زمان:
حجم:
792.2K
⭕️ این جریان فقط "امتحان ولایتمداران" بود و بس!
عکس العمل ما در این امتحان چه بود؟!
#گرانی_بنزین
حاج آقا حسینی
6.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚موضوع مرتبط:
#شهید_محمد_حسن_خلیلی
#شهید_مدافع_حرم
#فیلم (وداع صمیمانه شهید با رفیق)
🗓مناسبت مرتبط:
تاریخ شهادت
#08_27
#martyr
#jihad
🍃ماجرای سنگ مزار مرمر سبز رنگ شهید خلیلی چیست؟
شهید خیلی اصرار داشت به سوریه رود، خیلی تلاش کرد تا اعزام شود و به عنوان اولین مدافع حرم در منطقه شهرک شهید محلاتی تهران راهی سوریه شد و به شهادت رسید البته شهادت وی را نتوانستیم خیلی رسانه ای کنیم زیرا هنوز اعزام ها گسترش پیدا نکرده بود و بعد از شهادت نیز سنگ مزار شهید از حرم امام حسین(ع) آمد.
شهادت وی همزمان شد با ضریح گذاری جدید برای حرم امام حسین(ع) و زمانی که این ضریح نصب شد، سنگ کاری داخل حرم امام حسین(ع) تغییر کرد و آن سنگ های مرمر سبز به سنگ های مرمر سفید رنگ تغییر کرد که از آن سنگ حرم، سنگ مزار شهید نیز به صورت شش ضلعی مشابه حرم امام حسین(ع) برش خورد و با آب طلا نیز نوشته شد و همزمان با آغاز سال نو، رونمایی شد.
منبع: باشگاه خبرنگاران جوان
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
📚موضوع مرتبط:
#شهید_محمد_حسن_خلیلی
#شهید_مدافع_حرم
#راز_مرمر_سبز
🗓مناسبت مرتبط:
تاریخ شهادت
#08_27
#martyr
#jihad
1.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚موضوع مرتبط:
#شهید_مهدی_زین_الدین
#شهید_دفاع_مقدس
#شرح_کوتاهی_از_زندگی_شهید
🗓 مناسبت مرتبط:
تاریخ شهادت
#08_27
#jihad
#martyr
تانک هایشان از خاکریز راحت رد می شدند و به ۱۰۰ متری بچه ها می رسیدند . جنازه بچه ها و پیکر مجروح خیلی ها روی خاکریز افتاده بود و تانک ها به راحتی از روی آن ها رد می شدند . با رفتن هر پیکر زیر شنی تانک ها بند بند وجودم درد می گرفت و چشمانم پر از اشک می شد . مهماتمان کم بود و عملا وسیله ای برای متوقف کردن تانک ها نداشتیم . از زمین و زمان شاکی بودم و بیشتر از دست فرمانده هایی که مطمئنا خودشان راحت در قرارگاه نشسته بودند و خبر از حال و روز بچه ها نداشتند عصبانی . بی سیم را برداشتم و با فرماندهی تماس گرفتم و مطمئن بودم به محض شنیدن صدا از آن طرف بی سیم هر چه از دهانم در بیاید با فریاد خواهم گفت . ارتباط که وصل شد اصلا به این فکر نکردم صدا ، صدای فرمانده ی لشگر ، مهدی زین الدینی است که اگر انگشت یکی از بچه ها زخم می شد ، صورتش از درد برافروخته می شد و تمام تلاشش را می کرد تا درد سربازش کم شود .
_ دارید چی کار می کنید ؟ اصلا می دونید این جا چه خبره یا راحت نشستید توی سنگرهاتون ؟ اصلا ...
_ به خدا من هم اینجام . من پشت سرتم .
چنان با شتاب به عقب سر چرخاندم که احساس کردم گردنم رگ به رگ شد . ۲۰ متری ام ایستاده بود و با چهره ای گرفته اما پرابهت به تانک ها و خاکریز نگاه می کرد . به سختی چشم از پیکر بچه ها گرفت و احساس کردم بغضش را فرو داد .
_ همه تا پای جون باید مقاومت کنین. از نیروی کمکی خبری نیست. باید حسین وار بجنگیم.
چشمانش را بست و سنگین باز کرد .
_ یا می میریم، یا دشمنو عقب می زنیم.
تمام تنم از شرم گر گرفته بود و فقط توانستم بی سیم را از گوشم دور کنم و به طرفش بدوم .
📚موضوع مرتبط:
#شهید_مهدی_زین_الدین
#شهید_دفاع_مقدس
#جنگ_حسین_وار
🗓 مناسبت مرتبط:
تاریخ شهادت
#08_27
#jihad
#martyr