eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
128 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
4.4هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست 🌷 @Ekram_93 «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 ســـلام بـر آنـان کـه اول از ســیم خاردار نـفـــس گــذشـتـنـد و بَـعْد از سیم خار دار دشــمـن... ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق.. به نیابت از 🌱 . 🌱 . 🌱 . 🌱 . 🌱 . اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ...☘ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 توی کوچه بود و همش به آسمون نگاه میکرد و سرش رو پایین می انداخت. بهش گفتم داش ابرام چیزی شده؟ 🪷گفت: تا این موقع یکی از بندگان خدا به ما مراجعه میکرد و مشکلش رو حل میکردیم. میترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت رو ازم گرفته باشه. 🌷🌷 سلام صبحتون متبرک به لبخند شهدا🌷🦋 @shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید به مثابه یک شیشه عطر است که وقتی در آن را باز کردند تمام بخار میشود، میپیچد و همه جا را معطر میکند 🕊♥️ 🔊شما رسانه شهدا باشید 🔰علمدار کمیل شهید ابراهیم هادی ↙️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا جاذبه عجیبی دارند اثر مغناطیسی شهدا در انسانهای سالم فوق تصور است... 🦋 🔊شما رسانه شهدا باشید 🔰علمدار کمیل شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/3800957151C0409be257d
✍ یک روز ابراهیم را در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم دو کارتن بزرگ روی دوشش بود جلوی مغازه ای کارتن ها را روی زمین گذاشت جلو رفتم و گفتم آقا ابرام برای شما زشته این کار باربرهاست نه کار شما! ابراهیم جواب داد کار که عیب نیست این کار که من انجام میدم برای خودم خوبه مطمئن میشم هیچی نیستم جلوی غرورم رو می گیره. برشی‌کوتاه‌از‌کتاب‌سلام‌بر‌ابراهیم ...🌷🕊 ⊰🥀↯ https://eitaa.com/joinchat/3800957151C0409be257d
شهید ابراهیم هادی کسی بود که وقتی میدید معلولی در خیابان است اول آرام راه رفت و بعد از مسیر دیگری رفت بخاطر اینکه آن فرد دلش نشکند که نمی تواند مثل آقای هادی راه برود..! شهید ابراهیم هادی کسی بود ک وقتی از کارش به او ماشین مدل بالا هدیه دادند آن را به فرد دیگری بخشید  چون اعتقاد داشت تجملات و مادیات انسان را به دنیا وابسته و از خدا دور میکند  شهید ابراهیم هادی کسی بود که «سابقون الخیرات» بود هر جا فرصت کمک به کسی بوجود می آمد اولین کسی بود که کمک میکرد شهید ابراهیم هادی کسی بود که از قهرمانی و مدال و مقام گذشت ..! به این صورت که در مسابقات به نفع حریفش خودش را ضعیف تر نشان داد  تا حریفش برنده شود بخاطر شادی دل مادر حریف..! شهید ابراهیم هادی کسی بود که  انقدر اخلاق و برخورد خوبی داشت که خیلی ها بخاطر اخلاقش هدایت شدند..! شهید ابراهیم هادی اگر کار خیر میکرد خالصانه بود فقط برای خدا نه برای دیده شدن..! شهید ابراهیم هادی دوست نداشت دیگران را در گناه بیند .. تمام تلاشش رو میکرد برای هدایت بقیه و دوستانش حتی آنها را نصیحت میکرد و به مسجد می کشاند شهید ابراهیم هادی کسی بود که  فقرا و نیازمندان رو فراموش نمیکرد و از خودش میگذشت تا انفاق کند ..! 🌱 برای شناختن بیشتر این شهید کتاب سلام بر ابراهیم رو بخونید کتابی بسیار تاثیر گذاااار و مفید برای همه ⊰🥀 ↯https://eitaa.com/joinchat/3800957151C0409be257d
آقــاابراهیـم‌مــےگفت: ↯ هـروقت‌نـمره‌مـا،پیـش‌خــدابیست‌شـد، آن‌مـوقـع‌شھیدخـواهیم‌شـد💔:) کاش‌روزۍ‌بشـوم‌شبیہ‌تو:))
ابࢪاهیم بھ اطعـام دادن نیز خیلی اهمـٰیت مےداد... همیشھ دوستـان را به خانھ دعوت می کرد و غذا مےداد، در دوران مجروحیت که درخـانه بستری بود ، هر روز غذا تھیه می کرد و ڪسـٰانی ڪه به ملاقـاتش می آمدند را سر سفره دعوت می کرد و پذیرائی می نمود و از این کار هم بی نھایت لذت می بُرد... به دوستان میگفت : ما وسیلـه‌ایم ، این رزق شمـاست، رزق مؤمنين با برڪت است و... در هیئت و جلسات مذهبی هم به همین گونه بود...! ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🕊 🌷🕊🌷🕊🌷
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 همیشه ڪاری ڪن ڪه اگه تو رو دید خوشش بیاد نه مـــردم !! 🌷 🌹 🌹🕊
هیچ وقت ندیدم که ابراهیم، به دنبال لذت شخصی خودش باشد. لذت برای او تعریف دیگری داشت. اگر دل کسی را شاد می‌کرد، خودش بیشتر لذت می‌برد. اگر پولی دستش می‌رسید سعی می‌کرد به دیگران کمک کند. خودش به کمترین‌ها قانع بود، اما تا می‌توانست به دیگران کمک می‌کرد.
✍ اعتقاد داشت که امـام حسین(ع) خود را هـزینه پـروردگار ســبحان نمــودنـد و ما که خود را مدعی پـیـروی از حضــرت اباعبدالله می‌دانیم باید علاوه بر اینـکه خـود را خـرج حسیــن (ع) کـــنـیـم در عـــمـل نیـز نـــشــان دهیم کــه پـــیرو آن بزرگوار هستیم✨ قهرمان من برادر شهیدم رفیق آسمانی من سرباز آقا امام زمان ...🌷🕊
ابراهیم همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت. می گفت: طوری زندگی و رفاقت کن که احترامت را داشته باشند. بی دلیل از کسی چیزی نخواه و عزت نفس داشته باش. می گفت: این دعواها و مشکلات خانوادگی را ببین. بیشتر به خاطر این است که کسی گذشت ندارد. دنیا ارزش این همه اهمیت دادن، ندارد... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
نهی از منڪر به مردے ڪه همسرش برایش مهم نبود! 🍃 دوست عزیز! همسر شما براے خود شماست، نه براے نمایش دادن جلوے دیگران! ♨️ میدانے چقدر از جوانان با دیدن همسر بےحجاب شما به گناه مے افتند؟!
باید اینقدر در راه خدا کار کنیم اینقدر در راه خدا فعالیت کنیم که وقتی خودش صلاح دید؛ پای کارنامه مارا امضا کند و شهید شویم!
•٠🌹 خاطرات: اولین سال جنگ بود که چند تایی از بچه های گـــــــــروه اندرزگو به ســــــــمت یکی از ارتفاعات شمال منطقه گیلان غرب رفــته بودند🏔 آن زمان پاســــگاه مرزی دســت نیروهای بعــــثی بود و با خیـــــال راحت در جاده ها رفت و آمد می کردند. بچه ها به بالای تپــــــه ای که مشــــــــــرف به مرز بود، رسیدند🙂 ابراهیم مثل همیشه کتاب دعایش را باز کرد و با نوای زیارت عاشورای او همه بچه ها دم گرفتند و صـــــدای زمزمه شــــان در فضا پیچید📖😌 بچه ها با نگاهی حسرت آلود به مناطق اشغالی نگاه می کردند، یکی از آنها رو به ابراهیم کرد و گفت: چطور این بعثی ها باید به راحتی آنجا تردد کنند و ما... یعنی می شود یک روزی برسد که مردم ما هم از روی این جاده ها به خانه ها و شهرهای خودشان بروند🏘ابراهــــیم که این حرف ها را شـــنید، گفت: «این حـرفا چیه که میـــزنی، یـــه روزی می رســــه که مردم از همــــین جاده ها دســ. ته دسته می رن کربلا😉🕌 آن مرز جایی نبود جز مرز خسروی و حالا سال ها از آن روزها گذشته بود که بعضی از باقی مانده بچـــــه های آن روز به اتـــفاق هم به سمت کربلا حرکت می کردند که در پیــــــاده روی اربعــــین شـــرکت کنــــــند 🥺 یاد همان حرف های ابراهیم افتـــــــادند که می گفت: یه روزی می رسه که مـــــــردم از همین جاده ها دسته دسته می رن کربلا🥰 🕊 •
•✨• " نـــــــارنــــــجک☄ " قبل از عمـــليات مطلع الفجر بود. جــــهت پـاره‌ای از مسائل و هماهـــنگی بهتر، بـــين فرمانـــدهان سپاه و ارتـــــش جلســــه‌ای در محل گــــروه اندرزگو برگزار شده بود. بـجز من و ابراهيم سه نفر از فرماندهان ارتش وسه نفر از فرماندهان سپاه حضور داشتند. تعدادی از بـــــــچه‌ها هــــم در داخل حـــياط مشغول آمـــــوزش نظــــامی بودند. اواســــط جلسه بود و همه مشغول صحـــبت بودند. كه يكدفعه از پنجره اتاق يك نارنــــــجك به داخل پرت شد و دقيقاً وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پريد.🤯 همينطور كه كنار اتاق نشسته بودم سرم رو در بين دسـتانم قرار دادم و به سمت ديوار چمـباتمه زدم. برای لحظاتی نفس در سينه‌ام حبس شده بود. بقيه هـــم مانــند من، هر يـــك به گوشه‌ای خزيده بـــــودند.😥 لحـــــظات بــه سخـــــتی می گذشت اما صدای انفجار نيامد.خيــــلی آرام چشـــــمانم را بـــاز كـــــردم و از لابـــه‌لای دستانم نگاه كردم 👀 از صـــــحنه‌ای كـــــه می ديدم خيلی تعجب كردم. آرام دستانم را از روی سرم برداشتم و سرم را بالا آوردم با چشماني كه از تعجــــب بزرگ شـــده بود گفتم: آقا ابرام!! بقيه هم يك يك از گوشه وكنار اتاق ســـــــرهايشان را بلند كـــردند و با رنگ پريده وسط اتاق را نگاه مي‌كردند.😲 صحنه بســـــيار عجيبی بود. در حالـــــــی كه همه ما به گوشه وكنار اتاق خزيده بوديــــم ابراهيم روی نارنجك خوابـــــيده بود.💣 در همين حين مسئول آمـــوزش وارد اتاق شد و با كـــــلی معذرت خواهی گفــــت: "خيــــلی شرمنده‌ام ، اين نارنجك آموزشی بود. 😅 اشتباهی افتاد داخل اتاق." ابراهيم از روی نارنجك بلنـــد شد در حالی كه تا آن مــــوقع كه ســال اول جنـــگ بود چنين اتفاقی برای هيچ یک از بچه‌ها نيفتاده بود. بعــد از آن، ماجرای نارنجک زبان به زبان بيـــــن بچه‌ها می چرخيد.🙃🌱 🕊 .
🌴🌹🍀🥀🍀🌹🌴 فقط را که تفحص نمی کنند! گاهی باید آدم های زنده ( مرده) را هم تفحص کرد و پیدا کرد!! خود شان را... دل شان را... عقل شان را... گاهی در این راه پر پیچ و خم مردانگی ، غیرت ، دین ، عزت ، شرف ، تقوا... را گم می کنیم... نمی گوییم نداریم! داریم! اما گم می کنیم... باید گشت و پیدا کرد... نگردیم، وِل معطل هستیم! باید بگردیم و در این رمل زار دنیا ! که هر آن ممکنِ باد بیاد و قسمت دیگه وجودمان را زیر رمل های دنیا گم کند... خودمان را پیدا کنیم... ببینیم کجای قصه ایم... کجای سپاه هستیم... کجا به درد آقا خوردیم... کجا مثل آقا عمل کردیم... کجا مثل اینقدر کار کردیم تا از خستگی خوابمان نبرد ، بلکه بیهوش بشیم ! کجا مثل برای فرار از گناه چهره مان را ژولیده کردیم... حرف آخر ! به قول بچه های تفحص ، نقطه صفرِ صفر و گرا ، دست مادرمان است... همون مادری که وقتی ، راه را در عملیات گم کرد ، وقتی توسل به مادرش کرد ، حضرت گفت چهار تا به راست پنج تا به چپ!! رفتند و مسیر را پیدا کردند... پس گرا و نقطه صفرِ صفر ، دست مادرمان است ... شادی روح و 🥀 🕊🌹
🌷🕊 🍁|همیشه روے لبش لبخند بود، نه از این بابت که هیچ مشکلے نداشت، اما هادے مصداق همان حدیثے بود که می‌فرمایند: مومن شادی‌هایش در چهره است و حزن و اندوه‌اش در درونش می‌باشد. 🍁|همه‌ے رفقاے ما او را به همین خصلت می‌شناختند، اولین چیزے که از هادے در ذهن دوستان نقش بسته بود، چهره‌اے بود که با لبخند آراسته شده بود، از طرفے هم بذله‌گو و اهل شوخے و خنده بود، رفاقت با او هیچ‌کس را خسته نمی‌کرد، در این شوخی‌ها دقت می‌کرد که هیچ گناهے از او سر نزند. ╭🌷🕊 ┅────────┅╮
شهید ابراهیم هادی: شهید" ابراهیم هادی" روضه خوان هیئت بود روضه های حضرت زهرایش خیلی جانسوز بود همه فکر و ذکرش مزار بی نشان حضرت زهرا(س) بود و علاقه خاصی به شهدای جاویدالاثر داشت خودش هم دوست داشت بی نشان بماند آخرش همین هم شد .. 🕊
برادر شهیدم من به پای خود نیامدم تو بودی که به دنبال من آمدی حال که آمدی و دستم گرفتی رهایش مَکن...💔
نيتتان را خالص و را از شرک ريا حسادت پاک نماييد تا آنچه می خواهید باشيد. بدانید تا خود را نسازيد جامعه ساخته نمی‌شود.
ابراهیم‌دردوران‌دبیرستان به‌همراه‌دوستانش هیئت‌جوانان‌وحدت‌اسلامۍرابرپاڪرد اومنشاءخیربراےبسیاری‌ازدوستان‌شد بارهابه‌دوستانش‌توصیه‌مێ‌ڪرد ڪه‌برای‌حفظ‌روحیه‌دینےومذهبےاز تشڪیل‌هیئت‌درمحله‌هاغافل‌نشوید آن‌هم‌هیئتےڪه‌سخنرانۍمحوراصلێ‌آن‌باشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
″ آرزویم را شهادت می‌نویسم تا نکند یک وقت ؛ طعمِ شهد احلی من العسل را در عالم آرزوها نچشیده باشم ...″ اللهم ارزقنا شهادة في سبیلک 🌷 ‍‌
🌷ابراهیم همیشه می‌گفت : 📝⇠دشمن داره کار می‌کنه تا مهمترین مسائل در نگاه مردم تغییر کنه... مردم بی تفاوت بشوند و... اون زمانه که انقلاب از درون از بین می‌رود