eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
128 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست 🌷 @Ekram_93 «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🏴🥀🏴🕊🌹 سال ۱۳۶۴ بود که از جبهه مرخصی اومد قم. بهم گفت: بابا! خیلی وقته حرم نرفتم ، دلم خیلی برای آقا تنگ شده. گفتم: حالا که اومدی مرخصی برو، گفت: نه، حضرت امام که نایب است ، فرموده : جوان ها جبهه ها را پر کنند. زیارت برام مستحبه اما اطاعت امر نایب لازم و واجبه. من باید برگردم جبهه؛ نمی توانم؛ ولو یک نفر، ولو یک روز و دو روز! امر زمین می مونه. گفتم: خوب برو جبهه، و او رفت. عملیات والفجر هشت با رمز یا فاطمة الزهرا (سلام الله علیها) شروع شد و توی عملیات به رسید. به ما خبر دادندکه پیکر پسرتون اومده معراج اهواز ولی قابل شناسایی نیست. خودتون بیایید و شناسایی کنید. رفتیم معراج و دو روز تمام گشتیم اما پیکر پیدا نشد.نشستم و شروع به کردن کردم که یکی زد روی شونه ام و گفت: حاج آقای ترابیان عذرخواهی می کنم، ببخشید؛ پیکر اشتباهی رفته دور ضریح آقا طواف کرده و داره برمی گرده. گفتم: اشتباهی نرفته او عاشق بود. راوی : شادی روح و 🌹🏴🥀
🌹🕊🕊🌹🕊🕊🌹 پس از ، تعدادی از فرماندهان برای اعلام حضوری این خبر به حضرت عازم تهران شدند که در بین راه هواپیمای C_۱۳۰ حامل آنها سقوط می‌کند. در این سانحه دردناک هوایی فرمانده سپاه خرمشهر فرمانده نیروی هوایی ارتش قائم ‌مقام فرمانده سپاه پاسداران رئیس ستاد مشترک ارتش وزیر دفاع و نماینده در شورای عالی دفاع که همگی از فرماندهان ارشد جنگ و طراحان و مجریان عملیات بودند به همراه چند تن از افسران و همراهان به رسیدند. 🌹 🥀🌷
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀 من این است که قدر و را بدانید. می‌گوید : اگر شکر کردید را افزون می‌کنم، اگر هم کفران کنید از شما می‌گیرم. شکرگزاری از فقط دعا به نیست بلکه از فرمان‌های اوست. قدر را بدانید، مواظب باشید دل به درد نیاید و خدای ناکرده از ما به شکایت نکند. ما بر اساس نیازی که به داریم باید تلاش کنیم، به ما هیچ نیازی ندارد. در می‌فرماید : اگر شما امت، را یاری نکردید، شما را و امت دیگری را قرار می‌دهم که را یاری کنند. مسئله دیگر حمایت از شخصیت‌های مملکتی است که پشت سر قرار دارند. 🥀🌴🌹
🌺🍀💐☘️💐🍀🌺 بچه های لشکر تا روز وقت داشتند در شرهانی به جستجوی شهدا بپردازند. اما این روزهای آخر هر چی می گشتند خودشان را نشان نمی دادند. ناامیدی در چهره تک تک افراد موج میزد. روز بود و روز آخر ما. بچه ها امیدوار بودند. بچه ها به امید گرفتن عیدی، جستجو را آغاز کردند. بچه ها رمز عبور را گذاشتند. هر کس نجوایی می کرد. تا عصر مشغول بودیم. هر چه گشتیم بی فایده بود. لحظات وداع رسید. رو به قبله کردم و گفتم: "غروب نیمه شعبان است. آقا جان، ما قابل نبودیم. ما به امید شما کار را شروع کردیم. حال باید دست خالی برگردیم." اشک چشمان همه بچه ها را بارانی کرده بود. آماده حرکت شدیم. یکی برای تبرک مشتی خاک برمی داشت و یکی سیم خاردار و ... با صورتی پر از اشک از ما جدا شد. رفت سراغ یه گل شقایق وحشی که آنجا رویده بود را از ریشه جدا کند و در قوطی کنسرو قرار دهد و به عقب بیاورد. زیر گل را خالی کرد. باورش سخت بود. شقایق درست روی جمجمه یک روییده بود. پیکر را از زیر خاک خارج کردیم. خوشحالی ما وقتی کامل شد که پلاک هویت استعلام شد. باور کردنی نبود. نام پشت بی سیم اینگونه اعلام شد: 📚 کتاب وصال، صفحه ۱۳۳ الی ۱۳۶ جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح و ارواح طیبه 💐🍀🌺
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 که جایش نگهبانی داد . در تابستان 1359 در پادگان امام حسین(ع) دوره آموزشی عمومی نظامی را گذراند و پس از آن برای مقابله با ضد انقلاب آماده اعزام به کردستان می شود که با شروع جنگ تحمیلی در شهریور 59 داوطلبانه به سمت جبهه های غرب عازم می شود. وی پس از اینکه به مدت شش ماه داوطلبانه در جبهه های غرب کشور به مقابله با دشمن بعثی مشغول بود پس از چندی به عضویت سپاه پاسداران درآمد و مدت چهار ماه به عنوان محافظ بیت حضرت به خدمت مشغول شد. مادر خندان در این باره می گوید: یک شب با خوشحالی به منزل آمد و گفت: دیشب یکی از بچه ها در بیت مشغول نگهبانی بود که سلاحش را گرفت و عبایش را به او داد و دو ساعت تمام در حیاط به نگهبانی پرداخت. پس از نگهبانی اسلحه را به آن داد و به نماز شب مشغول شد. آن بنده خدا در حالی که اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود به نماز ایستاد. بعدها فهمیدم که آن پاسدار خود بوده است. 🌹 🕊🥀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 ماه مثل نوری تو همیشه تو می مونن دلبستن به مثل نور میکنم من فکه و طلائیه به خدا خاکش چزابه و دهلاویه مناطقیه که عجب جای با مثه باشم چی میشه بدون ها نمیشه دلم با همیشه پر زده دل برا از تو سینه برا تا به کرب و بلای با عشق و ایمان و صفا جت دادن تو راه مثله شاه کرب و بلا عاشق بودن فدایی پیر بودن غرق شور و شین بودن دلداده حنین بودن بی همتا توی بودن سربند یا می بستن دل به دار نبستن همیشه تو ما هستن پیچیده باز میون بوی جبهه یاد ردانی پور و همت یا رو لباشون پرچمشون موندن پای یا عبادتم رهرو و ولایتم تشنه خدمت به سعادتم بسیجیم و با صفای دل ماست شفاعت تو محشر دست علی اکبر 🌹 🕊🥀
🇮🇷💐🌺🇮🇷🌺💐🇮🇷 در ۱۳ آبان ۱۳۴۳ توسط مأموران حكومت شاه بازداشت و پس از انتقال از قم به تهران، به تبعید شدند. این تبعید در پی اعتراض به سیاستهای حكومت پهلوی و از جمله تصویب لایحه كاپیتولاسیون به وقوع پیوست. ۹ روز پیش از تبعید، در مراسمی كه به مناسبت میلاد حضرت زهرا (س) در منزلشان برگزار شد، با ایراد نطقی جنایات و مفاسد كاپیتولاسیون را تشریح كردند. در سپیده دم ۱۳ آبان توسط یك گروه از مأموران ساواك به سرپرستی سرهنگ مولوی ـ رئیس ساواك تهران ـ بازداشت شدند و هنوز آفتاب از افق سرنزده بود كه با یك فروند هواپیمای نظامی از فرودگاه مهرآباد به تبعید شدند. اطلاعیه كوتاه ساواك كه از رادیو و تلویزیون و روزنامه‌ها انتشار یافت، چنین بود: «طبق اطلاع موثق و شواهد و دلائل كافی چون رویه آقای و تحریكات مشارالیه علیه منافع ملت و امنیت و استقلال و تمامیت ارضی كشور تشخیص داده شد، لذا در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۴۳ از ایران تبعید گردید.» در پی تبعید علیرغم فضای خفقان، موجی از اعتراض‌ها به صورت تظاهرات در بازار تهران، تعطیلی طولانی دروس حوزه‌‌ها و ارسال طومارها و نامه‌ها به سازمانهای بین‌المللی و مراجع تقلید جلوه‌گر شد. نیز در روز تبعید بازداشت و زندانی شد و پس از چندی در ۱۳ دی ۱۳۴۳ به تركیه نزد پدر تبعید شد. دوران تبعید به تركیه بسیار سخت و شكننده بود. حتی از پوشیدن لباس منع شده بودند. محل اقامت اولیه هتل بلوار پالاس آنكارا بود. اما فردای آن روز برای مخفی‌ نگاهداشتن محل اقامت، را به محلی واقع در خیابان آتاترك منتقل كردند. چند روز بعد (۲۱ آبان ۱۳۴۳) برای منزوی‌تر ساختن ایشان و قطع هرگونه ارتباط، محل تبعید را به شهر بورسا واقع در ۴۶ كیلومتری غرب آنكارا انتقال دادند. در این مدت امكان هرگونه اقدام سیاسی از سلب شده و ایشان تحت مراقبت مستقیم مأمورین اعزامی ایران و نیروهای امنیتی تركیه قرار داشتند . 🇮🇷 💐🇮🇷
🇮🇷💐🌺🇮🇷🌺💐🇮🇷 ۱۳۵۸ ساختمان سفارت امریكا در تهران توسط جمعی از معترض تصرف گردید از زمان پیروزی تا زمان تسخیر سفارت امریكا در تهران دیپلماتهای امریكایی مستقر در سفارتخانه‌ از هیچ تلاشی در جهت مقابله با نظام نو بنیاد فروگذار نمی‌كردند. تماس با سركردگان گروههای ضد انقلاب ، ارتباط حمایتی با شبكه‌های كودتا و براندازی در داخل كشور و تأمین مالی گروهكهای تروریستی كه در غرب و جنوب به در لوله‌های نفتی و یا ایجاد نا امنی و بی‌ثباتی در مناطق كردنشین مشغول بودند، از عملكردهای مأموران سیاسی فعال در ساختمان سفارت آمریكا بود. این حقایق در اسناد لانه جاسوسی نیز آمده است. بعضی از مقامات بلند پایه دولت كارتر پس از شكست وی در انتخابات ۱۳۵۹ ش. در خاطرات خود، به نقش نامطلوب و مخرب دستگاه حكومتی آمریكا علیه كه از طریق سفارتخانه آن كشور در تهران هدایت می‌شد اقرار كردند. سفارت آمریكا در تهران طی زمستان ۱۳۵۷ تا پائیز ۱۳۵۸ به مركز فرماندهی عملیات جاسوسی و خرابكاری علیه تبدیل شده بود ، نظامی كه عمر سیاسی آن به یك سال نمی‌رسید . با این حال سفارت آمریكا زمانی توسط تسخیر شد كه آمریكا خواست مشروع ملت در استرداد شاه و اموال و دارایی‌های بلوكه شده را نادیده گرفت و حتی امكاناتی وسیع در اختیار فراریان حكومت شاه گذاشت تا تشكیلات خود را علیه سازماندهی و فعال كنند. تسخیر لانه جاسوسی آمریكا در تهران از ابتدا با حمایت مواجه گردید . تصرف لانه جاسوسی توسط را لقب دادند و در سخنانی ، از این اقدام حمایت كردند: شما می‌بینید كه الان مركز فساد ‌آمریكا را رفته‌اند گرفته‌اند و آمریكائیها را هم كه در آنجا بودند، گرفتند و آن لانه فساد را بدست آوردند و نمی‌تواند بكند و مطمئن باشند كه نمی‌تواند بكند. 🇮🇷💐🇮🇷
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊 خاطره ای زیبا از یک نمونه از کمک به دیگران در زمستان بود و دم غروب کنار جاده یک زن و یک مرد با یک بچه مونده بودن وسط راه . من و هم از منطقه بر می گشتیم . تا دیدشون زد رو ترمز و رفت طرفشون . پرسید : کجا می رین ؟ مرد گفت : کرمانشاه علی گفت : رانندگی بلدی مرد گفت : بله بلدم رو کرد به من گفت : سعید بریم عقب مرد با زن و بچه اش رفتن جلو و ما هم عقب تویوتا عقب خیلی سرد بود گفتم : آخه این آدم رو می شناسی که این جوری بهش اعتماد کردی ؟ اون هم مثل من می لرزید ، لبخندی زد و گفت : آره، اینا همون نشینایی هستن که فرمود به تمام نشین ها شرف دارن . راوی : 🌹 🌴🥀
🌹🕊💐🌺💐🕊🌹 تفاوت ترس ما و ترس اوایل انقلاب که هنوز جنگ شروع نشده بود، با تعدادی از جوانان برای دیدار با به جماران رفتیم. دور تا دور نشسته بودیم و به نصیحت‌هایش گوش می‌دادیم که یک‌ دفعه ضربه‌ محکمی به پنجره خورد و یکی از شیشه‌های اتاق شکست. از این صدای غیر منتظره همه از جا پریدیم، جز . در همان حال که صحبت می‌کرد، آرام سرش را برگرداند و به پنجره نگاه کرد . هنوز صحبت‌هایش تمام نشده بود که صدای اذان شنیده شد ، بلافاصله والسلام گفت و از جا بلند شد . همانجا بود که فهمیدم آدم‌ها ، همه‌شان می‌ترسند ، چرا که آن روز در حقیقت همه ما ترسیده بودیم ، هم و هم ما . از دیر شدن وقت می‌ترسید و ما از صدای شکسته شدن شیشه . او از می‌ترسید و ما از غیر . آنجا بود که فهمیدم هر کس واقعا از بترسد، دیگر از غیر نمی‌ترسد . راوی : 🥀 🌹🕊
🔰لوح | شهادت توأم با شهامت 🔺سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: امام معتقد است که برنامه اسلام از زمان وحی تا قیامت بر مبنای شهادت توأم با شهامت پایه‌گذاری شده است. ، شهادت را ارث اولیاء برای بشریت می‌دانند. 🏴 به‌مناسبت سالگرد ارتحال امام راحل 🌷@shahedan_aref
⚫️تا سال ها كسى نمى دانست كه چرا آيت الله در حين نماز بر پيكر «ره» ناگهان سكوت كردند،ديگران تصورشان اين بود كه ايشان فراموش كردند،چند بار عبارات را درگوش ايشان تكرار كردند اما آيت الله همچنان سكوت كردند تا اينكه از ابتدا شروع به خواندن كردن! فرزند ايشان به حاج آقا قول داده بودند تا زمانى كه پدر در قيد حيات هستند راز را برملا نكنند،بعد از رحلت ايشان تعريف كردند كه مرحوم پدر در حين اقامه نماز ناگهان وجود نازنين حضرت حجت (عج)را مى بينند كه در حال خواندن نماز بر پيكر امام هستند! ايشان از بهت و حيرت زبانشان بند مى آيد! كه ناگهان خود حضرت ندا مى دهند «آسيد محمدرضا ادامه بده!!!... 📚منبع حکایت: صراط عشق .مجله فرهنگی .معرفتی ادبی هنری «جهت شادی روح بلند و ملکوتی شان صلوات»
🌹🕊💐🥀💐🕊🌹 قبل از آقای ، خوابی ديده و به ايشان هشدار داده بودند . نيمه شعبان بود كه می‌‌خواستيم برای ديدن آقا به اصفهان برويم . آن روز او به ديدن رفت . موقعی كه برگشت، ديدم خيلی ناراحت است. علت را پرسيدم ، گفت : فرموده اند به اين نرو و بيشتر مراقب خودت باش .» هر چه پرسيدم خواب چه بوده، به من جواب نداد. تا روز ختم او كه خانم به منزل ما آمدند و من در باره‌ی خواب سئوال كردم . ايشان گفتند خواب ديده بودند كه عبايشان سوخته است و به آقای گفته بودند : « شما من هستيد، مراقب خود باشيد .» راوی : شادی روح و 🌴 🌴🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 سال ۱۳۶۴ بود که از جبهه مرخصی اومد قم. بهم گفت: بابا! خیلی وقته حرم نرفتم ، دلم خیلی برای آقا تنگ شده. گفتم: حالا که اومدی مرخصی برو، گفت: نه، حضرت امام که نایب است ، فرموده : جوان ها جبهه ها را پر کنند. زیارت برام مستحبه اما اطاعت امر نایب لازم و واجبه. من باید برگردم جبهه؛ نمی توانم؛ ولو یک نفر، ولو یک روز و دو روز! امر زمین می مونه. گفتم: خوب برو جبهه، و او رفت. عملیات والفجر هشت با رمز یا فاطمة الزهرا (سلام الله علیها) شروع شد و توی عملیات به رسید. به ما خبر دادندکه پیکر پسرتون اومده معراج اهواز ولی قابل شناسایی نیست. خودتون بیایید و شناسایی کنید. رفتیم معراج و دو روز تمام گشتیم اما پیکر پیدا نشد.نشستم و شروع به کردن کردم که یکی زد روی شونه ام و گفت: حاج آقای ترابیان عذرخواهی می کنم، ببخشید؛ پیکر اشتباهی رفته دور ضریح آقا طواف کرده و داره برمی گرده. گفتم: اشتباهی نرفته او عاشق بود. راوی : شادی روح و 🌹🕊🥀
⚫️تا سال ها كسى نمى دانست كه چرا آيت الله در حين نماز بر پيكر «ره» ناگهان سكوت كردند،ديگران تصورشان اين بود كه ايشان فراموش كردند،چند بار عبارات را درگوش ايشان تكرار كردند اما آيت الله همچنان سكوت كردند تا اينكه از ابتدا شروع به خواندن كردن! فرزند ايشان به حاج آقا قول داده بودند تا زمانى كه پدر در قيد حيات هستند راز را برملا نكنند،بعد از رحلت ايشان تعريف كردند كه مرحوم پدر در حين اقامه نماز ناگهان وجود نازنين حضرت حجت (عج)را مى بينند كه در حال خواندن نماز بر پيكر امام هستند! ايشان از بهت و حيرت زبانشان بند مى آيد! كه ناگهان خود حضرت ندا مى دهند «آسيد محمدرضا ادامه بده!!!... 📚منبع حکایت: صراط عشق .مجله فرهنگی .معرفتی ادبی هنری «جهت شادی روح بلند و ملکوتی شان صلوات» ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀 من این است که قدر و را بدانید. می‌گوید : اگر شکر کردید را افزون می‌کنم، اگر هم کفران کنید از شما می‌گیرم. شکرگزاری از فقط دعا به نیست بلکه از فرمان‌های اوست. قدر را بدانید، مواظب باشید دل به درد نیاید و خدای ناکرده از ما به شکایت نکند. ما بر اساس نیازی که به داریم باید تلاش کنیم، به ما هیچ نیازی ندارد. در می‌فرماید : اگر شما امت، را یاری نکردید، شما را و امت دیگری را قرار می‌دهم که را یاری کنند. مسئله دیگر حمایت از شخصیت‌های مملکتی است که پشت سر قرار دارند.
💐🕊🌹🕊🌹🕊💐 زندگی زیباست اما با زیباتر در دید قاب چشمان کوتاه بین من سر از بدنت جدا شده است ، اما همانطور که ازمکتب حسین (ع) آموخته ایم ، سر بر فراز نی ، رمزی است میان خدا و عشاق .... معنی عشق بازی این است که سر "سردارها" بر دارها و از تن ها جدا شود و این بهانه دیدن است دیدن (( معشوق )) و چقدر خوب خدا را دیدید که سر دادید. ای مردان مرد ، ای افلاکیان خاکی ، سر دادید اما سنگر ندادید . سر دادید اما بالی برای پرواز بشما داده شد تا راحتر راه های زمینی را به شوق پرواز برای بپمایید . صورت های نورانی اما خسته شما حاکی از آن بود که خسته شده اید از این دنیای وانفسا ، اما بهانه خوبی بود برای آسمانی شدنتان... سربندهای سرخ و سبزی که بر پیشانی شما به نام نامی اهل بیت (ع ) مزین بود از پیکر پاکتان جدا گشت اما دست شما به دامان آنها رسید . اربابتان ،سالار در راه وصل به معبود سر خود را عاشقانه تقدیمش نمود و شما شاگردان ، به تاسی از ایشان و با اختیار قدم در طریق کربلا گذاشتید و می دانیم که اسرار جز بر کسانی که سرهایشان بریده شده ، و بر اغیار فاش نخواهد شد . سر دادید اما هزاران چادر بر سر زنان ایرانی و ناموستان شد . سرت را دادی اما هنگام جدا شدنش ، حضرت صاحب الزمان (عج) آنرا بر دامانش گرفت ، خدا هم که عاشقت شد و چه چیزی ارزشمندتر از این .... ما رزمندگان جنگ نرم سر افرازانه ، سردار این روزهای بارش آتش خشم دشمنانیم و در راه رسیدن به ' الله' ، آن خریدار خوبان ، سرهایمان همانند شما آماده جدا شدن است . ... ... ... فقط و فقط و فقط ..... شادی روح و 🌹 🌹🕊
🌺🍀💐☘️💐🍀🌺 بچه های لشکر تا روز وقت داشتند در شرهانی به جستجوی شهدا بپردازند. اما این روزهای آخر هر چی می گشتند خودشان را نشان نمی دادند. ناامیدی در چهره تک تک افراد موج میزد. روز بود و روز آخر ما. بچه ها امیدوار بودند. بچه ها به امید گرفتن عیدی، جستجو را آغاز کردند. بچه ها رمز عبور را گذاشتند. هر کس نجوایی می کرد. تا عصر مشغول بودیم. هر چه گشتیم بی فایده بود. لحظات وداع رسید. رو به قبله کردم و گفتم: "غروب نیمه شعبان است. آقا جان، ما قابل نبودیم. ما به امید شما کار را شروع کردیم. حال باید دست خالی برگردیم." اشک چشمان همه بچه ها را بارانی کرده بود. آماده حرکت شدیم. یکی برای تبرک مشتی خاک برمی داشت و یکی سیم خاردار و ... با صورتی پر از اشک از ما جدا شد. رفت سراغ یه گل شقایق وحشی که آنجا رویده بود را از ریشه جدا کند و در قوطی کنسرو قرار دهد و به عقب بیاورد. زیر گل را خالی کرد. باورش سخت بود. شقایق درست روی جمجمه یک روییده بود. پیکر را از زیر خاک خارج کردیم. خوشحالی ما وقتی کامل شد که پلاک هویت استعلام شد. باور کردنی نبود. نام پشت بی سیم اینگونه اعلام شد: 📚 کتاب وصال، صفحه ۱۳۳ الی ۱۳۶ جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح و ارواح طیبه 💐 🍀🌺
🌷🌴🥀🕊🥀🌴🌷 فرمانده دلاور سپاه سوسنگرد در مورد عملیات گفت : هنگامی که شهر شد، از ترس این که به تبدیل نشود، دست به دامان و مراجع عظام سراسر کشور شدیم و با تلفن متعدد آن ها را وادار کردیم تا فشار بیاورند . به حمدالله در مورد سریع عمل شد و به کمک برادران ارتشی و پاسدار پس از ۳ روز ، شهر را از محاصره خارج ساختیم و در آن نزدیک به ۱۵۰ داشتیم . ایشان گفت : در طول مدتی که سوسنگرد در اشغال دشمن بعثی بود بیش از ۱۵۰ پاسدار، بسیجی، طلبه و دانشجو به رسیدند و هیچ کمکی از طرف مسئولان نشد و حتی ما را جهاد سازندگی با قایق از رودخانه عبور می داد که عده ای از آن ها نیز شدند... مسئله به گوش رسید و ایشان دستور شکسته شدن را دادند. این بار مسئولان به دنبال ما آمدند و با تامین اسلحه و مهمات مورد نیاز فردای آن روز وارد شهر شد و آن را از نیروهای پاک سازی کرد . شادی روح و 🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 جاده انقلاب در جاده انقلاب روی تابلو : جاده لغزنده است ، مشغول کارند . با دنده لج حرکت نکنید ، دیر رسیدن به بهتر از نرسیدن به است . سرعت بیشتر از سرعت نباشد . اگر پشتیبان نیستید دشمن را نبندید . با وارد شوید ، جاده مطهر به خون . 🌹 🥀🌴
🌹🕊💐🌺💐🕊🌹 تفاوت ترس ما و ترس اوایل انقلاب که هنوز جنگ شروع نشده بود، با تعدادی از جوانان برای دیدار با به جماران رفتیم. دور تا دور نشسته بودیم و به نصیحت‌هایش گوش می‌دادیم که یک‌ دفعه ضربه‌ محکمی به پنجره خورد و یکی از شیشه‌های اتاق شکست. از این صدای غیر منتظره همه از جا پریدیم، جز . در همان حال که صحبت می‌کرد، آرام سرش را برگرداند و به پنجره نگاه کرد . هنوز صحبت‌هایش تمام نشده بود که صدای اذان شنیده شد ، بلافاصله والسلام گفت و از جا بلند شد . همانجا بود که فهمیدم آدم‌ها ، همه‌شان می‌ترسند ، چرا که آن روز در حقیقت همه ما ترسیده بودیم ، هم و هم ما . از دیر شدن وقت می‌ترسید و ما از صدای شکسته شدن شیشه . او از می‌ترسید و ما از غیر . آنجا بود که فهمیدم هر کس واقعا از بترسد، دیگر از غیر نمی‌ترسد . راوی : 🥀 🌹🕊