eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
124 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
4.7هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست 🌷 @Ekram_93 «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
•• خاطره♥️🌿•• | شــرط شهــٰادت | وقتی بحث کار فرهنگی و تربیتی محلشون رو پیش می‌کشید، گاهی سر مشکلات و جدل‌هایی که با برخی از افراد مجموعه‌شون داشت، صحبت می‌کردیم. عمدتا به این نتیجه می‌رسیدیم که برخی از اون‌ها حتی در حد کتاب طرح کلی حضرت آقا نگاه مبنایی ندارند و این کتاب شریف رو هم نخوندن. یه بار آرمان به بیان خودش گفت: «بعضی‌هاشون فقط ادعاشون می‌شه ولی اهل عمل نیستند... هر وقت اومدی توی میدون و تجربه کار رو چشیدی، اون وقت حق نظر داری.» الان که به کلامش فکر می‌کنم، می‌بینم که فقط خودش اهل عمل بود و با شهادتش این رو ثابت نکرد؛ بلکه نمایان کرد... حقیقتا همینه. سردار دل‌ها شرط شهادت رو اینطور می‌فرمایند: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی‌شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد شهادت نصیبش می‌شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند.» آرمان‌عزیز⚘️🕊 "شهیدآرمان‌‌علی‌وردی"
شُهدایی‌‌که‌رفتند‌تا‌به‌ما‌یاد‌بدهند‌ چگونه‌زندگی‌کنیم‌و‌چگونه‌بمیریم . ✨💛
شھدا . . . باهردردی‌جا،نمی‌زدن؛ میگفتن‌فدا‌سر‌ِحضرت‌ِزهرآ شھید‌زندگی‌کردن‌یعنی‌همہ‌سختیارو بھ‌جون‌خریدن‌برای‌فداشدن!🌿
نیازمندیِ روحی؟ چنین ویویی؛ ❤️‍🩹
خداوندا،‌ای‌عزیز! من‌سال‌ها‌است‌ازكاروانی‌به‌جا‌مانده‌ام و‌پیوسته‌كسانی‌را‌به‌سوی‌آن‌روانه‌می‌كنم امّا‌خودجامانده‌ام،امّاتوخود‌می‌دانی‌هرگز نتوانستم‌آنھاراازیادببرم. پیوسته‌یادآنھا،نام‌آنھا،‌نه‌در‌ذهنم‌بلكه‌در‌قلبم‌ ودرچشمم،‌با‌اشک‌‌و‌آه‌یاد‌شدند.!'
حماسه ساز اروند، شهید حسن پام 💦 غواص ۱۸ ساله از نیروهای گردان ولیعصر (عج) لشکر۳۱ عاشورا و از شهدای «عملیات کربلای۴» او در آب‌های اروند به شدت مجروح شد اما برای اینکه صدایش دَرنیاید و بعثی‌ها متوجه حضور ایرانی‌ها در اروند رود نشوند، درحالیکه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را صدا می‌زد سرش را زیر آب کرد ...! دوران جنگ تحمیلی
13.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐کشف پیکرهای مطهر ۳ شهید در منطقه عملیاتی فکه 💠گروههای تفحص شهدا موفق شدند ۲ دی‌ماه ۱۴۰۲ پیکرهای مطهر ۳ شهید دوران دفاع مقدس را در منطقه عملیاتی فکه مربوط به عملیات والفجر مقدماتی تفحص نمایند شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇یاد شهدا غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175 دعوت کنید آدرس رانشر دهید
شهید مجتبی علمدار.mp3
688K
'-مداحیِ‌شهدا ، گوش‌دادنش‌لذت‌بخش‌تره:] 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇یاد شهدا غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175 دعوت کنید آدرس رانشر دهید
مداحی_آنلاین_روضه_حضرت_ابلفضل_العباس_اسفندیاری.mp3
7.04M
🔳 (س) 🌴روضه حضرت ابوالفضل العباس(ع) 🌴قولار گدی ... 🎙 👌بسیار دلنشین 🔴مرجع رسمی های روز ♨️ @Maddahionlin 👈
هدایت شده از پلاک ۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃رفیق خوشبخت ما ۴ «ای شهید...» شهید حاج قاسم سلیمانی: «من با این پاها در حَرَمت پا گذارده‌ام و دورِ خانه‌ات چرخیده‌ام و در حرم اولیائت در بین‌الحرمین حسین و عباست آن‌ها را برهنه دواندم و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدن‌ها و خزیدن‌ها و به حُرمت آن حریم‌ها، آن‌ها را ببخشی.» https://eitaa.com/oshaghalhosein_313 _ _ _ _ _ _ _ _ _ زمین کارزار ما تلاویو است تهران نه 🌸🌺🌸 https://eitaa.comraveyanpelak8
خاطراتی از زبان یاران در خصوص سردار شهید آقا مهدی باکری بزرگ سردار عاشورائیان آذربایجان 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 مهمانی(قسمت پنجم ) 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 خاطره ای از سردار سپاه اسلام برادر حاج محسن ایرانزاد 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 زمانی که در اهواز سکونت داشتیم، خریدهای خود را در سر راه از دزفول می کردیم. بقال مؤمنی بود که پیاز و سیب زمینی و...ما را تأمین می کرد!هر وقت وارد مغازه اش می شدیم از پشت پیشخوان بیرون می آمد و بطرف آقا مهدی می رفت و در آغوشش می گرفت، می بوسید و سپس حدیثی از ائمه برایمان بیان می کرد و سپس هرچه می خواستیم آماده می کرد. یک روز که خرید کرده‌ بودیم و ماشین به سوی اهواز می رفت، آقا مهدی رو به من کرد و گفت: -مثل اینکه این حاجی جنس هایی را که ما خرید می کنیم، زیر قیمت می فروشد. دفعه بعد یادت باشد باهاش صحبت کنی. اگر بخواهد جنس خود را ارزان بدهد ما دیگر نمی توانیم از مغازه او خرید کنیم. آن روز گذشت. روزی که به دزفول رفته بودم، رفتم به سراغ آن حاجی و پیام آقا مهدی را رساندم تا سخن من تمام شد پیرمرد آشفته شد. -مگه من صغیر هستم؟...دلم می خواهد، به شما ارزان می دهم...مال خودمه به هیچکس هم مربوط نیست. خیلی ناراحت و عصبانی بود خواستم دلجویی کنم گفتم: -حاجی آقا...،منظور بدی نداشتیم فقط دوست ما می گفت اگر اجناس را ارزان بدهید ما شرمنده شما می شویم و مجبوریم از جای دیگر خرید کنیم. پیرمرد آرام شد و زیر لب زمزمه کرد: -بخدا اگر بعد از این اینجا نیایید حلالتان نمی کنم. از مغازه که بیرون آمدم دو چیز مرا به خود مشغول کرده بود اولی عشق و علاقه پیرمرد دزفولی به رزمندگان اسلام و دوم، توجه آقا مهدی به مسائل جزئی، مهدی مواظب بود تا در خریدهای معمولی که همه سعی می کنند اجناس را زیر قیمت بخرند ضرر و زیانی متوجه فروشنده نشود. 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 برگرفته از کتاب خداحافظ سردار، سید قاسم ناظمی، نشر ستاد کنگره شهدا و سرداران شهید آذربایجان شرقی/لشکر ۳۱مکانیزه عاشورا، چاپ سوم، اسفند ۱۳۸۳، صفحات ۸۰ و ۸۱