eitaa logo
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
2.9هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
10.3هزار ویدیو
224 فایل
#یازهــرا «س»💚 شهـــــ⚘ــــــیدزهرایی محمدرضا تورجی زاده🌷 📖ولادت:۱۳۴۳/۴/۲۳ 📕شهادت:۱۳۶۶/۲/۵ 🕯مزار:گلستان شهدای اصفهان 🆔️خادم شهید⚘ @s_hadi40 ♻️خادم تبادل🗨 ↙ @AA_FB_1357 #ثواب_کانال_تقدیم_حضرت_زهرا_س♡✅
مشاهده در ایتا
دانلود
2_5449573866600923607.mp3
1.98M
🌷یا صاحب الزمان(عج)🌷 🍃چه شد ای صنم که یک عمر 🍃ز چشم ما نهانی ‌😭😭😭😭 اقابیا🙏 🚩 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @shahidtoraji213 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚زیارتنامه📜♥️ #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها به نیابت از #شهید_تورجی_زاده🌹برای امر فرج و حاجت روایی همه بزرگواران✅... 🌻======✨=======🌻 🍃🌼🌸🌸🌼🌸🌸🌼🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃یَا مُمْتَحَنَهُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَک ِصَابِرَهً✨ ــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌼وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِه ِأَبُوکِ✨ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🍃ِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَتَی (أَتَانَا) بِهِ وَصِیُّهُ فَإِنَّا نَسْأَلُکِ إِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاکِ✨ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌼إِلاَّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلاَیَتِکِ...✨ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🍃🌼🌸🌸🌼🌸🌸🌼🍃 🌻======✨=======🌻 🌼التماس دعای فرج🌼 #شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ♥️ঈ═*─╯
#سلام_امام_زمانم ❤️ ای دیدنتـ❤️ـ ... بهانه ترین خواهش دلم فکری بکن ... برای من و آتش دلـ💔ـم دست ادب ... به سینه بی تاب میزنم صبحت بخیر ... حضرتـ❤️ـ آرامش دلم سلام ساحـ❤️ـل آرامش ... #صبحتون_مهدوی #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #شهیدمحمدرضا_تورجی_زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ♥️ঈ═*─╯
مرا بـالے است از #پـــرواز مانـده قدمهایی اسـت در آغـاز مــانده.. شـهیدان دستهـایم را بگیرید مــنم همراه از ره بـاز مانـده.. #شهید_میثم_مدواری #صبحتون_شهدایی🌷 #شهیدمحمدرضا_تورجی_زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ♥️ঈ═*─╯
❇#تقویم_ابراهیم✔ ✍ #امروز 🌹 #شنبه ، مورخ👇 بیست‌وسوم(۲۳)، آذر(۹)، نود و هشت(۹۸)؛ می‌باشد. مصادف با: ۱۷ربیع‌الثانی۱۴۴۱ ۴دسامبر۲۰۱۹ 🔸️ذکر امروز: #یا_رب_العالمین 🔹️حدیث امروز: با دانشمندان همنشینی کن تا دانش‌‌ات افزون گردد، و ادبت نیکو شود، و تزکیه نفس یابی. #امام_علی(ع) 🔸️رویداد‌های امروز: مناسبتی نداریم 🔴۱۸روز تا ولادت حضرت زینب(س) 🔵۲۶روز تا شهادت حضرت زهرا(س) ۷۵روز 🆔️ @shahidtoraji213
امام خامنه ای: ما به زمان ظهور امام زمان ارواحنا فداه این محبوب حقیقی انسانها نزدیک شده ایم. ⛅️اللهم عجل لولیک الفرج⛅️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین🌺 شدت درگیری زیاد شد. گرمای هوا هم بیداد می کرد. مصطفی برای کمک به نیروهای خط مقدم جلو آمده بود. در فرصت کوتاهی که ایجاد شده بود برای رزمنده ها از جنگ بدر گفت. از نبود امکانات و یاری خدا که باعث شد سپاه دشمن از بین رود. در شب دوم عملیاتِ «فرمانده کل قوا»، یکدفعه دیدیم از آقا مصطفی خبری نیست. آنقدر فاصله ما با دشمن کم شده بود که به راحتی صدای آن ها را می شنیدیم. ترسیدم در تاریکی شب اسیر شده باشد. هر چه دنبالش گشتم نبود. ساعتی بعد مصطفی را دیدیم. با خوشحالی به سمتش رفتم. با تعجب دیدم بی حال است. سر و صورتش سیاه شده. مژه ها و ابروهایش سوخته بود و... با سختی او را به عقب برگرداندیم. بعدها خاطره آن روز را اینگونه تعریف کرد: وقتی دشمن خیلی نزدیک شد، به میان نیروهای دشمن رفتم. می خواستم کاری بکنم. آنجا یک نفربر بود. اما کسی در اطرافش ندیدم. سریع سوار شدم. کسی متوجه من نشد. نفربر پر از مهمات بود. پر از گلوله آر پی جی. استارت زدم. راحت روشن شد. با آخرین سرعت حرکت کردم. می خواستم این مهمات را سریع به بچه های خودمان برسانم. در راه از لا به لای چند تانک دشمن عبور کردم. خودم را به خاکریز رساندم. از نفربر پیاده شدم. تا به اطراف نگاه کردم دیدم که در میان برادران عراقی قرار دارم! در تاریکی راه را اشتباه آمده بودم. خلاصه سریع برگشتم. اما عراقی ها قضیه را فهمیدند. مرتب به سمت من شلیک می شد. کافی بود یک آر پی جی به نفربر بخورد... من با سرعت می رفتم. کمی که رفتم، نفربر به یک خاکریز خورد و گیر کرد. به پشت سرم نگاه کردم. سریع پیاده شدم. دیدم تانک عراقی به دنبال من است. من از خاکریز رد شدم و به سمت نیروهای ایرانی آمدم. چندین عراقی با تعجب دور نفربر جمع شدند. لحظه ای بعد تانک عراقی شلیک کرد. صدای انفجار و شعله آتش از نفربر زبانه کشید. چندین دست و پای قطع شده عراقی ها روی زمین ریخت. من که توانسته بودم از انفجار فاصله بگیرم به سمت نیروهای خودی دویدم. وقتی به بچه ها رسیدم همه با تعجب به من نگاه می کردند. خودم هم باور نمی کردم که زنده باشم. -راوی: یکی از فرماندهان منبع: کتاب مصطفی-گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی-زندگی نامه و خاطرات سرلشکر شهید حجت الاسلام مصطفی ردانی پور 🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ♥️ঈ═*─╯ 🕊🕊🕊🕊🕊
23 لغایت 29 آذرماه 98 khademin.koolebar.ir اگر دوست دارید به جمع ملحق شوید، با ما همراه باشید.. سراسری📝 🚩 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @shahidtoraji213 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯