eitaa logo
شهید تورجی زاده🥰
397 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
28 فایل
«بسم الله الرحمن الرحیم» آقا محمد رضا خیلی فاطمه زهرا (ع) را دوست داشت گونه ای که پهلو و بازویش به عشق مادر کبود شد 😓و ترکش خورد آخرین باری که داشت می رفت جبهه سپرده بود برایش همسر پیدا کنن ولی شهید شد😓 برای همین خیلی از بخت های جوانان را باز کرده
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ♨️ نگاه دختران به تغییر تیپ محسن🍃 🔰 مجموعه کلیپ‌های برش‌هایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی 🖤شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هشدار آیت الله ناصری دربارۀ امام خامنه ای ❌ در آینده شاید باشد سعی کنید از مقام جدا نشوید بنده بینی وبین الله این رو احساس کردم که تذکر بدم👆 ‌پ.ن: متحجرین این چند وقت وحشتناک دارند ضد صحبت های امام جامعه موضع میگیرند 👌 امیدوارم همانطور که لیبرال ها رسوا شدند و به زباله دان تاریخ افتادند این متحجرین هم رسوا بشند و به زباله دان تاریخ بیافتند شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
✍ برای نمازت غیرت داشته باش 👈 گاهے وقت‌ها ما گیر در خودمان است. ےڪ ڪسے آمد گفت: آقاے قرائتے من به راننده گفتم نگه دار بخوانم. نگه نداشت نماز من قضا شد 😞 گناه ڪردم؟ گفتم: بله☝️ گفت: من ڪه گفتم نگه دار. گفتم: چطور گفتی⁉️  گفت: رفتم گفتم آقاے راننده یک جایے نگه دارید نماز بخوانم. گفت: بنشین صدایت می‌زنم. ما نشستیم صدا نزد. گفتم: اگر می‌افتاد چه می‌ڪردید⁉️⁉️ می‌گفتے: آقاے راننده لطفاً نگه دارید چمدان من افتاد. نگه دار❗️ نگه دار❗️ چه... چمدانم افتاد. گفتم: آن غیرتے ڪه براے چمدانت دارے براے نماز نداری.❗️ ❌ گیر در خودت است. شما براے چمدانت نعره ڪشیدے، براے نماز نعره نڪشیدی. ❕ ❕ ❕ مقید نماز اول وقت باشیم 🆔 شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
‹🌿🔗› - تا‌حالا‌چند‌بار‌توبه‌کردی ولی‌بازم‌سراغ‌گناه‌رفتی.نه؟ می‌دونی‌چرا؟ چون‌برنامه‌ای‌برای‌زندگی‌بعد‌از‌ترک‌گناه‌نداری...! شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
🔆 🔹از حکیمی پرسیدند: چرا از کسی که اذیتت می‌کند انتقام نمی‌گیری؟ 🔸با خنده جواب داد: آیا حکیمانه است سگی که گازت گرفته را گاز بگیری؟ ☑️شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
🔰 شبی که حاج قاسم کنار بعثی‌ها خوابید! رفتیم پیش حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر 41 ثارالله، گفتم: این تانک هایتان را نمی‌فرستید بروند جلو؟ گفت: اینها مال ما نیست، با کمی تأمل هر دو بلافاصله متوجه شدیم که اینها عراقی هستند.😐 پس از پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی ایران، رژیم بعث عراق با نقض آتش‌بس از مرزهای جنوبی حملات مجددی را آغاز کرد و از سوی دیگر منافقین با پشتیبانی صدام از غرب کشوراقدام به عملیات فروغ جاویدان کردند که در ایران به عملیات مرصاد موسوم شد.✌️ سردار جعفر اسدی که در محورهای جنوبی همراه با لشگر 41 ثارالله کرمان و حاج قاسم سلیمانی در مقابل دشمن می‌جنگید خاطره جالبی را از آن دوران روایت کرده است:یادم هست که [در محور اول عملیات مشترک دشمن] در نزدیکی شلمچه تا صبح با بعثی‌ها یک جا خوابیدیم! نماز صبح را که خواندیم شروع کردیم گردان‌ها را آماده کنیم که بروند به طرف مرز، یک مقدار که هوا روشن شد یکی از برادران رزمنده گفت که این تانک‌های لشکر 41 ثارالله را هم بگویید با ما بیایند جلو، گفتم کدام تانک‌ها؟! گفتند همین‌ها که اینجا ایستاده‌اند. من نگاه کردم دیدم چندین تانک و نفربر ایستاده‌اند جلوی ما.‼️ رفتیم پیش حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر 41 ثارالله، گفتم: این تانک هایتان را نمی‌فرستید بروند جلو؟ گفت: اینها مال ما نیست، با کمی تأمل هر دو بلافاصله متوجه شدیم که اینها عراقی هستند.😐 من از فرمانده گردان پرسیدم: اصغر کجا می‌روی؟ گفت: داریم می‌رویم گروهان آخری را سوار کنیم برویم جلو. گفتم: بگو پیاده شوند. گفت: برای چی؟ گفتم: با کی می‌خواهی بجنگی؟ گفت: می‌خواهیم برویم توی مرز آنجا که بعثی‌ها هستند. گفتم: این بعثی‌ها. گفت: نه بابا؟! اینها مال لشکر 41 است. گفتم: نه، اینها بعثی هستند!😄 بعد از نماز صبح که هوا روشن شده بود ما فهمیدیم که آنها بعثی هستند که دیشب تا صبح در نزدیکی هم خوابیدیم، از بس که آنها خسته بودند و ما هم خسته شده بودیم تا دیر زمانی می‌جنگیدیم و درگیر بودیم و شب به این منطقه آمدیم و از هوش رفته بودیم.😂 حالا صبح بلند شدیم برای نماز که بعد نیروها را بفرستیم بروند جلو دیدیم بعثی‌ها بغل دست‌مان هستند. همان جا درگیر شدیم؛ درگیری بسیار سنگین و تنگاتنگ که الحمدلله موفق شدیم از مرز بیرونشان کرده و خاکریزهای مرزی را ترمیم بکنیم. پدافند را بردیم آنجا گذاشتیم و جیب‌های 106 را مستقر کردیم.✅ مکتب علیه السلام شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
10.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭بدون دست و پا و بی حرکت! 🔵روایتی تکان دهنده از جانباز قطع نخاعی که ۲۵سال بدون داشتن دست و پا روی یک تخت بی حرکت زندگی مي كند شادی روح همه شهدا صلوات 🖤 شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
11.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکی از بهترین سکانس‌های فیلم خداحافظ رفیق... دلم گرفته... دلم آسمون می خواد😭 پیشنهاد دانلود👌 اللهم الرزقنا شهادت 🖤 شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
🌿🌸 با صدای خاله صغرا از اعماق خاطرات بیرون پریدم و به خاله سوالی نگاه کردم که گفت نوبت توعه بخون .بسم اللهی گفتم و شروع کردم به خواندن صفحه ای از قرآن ... رمضان بود وبا این وضع کرونا و بسته بودن ماتم و مساجد با رعایت پروتکل بهداشتی همراه جمعی از دوستان و خانواده قرآن خوانی را از اول ماه مبارک آغاز کرده و هر شب در جمع حاضر میشدیم... با نشستن کسی در نزدیکی ام لحظه ایی سرمو بالا اوردم که دیدم محدثه کنارم نشسته با خنده ای که با تمام قدرت کنترلش میکردم چند خط آخر را خواندم و صدق اﷲ العلی العظیم را زمزمه کردم... رو به محدثه کردم که چندی پیش کنارم جا خشک کرده بود و گفتم: - سلام مردم ناپیدا.. +ما که پیداییم شما نیستین -اهووع ، تو چند روزه نمیای +حالا که اومدم.. -خوش اومدی..، صفا اوردی ، قدم رنجه فرمودین... +میدونم -خوبه... +خبری از عقیله داری؟! -چند روزه پیام میدم و زنگ زدم جواب نمیده بستش شاید تموم شده ... سابقه دیر اینترنت گرفتن رو نداشت... البته دیروز زنگ زده بود ولی تا رفتم جواب بدم یا قطع میشد یا نبودم جواب بدم شارژمم ته کشیده بود.. خندید و گفت: +ای بیچاره، گوشیش خراب شده به من زنگ زد گفت بهت بگم اومدم پیغامشو بهت برسونم...راستی گفت فاطمه رو جای من بزن🤤👌🏻 😐- +چیه؟! من قول دادم و پای قولم هستم.. و بلافاصله دو بار دستشو کوبید رو پام که نذاشتم سومین بار بزنه و پامو به طور خشن به پاش زدم و گفت باشه الاع یکم با مهربونی برخورد کنی چیزی نمیشه هااع... و ادامه داد.. حالا هر چیم باشه نوبت قسمت دوم از قولمه و بهم نزدیک شد نقششو از ذهنش خوندمو خودمو کشیدم عقب و گفتم فاصله بگیر فاصله بگیر گفت: +من قول دادم میگم.. برو بابایی نصیبش کردم و گفتم: - آرام باش ، کروناست بلند شد و گفت: حالا که همه دارن میرم یهو میبینی ولم کردن بهتره برم.. ولی یادم میمونه و سر قولم به عقیله هستم... خنده ای کردم و گفتم به سلامت نبینمت دیگه..😂 خندید و از اتاق خارج شد...خاله سمیه رو کرد بهم و گفت: عجب مرموزی بود هاااع چطور نفهمیدم کار کار خودشه.. به یاد اوردم چند روز پیش رو شماره ای ناشناس پیام داد: سلام خوبی میشناسی منو؟! جواب دادم .. سلام! ممنون نه شما؟! پیام اومد: معلومه نمیشناسی دیگه دوستای جدید پیدا کردی و سراغی از ما نمیگیری... گفتم: صلاح نمیدونم با کسی که نمیشناسم همکلام بشم... بعد از دقایقی گفت:من تو رو میشناسم هم اسمتو میدونم هم بابا مامانتو میشناسم هم دو تا داداشات یکی از خودت کوچیکتر و یکی هم چهار سال بزرگتره... جواب ندادم و به عقیله پیام دادم چنین شماره ای رو میشناسی؟!بعد تقریبا نیم ساعت جواب داد... اتفاقا همین شماره به منم پیام داده ... گفتم: چی میگه؟! شات گرفت فرستاد... و گفت:به کل سمیه گفتم که میشناسی که گفت به اونم پیام داده.. نمیدونم چی میخواد فقط هم به خودمون سه تا پیام داده این طور که معلومه... گفتم: نمیدونم من که بلاکش میکنم الان... همین که رفتم تو پیویش نوشت: از آدمایی که پیام بزارم و جوابمو ندن خیلی بدم میاد.. براش تایپ کردم منم از آدمایی که حرفی بزنن و خودشونو معرفی نکنن متنفرم شکلکی چنین فرستاد😒 بلاکش کردم و به عقیله پیام دادم این گفت من بدم میاد از... منم گفتم از .. متنفرم پیام داد: بلاکش کردی ؟! گفتم: اره گفت: بازش کن میگه همسفر کربلام... تا ببینیم کیه؟! گفتم: بزار یکم بمونه بعد ببینم چی میشه... بلاکشو که باز کردم براش نوشتم گفتی که همسفر کربلایی جواب داد: کی بهت رسوند! گفتم:مهمه؟! چیزی نگفت فرداش یه عکس از کاروانمون که در حال رفتن به مسجد کوفه بودن رو فرستاد و نوشت..سلام خوبی پیام نمیدی چه خبر... پیامی که نوشته بودم از کسایی که خودشونو معرفی نکنن متنفرم رو ریپ زدم و دوباره فرستادم که بعد از چند دقیقه گفت:دختر مغرور با خنده به عقیله نوشتم این داره میگه مغرور من کجام به مغرور ها میخوره؟! با عقیله همسفرایی که ممکنه بیکارباشن رو مرور کردیم که به غیر از من و خودش به بیکار دیگه ای پی نبردیم... قدم اول پس امکان اینکه خود عقیله باشه هست ولی شات گرفته بود که به اونم پیام داده... شب که رفتیم خونه مامانی آمنه خاله سمیه گفت تا نفهمم کیه دست بر دار نیستم همین امشب از زیر زبونش میکشم بیرون... وقتی بر گشتم عقیله تو وات نبود.. پیاما رو از اونجایی که درباره شماره ناشناس حرف زده بودیم یه بار دیگه با دقت خوندم بعضی جاها که از موضوعش بیرون میومدیم عقیله دوباره یادآوریش میکرد و این یعنی براش مهم هست..! دوباره اون مکالماتی که شات گرفته بود رو نگاه کردم... خیلی عجیب بود بالای صفحه دو تا علامت واتساپ قرار داشت . در حالی که وقتی پیام میاد فقط یه علامت بالا خود نمایی میکنه . ولی یه حدس دیگه میشه زد... ادامه دارد...
🔷 🔷 ‌ 🔴تاثیر همنشینی با افراد مختلف! ✳️عالم ربانی شیخ حسن اصفهانی میگوید: آسید جمال را دیدم که در آن گرمای نجف، مثل همیشه عبا به سر کشیده، به سمت وادی السلام، مجمع ارواح مؤمنان در حرکت است. 💠آقایی از اهل فضل هم ایشان را میبیند و با ایشان همراه میشود. ✨از شهر که خارج میشوند احساس میکنند در عمودی از هوای لطیف و معطر و خنک قرار گرفته اند❄️ 🌷مرحوم سید جمال از بین قبرها میگذشت. بر سر قبر بعضی از علما مانند مرحوم آیت الله قاضی فاتحه ای میخواند و راه میافتاد. 💥تا رسید به همان جای همیشگی که چهار ستونی بود و سقف کوچکی داشت. آسید جمال معمولاً آنجا مشغول ذکر و توجه میشد. 🌟خلاصه از وادی السلام که بر میگردند باز همان هوا و بوی خوش و معطر با آنها بوده تا اینکه به شخصی برخورد میکنند. 🍀بعداز سلام علیکی بسیار کوتاه با آن شخص احساس میکنند که دیگر از آن آب و هوای خوب و خنک و لطیف خبری نیست! 🌼 مرحوم سیدجمال رو میکنند به همراهشان و میگویند: 🍃آن هوای خوب و لطیف کجا رفت؟ دیدی معاشرت، چگونه آثار را از بین میبرد؟ دیدی چگونه تماسهای نامناسب، اثر خودش را میگذارد. ⚡️معاشرت و تماس با افراد،روی انسان تاثیر میگذارد،چه با خوبان و چه با بدان... 📕جمال عرفان، شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ شناخت امام هر زمان، از مهمترین وظایف هر مسلمان میباشد. ⚠عدم شناخت =مرگ جاهلی به نظر خودت به حداقلی از شناخت در رابطه با امام زمانت رسیدی؟ 👌 اگه میخوای خودت رو تست کنی، گوش کن 🤲 ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌ شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
11.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ▪️اتصال به امام حسین علیه‌السلام 🔹ماجرایی نقل شده از پسر مرحوم علامه امینی 📌 برگرفته از جلسات «حکایات»