7.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻یه بارم که شده این تست رو از خودت بگیر🔻
🎬 دخترا و پسرا تو یه تست بامزه شرکت کردن که فکر میکردن برنده میشن اما...
✅ واقعا باباهامونو چقدر میشناسیم؟
@shahid1384torji
8.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 اثرات ویژه نماز جعفر طیار در زندگی روزمره ما
➕سخنان آیت الله بهجت(ره)
#تصویری
@shahid1384torji
﷽ا
❌ شبهه
چندروزپيش براي شركت درمجلس ختمي به مسجدي رفتم ، به احترام خانواده مصاب، مجبوربودم تا پايان مجلس حضورداشته باشم، طبق مرسوم اكثر مجالس ترحيم در ايران، آخوندي به منبر جلوس فرمود، و چون چيزي درچنته نداشت، موضوع تكراري تولد امام علي در كعبه و قصه هايي ازمعجزات دوران كودكي آن حضرت بيان كرد، وقتي قصه تولد امام در كعبه را توضيح ميداد، گفت: " ديواركعبه شكافت و فاطمه بنت اسد با بچه اي در آغوش، از درون كعبه بيرون آمد، هنوز هم بعد از ١٤٠٠ سال آثار آن شكاف و تَرَك را بر ديوار كعبه مي توانيدببينيد، آنهايي كه به مكه مي روند خوب دقت كنند در ضلع جنوبي ..."
دعا كرد و از منبر فرودآمد، نزديكش رفتم وگفتم : جناب شيخ، بعد از زمان تولد امام علي تا امروز، سه بار ساختمان كعبه ويران شده است و مجدداً بازسازي اش نمودند، بار اول، عبدالله زبير در سال ٦٤ هجري آن را تخريب نموده و در همان سال آن را بازسازي كرده و حتي ابعاد اوليه آن را هم تغييرداده است،
بار دوم، حجاج بن يوسف به فرمان عبدالملك مروان ، در سال ٧٤ كعبه را برسر عبدالله زبير ويران كرد( چون عبدالله در آن پناه گرفته بود) و مجدداً در سال بعد بازسازي اش كردند؛
بارسوم، درسال١٠٣٩ هجري به علت باران سيل آسايي كه در مكه آمد و ارتفاع آب تا بيشتراز دومتر ديواركعبه را فراگرفت، بخش زيادي از كعبه ريزش نمود، به دستور سلطان مرادچهارم( پادشاه عثماني) مابقي را هم تخريب و يك بناي مستحكم و جديدي ساختند كه تا امروز همچنان استوارمانده است، پرسيدم جناب شيخ، خانه اي كه بعد از آن تاريخ ، سه بار ديگر تخريب و بازسازي شده و حتي نوع مصالح آن هم تغيير كرده است، آن شكاف و تَرَك چطور همچنان باقي مانده كه شما آدرس به مردم مي دهيد؟!!
ميدانيد درپاسخم چه جمله اي گفت؟ پاسخ داد : آقاي شهسواري، مگرچندنفرمثل شما در اين مجلس هستند و اين اطلاعاتي كه شما داريد را دارند؟ !! ما بايد با اين قصه ها علاقه مردم به امام علي و ولايت را حفظ كنيم!! گفتم با دروغ گفتن مي خواهيد امام علي را بزرگ نشان دهيد؟ شماخودت آن شكاف را ديدي كه به مردم آدرس مي دهيد؟ !! لبخندي زد و گفت: سخت نگير استاد، .
معلومم شد من را مي شناسد؛ ...
احساس كردم بعضي ازاين آقايان، وقتي بالاي منبر قرارمي ميگيرند همه مردم را بيسواد و نادان مي پندارند، چون به اين باور هستند كه مردم همانندگوسفندانند وعلما به منزله چوپان ....
✅پاسخ
🆔 @shobhe_shenasi
🔹 مسلما بعد از ولادت حضرت علی (ع) کعبه چندین بار بازسازی و یا تجدید بنا شده است، بنابراین به طور طبیعی باید آثار شکافی که برای تولد حضرت علی (ع) در کعبه ایجاد شده بود از بین رفته باشد و این مطلبی است که هیچ یک از شیعیان منکر آن نیستند، و اهمیتی هم ندارد که اثر آن شکاف به دلیل تجدید بنا از بین رفته باشد، چون آنچه که اهمیت دارد خود اعجاز شکاف کعبه هست که به طور حتم به وقوع پیوست و منابع معتبر شیعه و اهل سنت آن را به وفور بیان کرده اند. (منبع شیعی: امالی شیخ صدوق، ص133، منبع سنی: مستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص483.)
🔹اما در خصوص تَرَکهایی که بر ضلع یمانی دیوار کعبه وجود دارد، عکسها و شاهدان عینی حاکی از وجود آن است و هیچ بعید نیست. زیرا وقتی بنا باشد معجزه ای بر فضائل امیرالمومنین دلالت کند، چه فرقی می کند که بر دیوار اصلی مانده باشد یا برای یادآوری، هر دیوار دیگری هم که در طول تاریخ در آن محل بنا شود، ترک بردارد.
🔹 از سراسر نوشته آشکار است که غرض نویسنده، ایراد اتهام به روحانیت و خودستایی نویسنده است. زیرا مسلما استفاده از دروغ برای بیان فضائل اهل بیت یا هر امر مقدس دیگری نه تنها جایز نیست، بلکه عقوبت دوچندان دارد.
👈@shahid1384torji
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ *امروز هشتم اسفندماه؛ سالروز شهادت سردار شهید حاج حسین خرازی فرمانده لشگر دلاور ١٤ امام حسین(ع)*
بخشی از توصیف حاج حسین از زبان شهید آوینی:
🔻وقتی از این کانال ها که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند می داده است بگذری، به فرمانده خواهی رسید، به علمدار...
🔻او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت. چه می گویم؟ چهره ی ریزنقش و خنده های دلنشینش نشانه بهتری است.
🔻مواظب باش!!!آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم می کنی.
🔻اگر کسی او را نمی شناخت هرگز باور نمیکرد که با فرمانده لشگر مقدس امام حسین (ع) روبه روست.
@shahid1384torji
[ #تلنگر ]
آیا مردم گمان کردن همین که بگن ایمان اوردیم✋، به حال خودشون رها میشن و آزمایش نمیشن🤔❓
خیلی وقت ها شرایط گناه مهیا میشه😶
خیلی موقعیت ها به وجود میاد🔥😨
ولی یادت باشه این ها آزمایش الهیه😇🍃
خدا حتی پیامبراشو هم آزمایش میکرد😉
@shahid1384torji
[ #تلنگر]
🔹روزی یکی از یار های شیطان👺 بهش گفت:
فرمامده چرا اینقد خوشحالی؟🤔مگه گمراه کردن اینها چه فایده داره؟🤷♂🔥
🔸شیطان جواب داد: این هارو که گمراه کنیم امامشون دیرتر میاد😈
🔹دوباره پرسید آیا موفق بوده ایم؟
🔸شیطان خنده ای کرد😏 و گفت مگه صدای گریه امامشون رو نمیشنوی...
♡@shahid1384torji
❤️برای ترک گناهاتون بیاید👆🏼
🌸🌾🍃🌸🌾🍃🌸
سلام علیکم😍
#نماز_شب
#خواندن_نماز_شب و #گرفتن_حاجات 😃
نمازشب يازده ركعت است: چهار تا دو ركعت (مثل نماز صبح) به نيت نماز شب و يك نماز دو ركعت به نيت نماز شَفْعْ و يك نماز يك ركعتي به نيت نماز وَتْر
نيت: دو ركعت نماز شب ميخوانم قُربة اِلي الله
- در ركعت اول: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قل هو الله احد + ركوع + سجده
- در ركعت دوم: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قل هو الله احد + قنوت + ركوع + سجده + تشهد + سلام.
(نماز شبي كه در قست بالا آمده است را چهار بار تكرار كنيد كه جمعاً هشت ركعت نماز شب ميشود).
نماز شفع:
نيت: دو ركعت نماز شَفْعْ ميخوانم قُربة اِلي الله
- در ركعت اول: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قل هو الله احد + يك بار سوره قل اعوذ برب الناس + ركوع + سجده.
- در ركعت دوم: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قل هو الله احد + يك بار سوره قل اعوذ برب الفلق + قنوت + ركوع + سجده + تشهد + سلام.
نماز وتر:
نيت: يك ركعت نماز وَتْر ميخوانم قُربة اِلي الله
- در ركعت اول: يك بار سوره حمد + سه بار سوره قل هو الله احد + يك بار سوره قل اعوذ برب الفلق + يك بار سوره قل اعوذ برب الناس
- در قنوت: خواندن كامل قنوت + در حاليكه دستهايتان در حالت قنوت است، (با انگشتان دست راست يا با تسبيح) چهل بار بگوييد ( اَللّهُمَّ اِغْفِر لِلْمومِنينَ وَ اَلْمومِناتْ وَ اَلْمُسلِمينَ وَ اَلْمُسلِماتْ )
«خدايا ببخش جميع مؤمنين مرد و مؤمنين زن را». و بعد از آن هفتاد بار بگوييد ( اَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبي وَ اَتُوبُ اِلَيه) «آمرزش ميطلبم از خدايي كه پروردگارم است و بسويش باز ميگردم».
سپس هفت بار بگوييد (هذا مَقامُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ اَلْنار)
«اين است مقام كسي كه از آتش قيامت به تو پناه ميبرد».
سپس سيصد مرتبه بگوييد ( اَلْعَفو ) «ببخش». + و سپس يك بار بگوييد ( رَبّ اغْفِرْلى وَ ارْحَمْنى وَ تُبْ عَلىََّ اِنَّكَ اَنْتَ التّوابُ اَلْغَفُورُ الرّحيم )
«پروردگارا ببخش مرا و رحم كن به من و توبه مرا بپذير به راستي كه تو، توبه پذيرنده، بخشنده و مهرباني». + ركوع + سجد + تشهد + سلام + (پايان نماز) + تسبيحات فاطمة زهرا (س)
(تسبيحات حضرت زهرا (سلام الله عليها): (34 مرتبه، الله اكبر، 33 مرتبه، الحمد لله و 33 مرتبه، سبحان الله) در حديثي آمده: خواندن تسبيحات فاطمه زهرا (سلام الله عليها) از هزار ركعت نماز مستحب، نزد خداوند بهتر است
این کل مراحل نماز شب است 👆👆
___________________
🔺اگر کسی خسته بود یا به هر طریقی.
حداقل کار اینه که دو رکعت شفع و یک
رکعت وتر را بجا بیاورید. تتبلی نکنیدا
.
خداوند اینقدر آسان این نماز را برای
بندگانش کرده تا همگی از فضیلت
نماز بهره ببرند.
🔺اینقدر نگید اینطوری به دلمون
نمیچسبه اینها حرفهای شیطان است😢
دوستان ما ابد ( آخرت ) در پیش داریم.
خیلی نماز شب #تاکید شده.
پس این شبها را از دست ندهید.
🔺اگه حال نداری نصف شب بلند
بشی ( 20 دقیقه قبل از اذان صبح )
همین الان هم میشه خوند.😊
پس بهانه های شیطانی را بزارید کنار😡
پس همگی یک یا علی بگین 👏
و همت کنید برای نماز شب
ولو سه رکعت آخری باشد.😉
ما رو هم دعا کنید😊
@shahid1384torji
✨خاطرات شهید ابراهیم هادی✨
🎇عصر يکي از روزها بود. ابراهيم از سر کار به خانه ميآمد. وقتي وارد کوچه
شــد براي يك لحظه نگاهش به پسر همســايه افتاد. با دختري جوان مشغول
صحبت بود😳
🚶پسر، تا ابراهيم را ديد بلافاصله از دختر خداحافظي کرد و رفت❗️👈 ميخواست نگاهش به نگاه ابراهيم نيفته...🙈
💛چند روز بعد دوباره اين ماجرا تکرار شــد. اين بار تا ميخواســت از دختر
خداحافظي کنه، متوجه شــد که ابراهيم در حال نزديک شدن به آنهاست😞
✅دختر سريع به طرف ديگر کوچه رفت و ابراهيم در مقابل آن پسر قرار گرفت. ابراهيم شــروع کرد به سلام و عليک کردن و دست دادن. پسر ترسيده بود...
☑️اما ابراهيم مثل هميشه لبخندي بر لب داشت.😊 قبل از اينکه دستش را از دست او جدا کند با آرامش خاصي شروع به صحبت کرد و گفت: ببين، تو کوچه و محله ما اين چيزا سابقه نداشته...
⚠️من، تو و خانوادتو کامل ميشناسم، تو اگه واقعًا اين دخترو ميخواي من با پدرت صحبت ميکنم که...
⚠️جوان پريد تو حرف ابراهيم و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چيزي نگو، من
اشتباه کردم، غلط كردم، ببخشيد و...😰
❤️ابراهيم گفت: نه❗️منظورم رو نفهميدي، ببين، پدرت خونه بزرگي داره، تو هم که تو مغازش مشــغول کاری، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت
ميکنم. 👈انشاالله بتوني با اين دختر ازدواج کني، ديگه چي ميخواي❓
💛جوان که ســرش را پائين انداخته بود خيلي خجالــت زده گفت: بابام اگه
بفهمه خيلي عصباني ميشه😔
👌ابراهيــم جــواب داد: پدرت با من، حاجي رو من ميشناســم، آدم منطقي وخوبيــه.
✅جوان هم گفــت: نميدونم چي بگم ، هر چي شــما بگي. بعد هم خداحافظي کرد و رفت.
♻️شــب بعد از نماز، ابراهيم در مسجد با پدرآن جوان شروع به صحبت کرد. اول از ازدواج گفت و اينکه اگر کسي شرايط ازدواج را داشته باشد و همسر مناسـبي پيدا کنه، بايد ازدواج کنه. در غير اينصورت اگر به حرام بيفته بايد
پيش خدا جوابگو باشه😐
☑️و حالا اين بزرگترها هسـتن که بايد جوانها را در اين زمينه کمک کنند. حاجي حرفهاي ابراهيم را تأييد کرد. اما وقتي حرف از پسرش زده شـد اخمهايش رفت تو هم😡
❤️ابراهيم پرســيد: حاجي اگه پســرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو گناه
نيفته، اون هم تو اين شرايط جامعه، کار بدي کرده❓
💚حاجي بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه❗️ فرداي آن روز مادر ابراهيم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر
دختر و بعد...
♻️يک ماه از آن قضيه گذشت، ابراهيم وقتي از بازار برميگشـت شب بود. آخر کوچه چراغاني شده بود. لبخند رضايت بر لبان ابراهيم نقش بست😍
❤️رضايت، بخاطر اينکه يک دوستیِ شــيطاني را به يک پيوند الهي تبديل
کــرده. ايــن ازدواج هنوز هم پا برجاســت و اين زوج زندگيشــان را مديون برخورد خوب ابراهيم با اين ماجرا ميدانند.☺️
@shahid1384torji
[ #همین_یه_بار🤫 ]
تو خیابون راه میرفت که چشمش افتاد به نامحرم👀📛
کسی تو دلش گفت: حالا یه بار که اشکال نداره!!😶
ولی باز یادش اومد که دفعه های قبل هم از همین مدل نگاه ها شروع شده بود🦎
پس سرش رو انداخت پایین و زیر لب گفت [ حسبی الله، لا حول و لا قوه الا باالله ]🤗
و شروع کرد به ذکر گفتن😍
با خودش فکر کرد🤔 اگه موقع نگاه حرام عزرائیل رو ببینه چی? اگه در حال گناه از دنیا بره چی?☠
√ یه هو یاد این خاطره افتاد:↯↯
{ هر وقت مجبور بودیم برای خرید بریم بازار سعی میکرد سریع برگرده و عصبی
میشد.😬
با اینکه بسیار سخت پسند بود،
ولی نهایت تلاشش رو میکرد سریع تر برگرده🏃
چون شرایط حجاب خانم ها و رفتار آقایون براش قابل تحمل نبود🚦
🏷زندگی نامه شهید حمید سیاهکالی مرادی🎋}
@shahid1384torji
#داستان_کوتاه_آموزنده
#داستان_واقعی
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#ماجراـے_پسر_جوان_و_زن_بدڪاره__✒️
🍁در حدود سے چهل سال پیش جوان شڪستہ بندـے در قم نقل ڪرد ڪه روزـے زن مُحَجَّبِه اـے به درِ مغازه ـے من آمد و اظهار داشت ڪه استخوان پایم از جا در رفتہ و مے خواهم آن را جا بیندازـے ، ولے در بازار نمے شود.
🍁چون مے ترسم صدایم را افراد نامحرم بشنوند، اگر اجازه مےدهے به منزل برویم. قبول ڪردم و به دنبال آن زن روانہ شدم ، تا این ڪه به منزل ایشان وارد شدیم. آن زن درِ خانه را از داخل بست، متوجّه شدم ڪه قصد دیگرى دارد، درِ خانه را هم از داخل بسته بود، و مرا نیز تهدید مےڪرد ڪه در صورت مخالفت، به جوان هاـے بیرون منزل خبر مےدهم تا بہ خدمتت برسند!
🍁بہ او گفتم: سیصد تومان همراه دارم، بیست تومان هم در مغازه دارم، همه را به تو مے دهم، دست بردار.
🍁فایده نداشت، پیوستہ اصرار مےنمود و تهدید مےڪرد. از سوـے دیگر، آن زن آن قدر به من نزدیڪ بود که حال دعا و توسّل هم نداشتم، به گونہ اى ڪه گویا بین من و دعا حایل و مانعے ایجاد شده بود...
🍁سرانجام، به حسب ظاهر به خواستہ ـے او تن در دادم و حاضر شدم و اظهار رضایت نمودم و او را به گونه اى از خود دور کردم و براى تهیّہ ى چیزى فرستادم.
🍁در این هنگام دیدم حال دعا پیدا ڪرده ام. فورا به امام رضا ـ علیه السّلام ـ متوسّل شدم ڪه اگر عنایتى نفرمایے و مرا نجات ندهے و این بلا را رفع نڪنے، دست از شغلم بر مے دارم.
🍁مے گوید در همین اثنا دیدم سقف دالان شڪافتہ شد و پیرزنے از سقف به زیر آمد!
🍁فهمیدم توسّلم مستجاب شد. در این حین زن صاحب خانہ هم آمد، به پیر زن گفت: چه مے خواهے و براـے چه آمده اـے؟
🍁گفت: در این همسایگے نزدیڪ شما وضع حمل نموده اند، آمده ام مقدارـے پارچہ ببرم، گفت: از ڪجا آمده اـے؟
🍁گفت: از درِ خانہ، با این ڪه من دیدم از سقف خانه وارد شد! در هر حال، آن دو با هم به گفت و گو پرداختند و من هم فرصت را غنیمت شمرده به سمت درِ منزل پا بہ فرار گذاشتم. زن بہ دنبالم آمد و گفت: ڪجا مےروـے؟!
🍁گفتم: مےروم درِ خانه را ببندم. گفت: من در را بستہ ام. گفتم: آرـے! به همین دلیل ڪه پیرزن از آن وارد خانہ شد! به سرعت به سوـے در رفتم و از خانہ و از دست او نجات یافتم.
🍁وقتے مطلّع شد ڪه فرار مےڪنم، از پشت سر یڪ فحش به من داد و آب دهان بہ رویم انداخت، ڪه در آن حال براى من از حلوا شیرین تر بود...!
🖋📚منبـع : آیت اللـہ بـهجت
@shahid1384torji
#عبرت_نامه
#عبرت_نامه_بخونیم_تا_عبرت_بگیریم
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
سلام ادمین محترم لطفا سرگذشت منم بذاریدتوکانال تادرسی عبرتی بشه برای کسایی که خودشونو گول میزنن وراحت میرن پیوی غریبه ها و...
من یه خانوم جوان هستم.همسرم $ سال دارن
من نیومدم خودموتوجیه کنم بخاطرخیانتی که کردم
یه مدت قبل که بایه اقایی توفضای مجازی که به گفته خودش ازهمون لحظه که عکس منودیده عاشقم شده اشناشدم
والبته من ازلحاظ ظاهرم زیباهستم.اون خودشم متاهل بود و دوتا بچه داشت
مایه مدت فقط چت میکردیم و روزبروز به هم بیشتر وابسته میشدیم ایشون ظاهرخوبوموقعیت اجتماعی خوبیم داشتن وتویه شهردیگه بودن.
و اولین چیزی که منوجذب کردهمینابود.
وچون باایشون خیلی گرم گرفته بودم هرباربحثمونومیکشیدبه مسائل جنسی.چندین باربهش گفتم که نمیخام راجع به این چیزاباهات حرف بزنم وهرچی هس بایداول ازاین تعهدم نسبت با همسرم خارج شم بعد وقهرمیکردم اونم هربارباعذرخاهی وبهونه کردن حسش کا چون عاشقمه اینجوری میگه ولی واقعاخودم حدس میزدم اون فقط دنبال هواوهوسه خودشه ولی هربارم خودموگول میزدم که نه راستشومیگه.جالب اینجاس که اون هیچوخ نمیگف بخاطرمن کاری میکنه یانه فقط میخاس همیشه پنهانی باهم باشیم تاابد...تااینکه به روزگف میادشهرماومیخادماهموببینیم منم قبول کردم ولی همون اول که منودیدازم رابطه خاست امامن قبول نکردم وبرگشتم ویه مدت باهاش قط رابطه کردم ولی دفه بعدکه دوباره شروکردیم بدترازدفه قبل وابستش شدم جوری که خودم بلاکش میکردم ولی طاقت نمیاوردموبلاکشوبازمیکردم تادوباره اومدشهرماوماهمدیگرودیدیم و متاسفانه دچار گناه شدیم...بعدش بایه پیامک براهمیشه رفت...ومن موندم بایه دنیاعذاب وجدان وروی سیاهی که دیگه نمیتونم توچشم همسرم نگاکنم...همش توذهنم کاری که باخودم کردم بالاپایین میشه ودارم داغون میشم قشنگ اومدتوشهرخودم ومن باپای خودم رفتم تودامش...تقصیرهیچکسم نیس جزخودم...خانومالطفاخودتونودودستی تقدیم هربه ظاهرباشخصیتوحرومزاده ای نکنین هرچقدم که یه زن کامل باشه بازم نهایتااون صدمه میبینه وخانومای گل خاهش میکنم فک نکنیدیکی دوخط ازتون تعریف میکنه وباهاتون گپ میزنه واقعاعشق شماکورش کرده اون فقط دنبال زنگ تفریحه وبس...هرکیم اینومیخونه برای منم دعاکنه
@shahid1384torji
🔵 #داستانک
♨️پاداش ترک گناه جنسی یک آهنگر♨️
#عبرت_آموز
📚آهنگری که میتوانست آهن گداخته🔥 را با دستش بردارد بدون اینکه آسیبی به وی برسد،‼️ داستان خود را اینگونه تعریف میکند:
🀄️روزی در همین دکان نشسته بودم که ناگاه زنی بسیار زیبا که تا آن روز کسی را به زیبایی او ندیده بودم، نزد من آمد و گفت: «برادر! چیزی داری که در راه خدا به من بدهی؟»
من که شیفته رخسارش شده بودم، گفتم: «اگر حاضر باشی با من به خانهام بیایی و خواسته مرا اجابت کنی، هرچه بخواهی به تو خواهم داد.»
🀄️زن با ناراحتی گفت: «به خدا سوگند، من زنی نیستم که تن به این کارها بدهم.» گفتم: «پس برخیز و از پیش من برو.»
زن برخاست و رفت تا اینکه از چشم ناپدید شد. پس از چندی دوباره نزد من آمد و گفت: «نیاز و تنگدستی، مرا به تن دادن به خواسته تو وادار کرد.»
🀄️من برخاستم و دکان را بستم و وی را به خانه بردم. چون به خانه رسیدیم، گفت: «ای مرد! من کودکانی خردسال دارم که آنها را گرسنه در خانه گذاشتهام و بدینجا آمدهام. اگر چیزی به من بدهی تا برای آنها ببرم و دوباره نزد تو باز گردم، به من محبت کردهای.»
من از او پیمان گرفتم که بازگردد. سپس چند درهم به وی دادم. آن زن بیرون رفت و پس از ساعتی بازگشت. من برخاستم و در خانه را بستم و بر آن قفل زدم.
🀄️زن گفت: «چرا چنین میکنی؟» گفتم: «از ترس مردم.» زن گفت: «پس چرا از خدای مردم نمیترسی؟» گفتم: «خداوند، آمرزنده و مهربان است.» این سخن را گفتم و به طرف او رفتم. دیدم که وی چون شاخه بیدی میلرزد و سیلاب اشک بر رخسارش روان است.
🀄️به او گفتم: «از چه وحشت داری و چرا اینگونه میلرزی؟» زن گفت: «از ترس خدای عزوجل.» سپس ادامه داد: «ای مرد! اگر به خاطر خدا از من دست برداری و رهایم کنی، ضمانت میکنم که خداوند تو را در دنیا و آخرت به آتش نسوزاند.» من که وی را با آن حال دیدم و سخنانش را شنیدم، برخاستم و هرچه داشتم به او دادم و گفتم: «ای زن! این اموال را بردار و به دنبال کار خود برو که من تو را به خاطر خداوند متعال رها کردم.»
🀄️زن برخاست و رفت. اندکی بعد به خواب رفتم و در خواب بانوی محترمی که تاجی از یاقوت بر سر داشت، نزد من آمد و گفت: «ای مرد! خدا از جانب ما جزای خیرت دهد.» پرسیدم: شما کیستید؟ فرمود: «من مادر همان زنی هستم که نزد تو آمد و تو به خاطر خدا از او گذشتی. خدا در دنیا و آخرت تو را به آتش نسوزاند.» پرسیدم: «آن زن از کدام خاندان بود؟» فرمود: «از ذریه و نسل رسول خدا(ص).» من که این سخن را شنیدم، خدای تعالی را شکر کردم که مرا موفق داشت و از گناه حفظم کرد.
☑️و به من پاداشی داد که با دست خود آهن گداخته را از کوره آهنگری بیرون میآورم و روی سندان میگذارم و حرارت آهن به دستم اثر نمیکند.
@shahid1384torji