🍃سلام روز آدینه تون بخیر وشادی🍃
ختم امروز را به نیت
ظهور وسلامتی مولایمان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
✨ شفای بیماران بخصوص بیمار بانی عزیزمون که إن شاءالله هرچه زودتر لباس عافیت به تن کنند
✨ گره گشایی از مشکلات تمامی شما عزیزان
لطفا تعداد انتخاب شده از ۵۰۰۰ختم صلوات را به آی دی زیر اعلام فرمایید 💝🌹
@A_R_R_1397
14.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#درمحضرشهدا
#سرداردلها
#سپهبد_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🌿اینها امامزاده های ما هستند،اینها صاحبان اعجازند،اینها مخلص ترین انسانها بودند،نجیب ترین،پاکترین
زیباترین چهره ها بودند
#شهدای_غواص
سالروز تشییع 175 #شهید_غواص
#اللهمعجللولیکالفرج
@shahidtoraji213
🌱.۰🌱
روی حجاب خیلی حساس بود.
برای عفاف و حجاب ارزش زیادی قائل بود.
اگر توی خیابان خانم بدحجابی را میدید، خیلی بهم میریخت می گفت: غیرت من قبول نمی کنه چنین صحنه هایی رو ببینم و تحمل کنم.
عاشق پوشش «چادر» بود.
روی آن خیلی هم حساس بود. به خانمش می گفت:
مراقب باش هیچ وقت چادرت خاکی نشه. ما از چادر خاکی خاطره خوبی نداریم.💔
#شهید_روحالله_قربانی
@shahidtoraji213
🖊 دم دمای عروسی، که پدرم داشت لیست مهمانان را آماده می کرد، عده ای از آنها خانواده هایی بودند که خانم هایشان بدحجاب بودند. احترام پدرم را داشت و جلویش چیزی نگفت؛ اما دو روز خانه مان نیامد.
در همین دو روز زنگ زده بود به پدرم که:
«من مریم را در ۲۹ سالگی پیدا کردم. اگه این مسئله باعث بشه که شما بگین مریم را بهت نمیدم، بدونید تا آخر عمرم زن نمی گیرم؛ اما اجازه هم نمیدم خانم بدحجاب تو مراسم عقد و عروسی من بیاد و گناه تو مراسم بشه».
🔸 پدرم هم راضی شده بود. من هم راضی بودم. من دلم با مهدی بود. پنج شنبه که آمد گفت: «بیا بریم قم هم زیارتی بکنیم و هم مددی بگیریم از حضرت معصومه (س) برای بقیه کارها».
🔹 حرم که بودیم. زنگ زد به یکی از علما تا از قرآن مدد بگیریم. آیه ای درباره زوج های بهشتی آمد که آن دنیا هم کنار همدیگر خواهند بود. آنجا با همدیگر عهد بستیم که با هیچ خانواده بدحجابی رفت و آمد نکنیم.
موقع برگشت، النگویم را از دستم درآوردم و هدیه کردم به حرم حضرت معصومه (سلام الله).
راوی: مریم عظیمی؛
همسر شهید
📚 برگرفته از کتاب
«دیدار پس از غروب »
به قلم منصوره قنادیان
نشر روایت فتح
#شهید_مهدی_نوروزی...🌷🕊
#شیر_سامرا
@shahidtoraji213
8.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
__ خدا صاحب انتقامه،
کسانیکه بی حجاب هستند رو
خدا ازشون انتقام می گیره
حجت الاسلام
قرائتی
@shahidtoraji213
🍃سلام روز آدینه تون بخیر وشادی🍃
ختم امروز را به نیت
ظهور وسلامتی مولایمان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
✨ شفای بیماران بخصوص بیمار بانی عزیزمون که إن شاءالله هرچه زودتر لباس عافیت به تن کنند
✨ گره گشایی از مشکلات تمامی شما عزیزان
لطفا تعداد انتخاب شده از ۵۰۰۰ختم صلوات را به آی دی زیر اعلام فرمایید 💝🌹
@A_R_R_1397
14.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#در_محضر_یار
#سردار_دلها
#سپهبد_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
#شهدای_غواص
#بیست_و_ششم_خرداد
سالروز تشییع 175 #شهید_غواص
و یاد و خاطره کلیه #شهدای_والامقام خصوصا #شهدای_غواص کربلای چهار را گرامی می داریم .
#روحشان_شاد
#یادشان_گرامی
#راهشان_پر_رهرو
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها 🤲🏻
🌸 شروع هفته را
با عطر نامهای خدا آغاز میکنیم
🌺 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم ِ🌺
🌸 یا اَللهُ یا رَحْمنُ
🕊 یا رَحیمُ یا خالِقُ
🌸 یا رازِقُ یا بارِیُ
🕊 یا اَوَّلُ یا آخِرُ
🌸 یا ظاهِرُ یا باطِنُ
🕊 یا مالِکُ یا قادِرُ
🌸 یا حَکیمُ یا سَمیع
🕊 ُیا بَصیرُ یا غَفورُ
🌸روزتون پر از عشـق
✨ پر از انرژی مثبت
🌸 هفته تون سرشاراز الطاف خداوند
💞❤️⃟ •[
اللهم عجل لولیک الفرج به حق زینب کبری سلام الله علیها 🤲• ⃟❤️💞
📌 ققنوس دفاع مقدس ذره ذره سوخت تا عملیات لو نرود
🔹️ شهید علی عرب که به ققنوس دفاع مقدس شهره شد ، ذره ذره در آتش سوخت تا عملیات لو نرود.
🔻 شرح لحظه شهادت "علی عرب "…
◇ کولهپشتیاش را محکم بسته بود. کوله سنگین بود.
پر بود از خرج و موشک آر.پی.جی.
داشتیم پشت سر هم به ستون از داخل معبر رد میشدیم.
سنگرهای دشمن در 200 متریمان قرار داشتند.
◇ آرامآرام و بی هیچ صدایی جلو میرفتیم. اطرافمان میدان مین بود. کوچکترین صدایی فاجعه به بار میآورد…
ناگهان کولهپشتی علی گلوله خورد. و خرجهای آر پی چی آتش گرفتند… و علی شعلهور شد.کولهپشتی علی محکم بسته شده بود و خرجها هم خیلی سریع آتش گرفته بودند.
◇ امکان اینکه کولهپشتی علی را باز کنیم نبود.
◇ همه بهتزده داشتند علی را نگاه میکردند. شعلههای آتش لحظه به لحظه بیشتر علی را در کام خودشان میکشیدند و همه هر لحظه منتظر بودند که علی فریاد بزند و دشمن شروع به تیراندازی کند.
◇ علی همانطور که داشت میسوخت، نارنجکهایش را از خودش جدا کرد و یک کار دیگر هم کرد. و با چفیه دستش را گرفت جلوی دهانش و مظلومانه روی زمین افتاد. فقط میشد نگاه کرد.
◇ شعلهها ذره ذره علی را میسوزاند و علی جلوی چشمهای ما داشت جان میداد. علی داشت جان میداد ولی جلوی دهانش را محکم گرفته بود. آتش کم کم سرد شد. علی که هنوز تهرمقی برایش مانده بود با اشاره از یکی از بچهها تقاضای آب کرد. رزمنده چفیهاش را خیس کرد و گذاشت روی لبهای علی…
◇ دوباره چفیه خیس را که گذاشتند روی لبهایش، نگاهش برای همیشه خیره ماند و شهید شد.