها حرف می‌زنند. هر چه زینت دنیایی هم که در این خانه‌ها باشد، چشم‌ها را جلبِ خود نمی‌کند. در این خانه‌ها این فقط نور توست که چشم‌ها را به خود خیره می‌کند. 🌱در هر شهری یک خانه هم که به نور تو روشن باشد، برای روشنایی شهر کافی است. امروز شهرهای ما چقدر محتاج این خانه‌هاست. 🌱شبت بخیر نور آسمان و زمین! @abbasivaladi
🌃 | شبت بخیر نور آسمان و زمین! 🌱باورم نمی‌شود در خانه‌ای یاد تو باشد و دغدغۀ اهالی خانه به دست آوردن دل تو باشد و چشمانشان منتظر تو باشد و تو سری به آن خانه نزنی. مگر می‌شود دلی در گرو محبت تو باشد و نگاه مهربان تو به صاحب آن دوخته نشود؟ 🌱خانه‌هایی که به یاد تو آبادند، در و دیوارشان با آدم‌ها حرف می‌زنند. هر چه زینت دنیایی هم که در این خانه‌ها باشد، چشم‌ها را جلبِ خود نمی‌کند. در این خانه‌ها این فقط نور توست که چشم‌ها را به خود خیره می‌کند. 🌱در هر شهری یک خانه هم که به نور تو روشن باشد، برای روشنایی شهر کافی است. امروز شهرهای ما چقدر محتاج این خانه‌هاست. 🌱شبت بخیر نور آسمان و زمین! @abbasivaladi
🌃 | شبت بخیر صاحب خانه‌های عشق! 🌱وقتی مهمان خانه‌ای می‌شوم که دغدغه‌های اهالی‌اش بر مدار دل تو می‌چرخد، روی گرفته و گشاده‌شان هر دو برایم دل‌نشین است. 🌱من از چهرۀ در هم فرورفتۀ آنها می‌فهمم اتفاقی افتاده که دل تو غمگین شده و اهالی خانه به غم تو غمگین‌اند. این چهره‌های گرفته برای من از هزار لبخند شیرین‌تر است. غمی که بوی تو را می‌دهد، چنان خانه را معطر می‌کند که یک گلستان در برابرش بی‌عطر و بو می‌شود. 🌱لبخندهای اهالی این خانه نشان از شادی دل تو دارد. این لبخندها بی‌اختیار مرا مست می‌کند. شادی را با این لبخندها می‌شود معنا کرد. شادیِ چشیدنی در این لحظه‌ها چنان ملموس و عمیق است که اگر همۀ دنیا را در یک لحظه به آدم ببخشند، نمی‌شود حتی ذره‌ای از آن شادی را حس کرد. 🌱چه توفیق است مهمان چنین خانه‌ای شدن! کاش زودتر روزی‌ام می‌شد! 🌱شبت بخیر صاحب خانه‌های عشق!
🌃 | شبت بخیر راز وسعت خانه‌ها! 🌱هنوز در خیالم مهمان خانه‌ای هستم که عشق‌آباد توست. در خیالم گشتم به دنبال این که کِی و چقدر به فکر وسعت آن خانه بوده‌ام. دیدم، با این که خانه‌ای که در خیالم مهمان آن هستم، به چشم مردم دنیا کوچک است؛ اما حتی برای لحظه‌ای و به اندازۀ ذره‌ای به کوچکی‌اش فکر نکردم. 🌱آقا! عشق تو معنای وسعت و تنگنا را عوض می‌کند. خانه‌ای که عشق‌آباد توست، حتی اگر به ظاهر کوچک‌ترین خانۀ شهر باشد، به اندازۀ خود بهشت وسعت دارد. این را تنها ذهن‌هایی می‌فهمند که اندازه‌ها را با خط‌کش عشق تو بسنجند. 🌱چنین ذهن‌هایی برای وسعت بخشیدن به خانه‌هایشان،‌ به بهشت‌تر شدن خانه می‌اندیشند. بهشت‌تر شدن خانه، راهی جز انتشار بیشتر عشق تو در آن دارد؟ ندارد. 🌱شبت بخیر راز وسعت خانه‌ها!
🌃 | شبت بخیر امید زندگی‌ام! 🌱دنیا برای مؤمن قفس است در این تردیدی نیست. فراخی دنیا به چشم مؤمن نمی‌آید. اگر غیر از این باشد عجیب است؛ اما مؤمن، زیرک است. مگر کسی شک دارد؟ او زیرکی را از خدا دارد؛ زیرا مسیر نگاهش را نور خدا روشن می‌کند. 🌱این زیرکی، خودش را وقتی نشان می‌دهد که مؤمن دلش را به تو می‌سپارد و آن را با یاد تو آباد می‌کند و خانه‌اش را می‌کند عشق‌آباد تو، آن وقت خانه‌اش می‌شود وسیع‌ترین نقطۀ عالم. 🌱حالا اگر کسی به این مؤمن عاشق بگوید دنیا قفس است، از او خواهد پرسید که کدام دنیا را می‌گویی؟ دنیایی که ظرف تن توست یا دنیایی که بهشت برین خداست؟ دنیایی که ظرف تن توست، تنگ‌ترین جای عالم و دنیایی که بهشت برین خداست، وسیع‌ترین نقطۀ‌ هستی است. 🌱آقا! تو دنیا و آخرت مؤمن عاشق هستی. مگر می‌شود دنیای چنین کسی قفس باشد؟! 🌱یک روز تو دنیا و آخرت من هم خواهی شد. من به همین امید زنده‌ام. شبت بخیر امید زندگی‌ام!
🌃 | شبت بخیر ارباب! 🌱دلم را نمی‌توانم از خانه‌ای که به عشقِ تو آباد است بکَنم و به خانۀ خودم برگردم. هر چه از خوشی‌های زندگی می‌خواهم در این خانه موج می‌زند. آرامش می‌خواهم هست، همدلی و همزبانی فراوان، تعاون بر نیکی و تقوا همیشه،‌ لبخندهای حقیقی هر چه دلت بخواهد، گریه‌هایی که از شادی بهجت‌آفرین‌ترند و ... . 🌱من به دنیا آمده‌ام تا به چیزی برسم که در این خانه‌ها همیشه پیدا می‌شود. پایم را از این خانه‌ها که بیرون می‌گذارم، وحشت وجودم را می‌گیرد. احساس می‌کنم از بلندی سقوط کرده‌ام. خودم را معلق میان زمین و آسمان می‌بینم. 🌱با این که در خیالم دارم در این خانه‌ها زندگی می‌کنم؛‌ اما من به این خانه‌ها وابسته شده‌ام آقا! کاش یکی از این خانه‌ها را نشانم می‌دادی! می‌خواهم به اهالی‌اش التماس کنم مرا به غلامی قبول کنند. 🌱شبت بخیر ارباب!
🌃 | شبت بخیر ذکر خدا! 🌱تنها کسی که می‌تواند مرا از خانه‌ای که یادآباد توست بیرون ببرد تویی! کشش حال و هوای این خانه‌ها به وجود توست، نورشان از نور نام تو و عطرشان از شمیم یاد توست. پس جز تو چه کسی می‌تواند مرا از این خانه بکَند؟ 🌱من خو گرفته‌ام به در و دیوار این خانه‌ها. اگر مرا از این خانه‌ها بیرون ببرند و در جایی نفس بکشم که عطر نام تو در آن نپیچیده، نفس‌ها حکم سوهان جانم را پیدا می‌کنند و با هر نفسی احساس مرگ خواهم کرد. 🌱آقای مهربانم! مرا مثل اهالی این خانه‌ها لبریز از عشق خودت کن تا نفس کشیدنم در هر جا که باشم، بانی انتشار عطر تو شود. آن وقت دیگر فرقی نمی‌کند کجا باشم وقتی جانم معطر به یاد تو شود! 🌱شبت بخیر ذکر خدا!
🌃 | شبت بخیر فکر و خیال همیشگی‌ام! 🌱می‌خواهم در خیالم خانۀ خودم را بکنم همان خانه‌ای که عشق‌آباد توست. شاید این خیال خوش، آرام آرام بانی شد تا خانه‌ام در واقعیت عشق‌آباد تو بشود. خدا را چه دیدی! 🌱پس حالا خانه‌ام شده عشق‌آباد تو! در این خانه هر چه فکر و خیال دارم، حول و حوالی تو می‌چرخد. دنبال این هستم که بدانم تو از چه خوشت می‌آید، من نیز همان را دوست بدارم. دست و پا می‌زنم تا بفهمم تو از چه بدت می‌آید، تا بغض آن را در سینه بپرورانم. 🌱خطی را اشارۀ ابروانت نشان می‌دهند، پی می‌گیرم تا ببینم کجا را نشانه گرفته‌ای، همۀ وجودم را خرج همان جا می‌کنم. نگاه می‌کنم میان ابروانت را همین که گرهی افتاد به آنجا می‌فهمم که خشمگین شده‌ای. 🌱آنچه که تو را به خشم آورده پیدا می‌کنم تا اگر در من بود، همان لحظه از خودم دور کنم و اگر در جای دیگری بود، ریشه‌اش را کور کنم. 🌱در خانۀ‌ من جز خشم و خشنودی تو، دغدغۀ دیگری نیست. چه زیباست خانۀ خیالی‌ام! 🌱شبت بخیر فکر و خیال همیشگی‌ام!
🌃 | شبت بخیر مدار زمین و آسمان! 🌱دورهمی خانه‌های یادآباد تو،‌ بر مدار نام تو می‌چرخد. از تو می‌گویند و عظمت ماورائی‌ات، از تو و مقامی که پیش خدا داری. 🌱از فراقت می‌گویند و داغی که بر دلشان گذاشته، از انتظارشان می‌گویند و چشم‌هایی که سال‌هاست به مغربِ زمین دوخته شده تا خورشید به عشق تو از آن جا طلوع کند. 🌱از جمعه‌هایی حرف می‌زنند که به امید آمدن تو آغاز شد و با امتداد داغ هجرانت تمام شد؛ جمعه‌هایی که آماده بودند در رکابت باشند و بجنگند و جان بدهند؛ اما شمشیرهایشان در غلاف ماند و نگاهشان خشکید و تو نیامدی. می‌گویند و اشک می‌ریزند و تو را صدا می‌زنند. 🌱کاش روزی برسد که محور دورهمی‌های هر خانه‌ای نام تو باشد و یاد تو. 🌱شبت بخیر مدار زمین و آسمان!
🌃 | شبت بخیر حضرت زندگی! 🌱من در خانۀ خیالی‌ام همیشه آمادۀ آمدنت هستم. حتی قربانی لحظۀ استقبالت را هم به درخت سیبی بسته‌ام که در باغچه‌ام چشم به انتظار تو قد کشیده. ساعت‌ها کنار باغچه نشسته‌ام و با درخت سیب منتظر حرف زده‌ام. 🌱خودت می‌دانی که تا به حال چند قربانی را آورده‌ام و بسته‌ام و پیر شده‌اند و فروخته‌ام و یکی جوان‌ترش را خریده‌ام. 🌱کسی اگر باور نکند تو باور می‌کنی که چه با هیجان می‌تپید قلب قربانی‌ها از انتظار فدا شدن به پای تو. قربانی‌هایی را که پیر می‌شدند وقتی از خانه بیرون می‌بردم،‌ از نگاهشان التماس را می‌فهمیدم. 🌱التماس که ما نگه دار و توفیق فدا شدن را از ما نگیر. هیچ نوازشی و هیچ سخنی دلشان را آرام نمی‌کرد. آنها فقط فدا شدن برای تو را می‌خواستند. 🌱در خانۀ خیالی من همه زبان هم را می‌فهمند؛ حتی در و دیوار. این جا واقعا خانۀ زندگی است. 🌱شبت بخیر حضرت زندگی!
🌃 | شبت بخیر صاحب‌ ندبه‌ها! 🌱در خانۀ خیالی من اگر چه صبح‌های جمعه دعای ندبه خوانده می‌شود، اما آنچه هیچ گاه در این خانه قطع نمی‌شود صدای ندبه است. اهالی خانۀ خیالی‌ام همیشه در حال ندبه‌اند، ندبه در فراق تو، ندبۀ التماس به خدا برای آمدنت، ندبۀ التماس برای تو تا یک بار هم که شده فرصت دیدار بدهی. 🌱ما نمی‌خواهیم همسایه‌ها را آزار بدهیم. برای همین هم صدای ندبه‌مان را کوتاه می‌کنیم تا از دیوارهای خانه بیرون نرود؛ اما آتش فروزان هجران که دست خودمان نیست. 🌱اهالی محلۀ ما تابستان و زمستان گرمای این آتش را حس می‌کنند؛ اما کسی از آنها شاکی نیست و همه راضی هستند؛ چون فهمیده‌اند که بدون این آتش، زندگی در این محله طاقت‌فرساست. 🌱ما در خانۀ خیالی‌مان با صدای ندبه و گرمای ندبه زندگی می‌کنیم و زندگی می‌بخشیم. 🌱شبت بخیر صاحب‌ ندبه‌ها!
🌃 | شبت بخیر بهانۀ خلقت! 🌱گفته بودم که در خانۀ خیالی‌ام همه زبان هم را می‌فهمند؛ حتی در این خانه می‌شود با در و دیوار هم حرف زد. زندگی به معنای حقیقی در خانۀ خیالی جاری است. 🌱در حیاط خانۀ خیالی‌ام کنار باغچه نشسته‌ام و دارم با درخت سیب حرف می‌زنم. چقدر معرفت دارد این درخت سیب. نام تو را که بر زبان می‌آورد تنه‌اش می‌لرزد و شاخه‌هایش تکان می‌خورد. معلوم است که هم گرفتار عظمت توست و هم بیچارۀ عشقت. 🌱درخت سیب می‌گوید خدا او و همۀ درختان این عالم را به عشق شما از زمین می‌رویاند و می‌گوید به خاطر شماست که درخت‌ها میوه‌ها می‌دهند. 🌱درخت سیب هق هق گریه می‌کند و می‌گوید اگر مردم می‌دانستند که میوه‌ها در هستی و طراوت و گوارایی‌شان مدیون تو هستند، هر کدام از میوه‌ها برایشان نشانی از حقیقت تو پیدا می‌کرد، آن وقت میوه خوردن خودش می‌شد سیر و سلوک به سوی تو. 🌱دیدی گفتم عجب معرفتی دارد این درخت سیب! 🌱شبت بخیر بهانۀ خلقت!
🌃 | شبت بخیر عزیز خدا! 🌿دست به جارو شده بودم و داشتم حیاط خانۀ خیالی‌ام را جارو می‌زدم. تمام شد و گوشه‌ای نشستم. چشم به در دوختم و منتظر که شاید صدای در زدنت را بشنوم. 🌿وقت جارو زدن صدای تک تک غبارها را می‌شنوم که به التماس به خدا می‌گویند توفیقشان دهد که روزی غبار راه تو بشوند. غبارها در هر لحظه خدا را هزار بار شکر می‌کنند که غبار خانۀ عاشق تو شده‌اند. 🌿من وقتی خاکروبه‌ها را که جمع می‌کنم، با تضرع و زاری می‌گویند که آنها را از خانه بیرون نریزم. برای همین است که من همیشه خاکروبه‌ها را در باغچه خالی می‌کنم. 🌿در خانۀ خیالی‌ام ذره‌های غبار هم عاشق تواند. این غبارها راه نفس را نمی‌گیرند. باور کن که تنفس این غبارها راه نفس عاشق‌ها را باز می‌کند. 🌿تو به قدری عزیزکردۀ خدایی که حتی غبار با نشستن روی کفشت، احترام پیدا می‌کند. 🌿شبت بخیر عزیز خدا!
🌃 | شبت بخیر لنگر زمین و آسمان! ❄️بچه‌ها در خانۀ خیالی من از همان کودکی یاد می‌گیرند که زیر سقف آسمانی زندگی می‌کنند که به عشق تو بنا شده و روی زمینی راه می‌روند که به محبت تو پهن شده. آنها می‌فهمند که آسمان روی سر زمین خراب نمی‌شود و زمین اهلش را نمی‌بلعد چون تو داری زیر آسمان زندگی می‌کنی و روی زمین راه می‌روی. ❄️بچه‌ها فطرتشان پاک است و گوش‌شان شنواتر و چشم‌شان بیناتر از ما. با هر قدمی که روی زمین راه می‌روند، صدای زمین را می‌شنوند که تو را صدا می‌زند و هر بار که به آسمان نگاه می‌کنند، نام تو را می‌بینند که روی سینۀ آسمان حک شده. ❄️آنها یاد گرفته‌اند که اگر تو نباشی، زمین اهلش را یک جا در خود فرو می‌برد. برای همین است که بچه‌ها هیچ گاه نمی‌توانند تو را فراموش کنند و لحظه‌ای خیال دنیای بدون تو دلشان را می‌لرزاند. ❄️خانۀ خیالی من، عشق آبادی است که بچه‌ها را بر پایۀ ولایت تو تربیت می‌کند. من خیالم برای تربیت بچه‌ها در این خانه راحت است. ❄️شبت بخیر لنگر زمین و آسمان!
🌃 | شبت بخیر بهانۀ محبت! ❄️در خانۀ خیالی من، بچه‌ها این را خوب می‌دانند که پدر و مادرشان اگر با هم الفت دارند، از لطف ولایت توست و اگر با آنها مهربان‌اند به خاطر عمق ارادت به توست. ❄️بچه‌ها می‌دانند که وقتی ولایت تو در دل‌ها ریشه می‌کند، «مَن‌»ها از زندگی مِنها می‌شوند و فقط تویی که بر دل‌ها حکومت می‌کنی. وقتی که پای «من» از خانه‌ها بریده شود، همۀ بحث‌ها به سوی تو کشیده می‌شود. همۀ‌حرف و حدیث‌های خانۀ خیالی‌ام حوالی این دو سؤال می‌چرخد: تو چه چیزی را دوست داری و از چه چیزی بدت می‌آید؟ ❄️بچه‌ها محبت‌های پدر و مادر به یکدیگر و محبت آنها به خودشان را که می‌بینند، زبان به ثنای تو باز می‌کنند و با هر قربان صدقه‌ای که پدر و مادر خرجشان می‌کنند، بی‌اختیار خدا را به خاطر داشتن تو شکر می‌کنند. ❄️مگر می‌شود کسی در این خانۀ خیالی زندگی کند و از یاد تو تهی شود؟ هیهات! شبت بخیر بهانۀ محبت!
🌃 | شبت بخیر محور هستی! ❄️در خانۀ خیالی‌مان وقتی سر سفره می‌نشینیم، دنیا و لذت‌هایش نمی‌تواند ما را از تو غافل کند. ❄️همه حتی بچه‌ها می‌دانند که خدا هر چه نعمت به ما داده صدقه‌سر توست. غذاهای سفره ما را یاد تو می‌اندازد. بچه‌ها وقتی بوی غذا به مشام‌شان می‌رسد، بی‌اختیار نام تو را بر لب می‌آورند. هر لقمه غذا یک قدم ما را به تو نزدیک می‌کند، چون ما را غرق یاد و محبت تو می‌کند. ❄️میوه‌ها وقتی به دست بچه‌ها می‌رسد، از تپش قلب‌شان بیشتر می‌شود آهنگ نام تو را شنید. میوه‌ها هر کدام‌شان یادآور توست برای بچه‌های ما. ما در خانۀ خیالی‌مان به آنها یاد داده‌ایم که اگر تو نبودی، میوه‌ها میلی برای رسیدن و طعم‌گرفتن نداشتند. ❄️دورهمی‌های ما با میوه و غذا شبیه دورهمی‌های ما با قرآن و دعاست. این دو دورهمی ما را به یاد تو و خدای تو می‌اندازد. چقدر شیرین است، غرق شدن در تصویر این خانۀ خیالی! ❄️شبت بخیر محور هستی!
🌃 | شبت بخیر آب حیات! ❄️در خانۀ خیالی‌ام هر کسی آب می‌نوشد، به یاد تو می‌افتد. ما در این خانه همگی می‌دانیم شیرینی و گوارایی آب را مدیون توایم. هر چقدر آب بیشتر به دل‌مان می‌نشیند، بیشتر به یاد تو می‌افتیم. ❄️ما در هنگام نوشیدن آب یاد شهید کربلا را هم به رنگ یاد تو در می‌آوریم. چون می‌دانیم که آب، بانی اشک توست. نمی‌شود تو آب بنوشی و یاد جد تشنه لبت نیفتی و مگر می‌شود یاد غم تو در هنگام نوشیدن آب بیفتیم و آب بنوشیم و دل‌مان برای تو نگیرد؟ ❄️ما وقتی به یکدیگر آب تعارف می‌کنیم، در اصل یاد تو را به هم تعارف می‌کنیم و با صدای آبی که در ظرف می‌ریزد، صدای نام تو را می‌شنویم. ❄️خلاصه آب خوردن در خانۀ خیالی من دنیایی است برای خودش پر از عشق بازی با یاد تو. ❄️شبت بخیر آب حیات!
🌃 | شبت بخیر آب و غذای من! ❄️در خانۀ خیالی‌ام هر وقت سفرۀ‌غذا پهن می‌شود، لذیذترین غذاها را هم، همگی با حسرت می‌خوریم. اصلاً غذا هر چه که باشد، به دل‌مان نمی‌نشیند، زیرا همه در این آرزو غوطه می‌خوریم که کاش برسد روزی که تو همسفرۀ ما شوی! ❄️هیچ کدام از اهالی خانۀ خیالی شک ندارند که خوردن نان خشک کهنه‌ای که از سنگ سخت‌تر است، وقتی تو سر سفره باشی، دل‌پذیرتر از لذیذترین غذاهای زمین... نه، لذیذتر از همۀ‌ غذاهای بهشتی است. ❄️اصلا چرا این طور نگویم: بهشتی‌ترین سفرۀ این عالم، سفره‌ای است که تو بر سر آن نشسته‌ای. پس وقتی ما با تو همسفره می‌شویم، یقین داریم که در بهشت سر سفرۀ نعمت‌های خدا نشسته‌ایم. ❄️راستش را بخواهی تو اگر بیایی و در خانۀ ما همسفره‌مان شوی، ما دیگر چیزی نمی‌خوریم، دیدن تو خودش آب و غذای ما می‌شود. اهالی خانۀ خیالی با همین آب و غذا تا آخر عمر زندگی خواهند کرد. ❄️شبت بخیر آب و غذای من!
🌃 | شبت بخیر دردت به جانم! ❄️در خانۀ‌ خیالی من، وقتی کسی بیمار می‌شود، قبل از هر چیز به دنبال ریشۀ بیماری می‌رود. ❄️گاهی بیماری چوبی است که به خاطر غفلت از تو می‌خوریم. کسی در خانۀ خیالی ما این بیماری را درمان نمی‌کند، به قدری زجر می‌کشد تا خیالش راحت شود که چرک غفلت از روحش زدوده شده، ولی اگر بیماری برای فراق تو باشد، همه با حسرت نگاهش می‌کنیم و دعا می‌کنیم وصالی دست بدهد تا بیمارمان شفا بگیرد. ❄️اگر ندانیم بیماری برای چیست، آرزو می‌کنیم بلایی باشد که بنا بوده به تو برسد و خدا به خاطر دعای ما درد تو را به جان ما انداخته. خیال چنین دردی، از خوشی‌های همۀ روزگاران شیرین‌تر است. ❄️آرزوی همۀ ما این است که یک بار هم که شده، به چنین دردی مبتلا شویم. ❄️شبت بخیر دردت به جانم!
🌃 | شبت بخیر راز پاکی زندگی! ❄️در خانۀ خیالی من خانه تکانی معنا ندارد. ما همیشه خانه‌مان تکانده است و مهیای آمدن تو و نوروز با روزهای کهنۀ دیگر فرقی ندارد برای ما. ❄️ما شنیده‌ایم که تو ناگهانی می‌آیی، پس همیشه خودمان را طوری آماده کرده‌ایم که حتی اگر همان موقعی خبردار شدیم که آمده‌ای، برای تمیز کردن خانه،‌ دست و پایمان را گم نکنیم و مهیای میزبانی‌ات باشیم. برای همین هم هست که تمیزی خانۀ من، رنگ و بوی تو را دارد. ❄️ما در شیشه‌های پاک شده، تصویر تو را می‌بینیم، روی دیوارهای گردگیری‌ شده، نام تو را می‌خوانیم، در زمین جارو شده، جای قدم‌های تو را می‌شماریم، در ظرف‌های تمیز و مرتب شده، آب و غذای تو را تصور می‌کنیم. چقدر تمیزی این خانه با خانه‌های دیگر فرق دارد! ❄️شبت بخیر راز پاکی زندگی!