eitaa logo
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
3.1هزار دنبال‌کننده
22هزار عکس
12.1هزار ویدیو
236 فایل
#یازهــرا «س»💚 شهـــــ⚘ــــــیدزهرایی محمدرضا تورجی زاده🌷 📖ولادت:۱۳۴۳/۴/۲۳ 📕شهادت:۱۳۶۶/۲/۵ 🕯مزار:گلستان شهدای اصفهان 🆔️خادم شهید⚘ @s_hadi40 ♻️خادم تبادل🗨 ↙ @AA_FB_1357 #ثواب_کانال_تقدیم_حضرت_زهرا_س♡✅
مشاهده در ایتا
دانلود
💠اطلاعیه جذب مدافع حرم 📌ویژه داوطلبان دفاع از حرم اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🇮🇷  @shahidtoraji213
3.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ واقعاً عجیبه که داره کارهای دولت رو بیان می‌کنه! 😲👆در یه دقیقه، ٢۰ عملکرد برجسته دولت را برشمردن... 📲📱ما مریدان حضرت آقا اقلاً نشر بدیم. ⛔️ در کار انعکاس رسانه‌ای عملکرد دولت انقلابی، واقعاً ضعیف عمل شده... انتشار حداکثری با شما ✅
1.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیاد وقت نمیگیره اما شنیدن و دیدنش واجب برای همه ماست! فقط26ثانیه...✌️ 🗣 سبحان برکتی اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🇮🇷  @shahidtoraji213
18.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ ❤️ 💚 💚 💝 💝 🌼🍃مهرتوراخدابه گل وجانمان سرشت 🍃🌼دنیای درکنارتویعنی خودبهشت 🌼🍃بایدزبانزدهمه دنیاکنم تورا 🍃🌼بایدکه مشق نام توراتاابدنوشت ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ـ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
📚زیارتنامه📜♥️ به نیابت از 🌹برای امر فرج و حاجت روایی همه بزرگواران✅... 🌻======✨=======🌻 🍃🌼🌸🌸🌼🌸🌸🌼🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللّٰهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَزَعَمْنا أَنَّا لَكِ أَوْلِياءٌ وَ مُصَدِّقُونَ وَصابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَتىٰ بِهِ وَصِيُّهُ، فَإِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْناكِ إِلّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِك🌸....🤲 🍃🌼🌸🌸🌼🌸🌸🌼🍃 🌻======✨=======🌻 🌼التماس دعای فرج🌼 زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
@Maddahionlin551_34239242333282.mp3
زمان: حجم: 2.84M
••|🎻🎷|•• 🔉نواهنگ محشر و بسیار زیبا و فوق العاده عالی عمریست لحظه لحظه دلم بی قرار توست 😔 🎸•••|↫
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷🕸 قسمت32 امیر سراغ شهاب را گرفت. سینالب گزید و سید نفسش را حبس کرد. ارش اهل گفتن نبود پس دوباره می ماند سید که برای گفتن حرف های خاص سپر بلا بود: - به یه مورد شک کرده داره پیگیری میکنه. منتهی خب چون در حد شک بود دیگه به شما... در اتاق باز شد و شهاب تا امیر را دید در جا برگشت و در را بست. چند تقه به در زد و بعد آرام وارد شد. خودش از نگاه امیر متوجه شد که چه شده، صفحه را روشن کرد و ایستاد جلوی آن و بعد خیلی معمولی سلام کرد: - آقا توی اون برف و بوران که بودم یه چیزایی شنیده بودم که یادم رفت به شما بگم. بعد توی تب که بودم یادم اومد و پیگیر شدم تا امروز. رو کرد به آرش و اشاره کرد تا صفحه را بالا بیاورد: - آقا این دوتا مؤسسه رو اسمش رو شنیدید؟ اخم های امیر درهم رفت. مؤسسه های معروفی بودند که روی بحث حجاب کار می کردند. خوش نام هم بودند. شهاب ادامه داد: - همینه آقا ظاهر کار خوبه! حتی امروز من و خانمم خريد هم کردیم. ولی اینکه اسمشون توی دهن اونا چه کار می کرد مشخص نیست. یا دارن میزنن. یا هم راهشون کردند منتهی نرم و غیر محسوس. من اینو پیگیری کنم یا سید و سینا! - شما قرار بود یه هفته استراحت کنی الآن با این سینه خراب راه افتادی توی دود و دم تهران برای چی؟ شهاب رنگ محبت و دعوای امیر را تشخیص میداد و البته این که امیر با این گزارش پیگیر خواهد شد. حتی اگر از خودش نخواهد. سکوت کرد و آرام از اتاق رفت بیرون. محدثه توی ماشین منتظرش بود. ـ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗زنان عنکبوتے 💗 قسمت33 غیر از تهران و مشهد، رصد دقیق شیراز بچه ها را به نتایج دقیقی رساند. صدف خواهرزاده فتانه از ترکیه برگشته و عازم شیراز بود، سینا او را تا فرودگاه همراهی کرد. قبل از سوار شدن با امنیت پرواز هماهنگ شد: - به جانم جواد، جانم جواد! - تو دوباره با من کار داشتی ذکر گرفتی! - به جان جواد این از مزخرترین کارای عالمه که من اسیرش شدم. الآن از ذوق این که دارم از شرش خلاص میشم وجودم ناخودآگاه ذکرگو شده! سینا حين حرف زدن صدف را با اشاره سربه جواد نشان داد: - فقط خیلی مارمولکن. الآن این تیپیه، بره سرویس بهداشتی بیاد بیرون اون تیپی میشه، بره زیر صندلی بیاد بالا به برند دیگه می شه، ببین ساکشم تحويل نداد! جواد با خنده گفت: - پس اسلحش باهاشه ! سینا دلش می خواست داد بزند اما خندید - آره اسلحه شون بی لباسیه! پوشیدنشون قربون نپوشیدن می ره! توی گوششون خوندن که شما زنها می تونید زورو بشید اینا هم همه داراییشون رو تقدیم مردا کردن شاید به یه جایی برسن... هدف سرمایه گذاری هم کاملا واضحه اینا رو کرده برده... برده جسمی... یعنی اگر بشه زن ها رو خراب شهوات کرد اون وقت میشه شبیه این شعبه صدتا شعبه در صد جای ایران زده بشه . زن ها هم پایه گذار حرکت باشند. به مسی علینژاد - علینژاد نه ! پولی نژاد! - همون، همون میاد توی میدونشون؛ مخصوصا با پیش زمینه ای که در ذهنها گذاشته شده که زن در ایران محدود است، مظلوم است، مورد اذیت و آزار است، میشه گفت موفقیت از صد، هشتاده. ورود و کار بر روی زنها بستن یعنی خروجی قطعی گرفتن! - چه دل پری داری تو! مصیبت بار من کردی خودتم خلاص دیگه! صدف از گیت رد شد، جواد دست سینا را فشرد و راه افتاد. با کاردقیقی که تیم های شهرستانها داشتند انجام می دادند تمام موردهای در تور اطلاعاتی قرار گرفته بودند؛ شهرهای بزرگ استان البرز و مشهد و همدان و کرمانشاه و قم و اصفهان و یزد و... سینا خودش را رساند سر قرار با مرد: - دیر کردی ؟ مرد چشمانش را بست و سرش را میان دستانش فشرد: - سرم داره میترکه! من میذارم میرم توی جنگل زندگی می کنم اما دیگه توی این کثافت خونه نمی مونم! سینا برای مرد کمی شربت درست کرد و تا خودش نخواست حرفی نزد.باید میگذاشت کمی آرام بگیرد و الا ممکن بود دست به کاری بزند که تمام پرونده را از بین ببرد ـ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
دیروز تا حالا چند تا از زنایی که آموزش می دادند با چند تا از مردا اون جا توی مؤسسه موندند. من موبایلم رو جا گذاشتم و به بهانه اینکه برم بیارم دوباره حدود هشت برگشتم مؤسسه. دو روز بود که صبح می رفتم اینا بودند با چشمای بیف کرده. به شما پیام دادم جواب ندادید خودم رفتم، میدونید چیه؛ ما دامداری داریم... یعنی پدرم داشت، سر ارث و میراث دادیم کسی جمعش کنه و من گاهی میرم طويله سر می زنم. دیشب تا حالا فکر میکنم اون جا یه طويله است که نر و ماده اش فقط مثل حیوونا توی هم می لولند. من طاقت ندارم بمونم آقای اعتمادی ! من شاید آدم مؤمنی نباشم اما هنوز کثافت نشدم. من نمیتونم ببینم زنها چوب حراج زدن به خودشون. من جنس مردا رو می شناسم. میدونم اگه ببینن زنی برای وجودش ارزشی قائل نیست تمام وجودش رو به لجن میکشن... مرد ادامه می داد و سینا فقط صبر کرده بود تا او کمی خالی شود و بتواند همراهی کند. نیم ساعت بعد بود که دیگرسینا حرف اصلیش را زد: - دوتا مؤسسه دیگه و یه خونه هم هست کنار مؤسسه شما که داره با شما همکاری میکنه. ما اول از خونه کناریتون که با ساختمون شما ارتباط داره و فکر میکنم کنار حیاط مؤسسه رو دیده باشی اطلاعات می خواییم بعد هم اون دو تا مؤسسه! دیگه اینکه ما متوجه شدیم غیر از حسابایی که تو بهشون مسلط شدی فروغ به حساب دیگه هم داره اونم میخوایم و این که شنود اتاق فروغ رو هم می خوایم فعال کنیم. مرد متفکرانه زل زده بود به سینا: - چند تا کار نشد می خواید؟ سینا چانه بالا داد و تکیه اش را از صندلی گرفت و خم شد سمت مرد مقابل - تواگریه تصویر از اتاق فروغ و زوایاش به ما بدی من بهت میگم دستگاه رو کجا بذاری! و به سیستم بهت میدیم که کافیه به گوشه پنجره ساختمون کنار حیاط نصب کنی. و البته باید بدونی که مردای داخل اون اتاق بیست و چهار ساعته شیفت دارند. - اینا رو قول نمیدم اما برادرم رو می تونم معرفی کنم برای اون دوتا مؤسسه ام که میگید. اتفاقا فروغ بهم گفته که به مرد می خوان برای مؤسسه. گفته می خوام مثل تو بی غیرت باشه سرش به آخور خودش گرم باشه تا هر اتفاقی افتاد چشم کورش نبینه! سینا غريد: - ای بابا دفعه آخرت باشه به خودت حرف میزنی! برادرت رو فردا بیار تا ببینیمش البته خودت کمی توجیه کن! سینا خودش را رساند به جلسه هفت شب به بعدشان. آرش از سیستان با سکوت سنگینی آمد. امیر چند دقیقه ای خیره به آرش نگاه کرد تا لب باز کرد: - مه سیما روتا زاهدان دنبال کردم، بازم مثل تهران دیگه... آرایشگاه و آتلیه و مزون که خب بچه های اونجا آمار خوبی داشتن. اما حاجی ما توی بررسیهای بچه ها و پیگیری خودم و رصد ایمیلا و صفحش به یه چیز غریب رسیدیم که همین نیم ساعت پیش قطعی شد برام. ـ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
13.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌چه فرقی میکنه به کی رأی بدیم وقتی حکومت هرکی رو که دلش بخواد سر کار میاره؟ ـ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213