eitaa logo
شهید تورجی زاده🥰
396 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
28 فایل
«بسم الله الرحمن الرحیم» آقا محمد رضا خیلی فاطمه زهرا (ع) را دوست داشت گونه ای که پهلو و بازویش به عشق مادر کبود شد 😓و ترکش خورد آخرین باری که داشت می رفت جبهه سپرده بود برایش همسر پیدا کنن ولی شهید شد😓 برای همین خیلی از بخت های جوانان را باز کرده
مشاهده در ایتا
دانلود
از جوانی پرسیدم که چقدر به صبح مانده برای نماز شب بیدار می‌شوی؟ جواب داد: دو ساعت.. گفتم: برای تو خیلی زیاد است! آیت الله حق شناس با حال تأثر و گریه نقل می‌نمودند که‌ آن جوان جواب داد: آقای میرزا ما با خدا خیلی کار داریم!! شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
🍁🍃🍁🍃🍁 🔰 آیت الله : 🔅اگر در گرفتاری هستید، اگر مشکل ازدواج دارید، اگر منزل می‌خواهید،‌ ، خدا گره از کارهاتان باز می‌کند، اما باید شرایط استغفار را هم مراعات کرد 🔅استغفار کنی از جایی که گمان نداری می‌آید، همسفر خوب پیدا می‌کنی، یه زن خوب گیرت می‌آید، برای نماز شب اگر استغفار کردی یک زن نماز شب‌خون گیرت می‌آید و اگر استغفار نکنی یک زن بی‌نماز گیرت می‌آید. 🔅رزق همه‌اش پول نیست، در احادیث که آمده اگر این کار را بکنی رزقت زیاد می‌شود، رزق معنوی رزق است، رفیق خوب رزق است، همسفر خوب هم رزق است، هر وقت می‌خواهید مسافرت بروید، چند بار استغفار کنید تا یک همسفر خوب داشته باشید. شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
🌹 زنها عاشق همنشینی و صحبت با همسرشان هستند 🌹 شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
۴ میم ضروری ازدواج 💍 🧡آقا پسر و دختر خانمی که در فکر ازدواج هستيد و در ذهن تان، بارها و بارها زندگی مشترکی مانند ليلی و مجنون ساخته ايد، بايد بدانيد که اولين و مهم ترين قدم برای خوشبختی در زندگی مشترک،انتخاب صحيح و اصولی همسر است. به باور تمامی کارشناسان،روان شناسان و مشاوران خانواده در انتخاب همسر بايد 4 «ميم» مهم در نظر گرفته شود که در ادامه باهم میخوانیم. 💞ميم اول: مشاهده💞 مشاهده يعنی اين که برای انتخاب همسر خوب مشاهده کنيد؛ ظاهر و قيافه طرف مقابل را بررسي کنيد، شکل و حرکات، شيوه گفتار و رفتار ظاهري او را به عنوان شرط اول بپذيريد. زيرا بارها ديده ایم که زن و شوهر بعد از چندين ماه زندگی مشترک به این نتیجه رسیده اند که زن قد بلند مي خواستم اما خانمم قدش کوتاه است يا خانمی گفته است که شوهرم نميتواند در جمع صحبت کند،خوب لباس نمی پوشد و از اين قبيل نظرها! بنابراين افراد در جلسات خواستگاری تا حدی بايد مشخصات ظاهری و رفتاری طرف مقابل را ببينند و بپسندند. 💞ميم دوم: مصاحبه💞 مصاحبه يعنی اين که 2 نفر بايد خوب با هم صحبت کنند و درباره نکات مثبت و منفی يکديگر و مسائل مهمی که در تاريخچه زندگی هر کدام وجود دارد، از يکديگر سوال کنند. بيماری های خاص، محل سکونت آينده و اين که می خواهند شغل شان چه باشد،نحوه تربيت فرزندان و درباره مسائل ديگری که ممکن است پيش بيايد صحبت کنند و در چندين جلسه و با شیوه خاص حانواده دختر و پسر با هم ديدار و گفت و گو داشته باشند تا نسبت به هم شناخت بيشتری پيدا کنند. 💞ميم سوم: مکاشفه💞 مکاشفه يعنی دختر يا پسر به قصد تحقيق و بررسی از زندگی اجتماعی طرف مقابل پرسش کنند از مدرسه،محل کار،محل سکونت، دانشگاه و.. تا ببينند وجهه اجتماعی او چگونه است. برخوردش با مردم در اجتماع چطوری است. مثلا فردی که با هيچ فردی ارتباط ندارد و دوست صميمی هم ندارد شايد دچار بدبينی باشد يا اختلالات ديگر که بهتر است همان ابتدا با پرسيدن از افراد مختلف چهره اجتماعی او بهتر شناخته شود. 💞ميم چهارم: مشاوره💞 بايد پذيرفت که امروزه ديگر اهميت مشورت کردن و مشاوره های قبل از ازدواج بر هيچ فردی پنهان نيست. علاوه بر مشورت با بزرگ ترها و استفاده از تجربه آن ها بايد بدانيد که در جلسات مشاوره بر اساس تخصص، تبحر و تجربه مشاور، ۲ نفر با هم مقايسه مي شوند تا مشخص شود ميانشان تا چه حد و چه ميزان سازگاری وجود دارد، وتناسب زندگی اين ۲ با هم چقدر است و بر همين اساس هر دو، مورد سنجش مشاور قرار ميگيرند و چون مشاور يک فرد بی طرف است، می توان روی اظهار نظر او حساب کرد و تاييد يا عدم تاييد او را به حساب مخالفت های بی جای بعضی اطرافیان نگذاشت. شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
6.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{آخرین نفس های شهید حمید} دنیا برایم کۅه حسرٺ شده حسرت آسمــــٰانی‌شدن و پر‌کشیدن همانند تـــــو... بـرادر آسمـٰانی من روۍ مــــࢪا مگـذار زمیـن 💔🥀 شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
ོ       ⠀ོ         ⠀ོ         ⠀ོ روی همه‌ی صفحات دفترش نوشته بود ↓ او‌ میبیند! بـاٰ این کار می‌خواست هیچ‌وقت خدا را فراموش نکند ... 🌱|` شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
4_6034961459320982183.mp3
1.05M
ོ       ⠀ོ         ⠀ོ         ⠀ོ ♥️
الہی، من دل خوشم به آیھ لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ و امیداورم بھ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً و می دانم ڪھ تو امیدے را نا امید نخواهی ڪرد... •
‍ ☆☆ 🍃قلم های بسیاری خوبی هایش را بر صفحه کاغذ داده و کتاب ها دقایق زندگی اش را روایت گر بوده اند. های زیادی به امید شفاعتِ او می تپند و شلوغی همیشگی مزارش نشان از بی قراری دلهایی است که با فاتحه ای ، آرام می شوند ❤️ 🍃فرمانده ... حال روزهایمان خوب نیست. نبض ایمانمان کند می زند و توکل مان از نفس افتاده. روزگار بلاتکلیفی را برایمان دیکته می کند و از سنگینی بارِ گناه، کمر خم کرده ایم😔 🍃نمازهایمان حسرت ِ اول وقت بر دل داشتند و حال به وقت بی خیالی، می شوند. ناله ی وجدانمان را نمی شنویم. گاهی می شویم و یادمان می رود برای چه آمده ایم... 🍃از باقیمانده محبت در دل گاهی می خوانیم با فراز ‌ بغض می کنیم و با  دل می شکند. شرمنده حسین زمان شده ایم که با اعمالمان خنجر به قلب اش می زنیم. از او دور شده ایم و دلمان گرم به دوستان حقیقی و مجازیِ بسیاری است که ما را سرگرم کرده اند به . گناهانی که را بلعیده و وجدانمان را به مهمانی بی خیالی دعوت کرده اند. ظاهرمان آهِ حسرت بر دل دیگران می نشاند و باطنمان آهِ شرمندگی بر دل💔 🍃ای شهید این روزها کسی دلش برای دیگری نمی سوزد. را فراموش کرده ایم و ظلم کردن شده عادتمان. و اعمال روزانه زندگی شده و قلب های شکسته بسیاری را در پرونده اعمالمان بایگانی کرده ایم. اینجا تکلیف را خیلی ها از یاد برده اند و بی خیالِ ،به فکر هستند😓 🍃گناهان بسیارند و ها گلوگیر، راه فراری نداریم. نفسمان به تنگ آمده، زمین گیر شده ایم و آرزوییست دست نیافتنی. فرمانده برگرد. اینجا زمین و زمان تو را کم دارد. بیا و با خودت و را بیاور. نجات بده غرق شدگان در محاصره دنیا را.... 🌺به مناسبت سالروز ✍️نویسنده: منتظر 📅تاریخ تولد: ۱۸ مهر ۱۳۳۸ 📅تاریخ شهادت: ۲۷ آبان ۱۳۶۳ 🥀مزار شهید : گلزار شهدا امامزاده علی بن جعفر قم 🕊محل شهادت : سردشت 🕊 شمادعوت شدید شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
حاج آقا باید برقصه!!!😄 چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاه‌های بزرگ کشور آمده بودند جنوب.چشم‌تان روز بد نبیند… آن‌قدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند😳 که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوق‌العاده خراب بود. آرایش آن‌چنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.اخلاق‌شان را هم که نپرس… حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمی‌دادند، فقط می‌خندیدند و مسخره می‌کردند و آوازهای آن‌چنانی بود که...از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...دیدم فایده‌ای ندارد! گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست...باید از راه دیگری وارد می‌شدم… ناگهان فکری به ذهنم رسید… اما… سخت بود و فقط از شهدا بر‌می‌آمد.. سپردم به خودشان و شروع کردم.گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!خندیدند و گفتند: حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟گفتم: آره!!گفتند: حالا چه شرطی؟گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی می‌برم و معجزه‌ای نشان‌تان می‌دهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راه‌تان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید.گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟گفتم: هرچه شما بگویید.گفتند: با همین چفیه‌ای که به گردنت انداخته‌ای، میایی وسط اتوبوس و شروع می‌کنی به رقصیدن!!! اول انگار دچار برق‌گرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آن‌ها سپردم و قبول کردم. دوباره همه‌شون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...در طول مسیر هم از جلف‌ بازی‌های این جماعت حرص می‌خوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم…! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک می‌خواستم...می‌دانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آن‌ها بی‌حفاظ است…از طرفی می‌دانستم آن‌ها اگر بخواهند، قیامت هم برپا می‌کنند، چه رسد به معجزه!!!به طلائیه که رسیدیم، همه‌شان را جمع کردم و راه افتادیم … اما آن‌ها که دست‌بردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخی‌های جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خنده‌های بلند دست برنمی‌داشتند و دائم هم مرا مسخره می‌کردند. کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! ما که این‌جا جز خاک وچند تا سنگ قبر چیز دیگه‌ای نمی‌بینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه...برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچه‌ها خواستم یک لیوان آب بدهد.آب را روی قبور مطهر پاشیدم و... تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد… عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمی‌شود! همه اون دخترای بی‌حجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت می‌داد...همه‌شان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه می‌زدند … شهدا خودی نشان داده بودند و دست همه‌شان را گرفته بودند. چشم‌ها‌شان رنگ خون گرفته بود و صدای محزون‌شان به سختی شنیده می‌شد. هرچه کردم نتوانستم آن‌ها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آن‌جا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آن‌ها را از بهشتی‌ترین خاک دنیا بلند کردم...به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسری‌ها کاملا سر را پوشانده‌اند و چفیه‌ها روی گردن‌شان خودنمایی می‌کند. هنوز بی‌قرار بودند… چند دقیقه‌ای گذشت… همه دور هم جمع شده بودند و مشورت می‌کردند... پرسیدم: به کجا رسیدید؟ چیزی نگفتند. سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کرده‌اند و به جامعه قم رفته‌اند … آری آنان سر قول‌شان به شهدا مانده بودند.. 🕊 شمادعوت شدید شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
بسم الله الرحمن الرحیم