🔰شرح مختصری از زندگینامه شهید سید حسین علوی جلگه
💐🌿شهید سید حسین علوی جلگه فرزند سید محمود در سال 1342 در شهر مقدس قم چشم به جهان گشود.
او در تاریخ 1361/8/25 در منطقه خط مرزی عین خوش به علت اصابت ترکش به سر به فیض عظیم شهادت نائل آمد و به لقاءالله پیوست.🕊🥀
شهید علوی بسیار با تقوی و به نماز بسیار اهمیت می داد.
💫روحش شاد و راهش پر رهرو باد🌱🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
هدایت شده از بانک عکس دفاع مقدس
وقت خداحافظی
مادر ازش پرسید:
علیرضا کی برمیگردی؟
گفت: وقتی راه کربلا باز شد..!
پیکر علیرضای ۱۶ساله، ۱۶ سال بعد
مصاف با اعزام اولین کاروان به کربلا
در فکهی شمالی پیدا شد ...
#مسافر_کربلا
#شهید_علیرضا_کریمی
#اربعین_نایب_الشهدا_باشیم
💠 @bank_aks
🔴ماجرای واقعی شهیدی که مادرش قصد سقط او را داشت : شهید علی اصغر اتحادی
💥چهار دختر و سه پسر داشتم...
اما باز باردار بودم و دیگر تمایلی برای داشتن فرزندی دیگر نداشم.
دارویی برای سقط جنین گرفتم و آماده کردم و گوشه ای گذاشتم ، همان شب خواب دیدم
🔸 بیرون خانه هم همه و شلوغ است ، درب خانه هم زده می شد!!
در را باز کردم ، دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه ای خاک آلود از سمت قبله آمد.
نوزادی در آغوش داشت، رو به من گفت:
این بچه را قبول می کنی؟
گفتم: نه، من خودم فرزند زیاد دارم!!
آن آقای نورانی فرمود:
حتی اگر علی اصغر امام حسین علیه السلام باشد؟!
بعد هم نوزاد را در آغوشم گذاشت و رو چرخاند و رفت...
گفتم: اقا شما کی هستید؟
گفت: علی ابن الحسین امام سجاد علیه السلام!
🔸هراسان از خواب پریدم ، رفتم سراغ ظرف دارو ، دیدم ظرف دارو خالی است!
صبح رفتم خدمت شهید آیت الله دستغیب و جریان خواب را گفتم.
آقا فرمودند: شما صاحب پسری می شوی که بین شانه هایش نشانه است ، آن را نگه دار!
🔸آخرین پسرم ، روز میلاد امام سجاد علیه السلام به دنیا آمد و نام او را علی اصغر گذاشتند در حالی که بین دو شانه اش جای یک دست بود!!!
🔸علی اصغر، در عملیات محرم، در روز شهادت امام سجاد علیه السلام ، در تیپ امام سجاد علیه السلام شهید شد!
◀️شاید فرزندی که سقط میشود، بنا باشد سردار سپاه ارباب باشد! به مادر و پدر او بودن افتخار کنیم...
#شهید_علی_اصغر_اتحادی
شادی روح شان صلوات
•🕊•
💌شهید یعقوب شرافت:
خــواهــر مَــن!حِجــاب را به شُــمــا
توصیه مــیــکُــنم مانــنــد عـروسـک
نباشید؛این حجابِ شُما بُزرگترین
سِلاح شُماست حَتی از بُمب های
اَتمی و نوترونی هَـم بَرای دُشمَـــن
خَطرناک تَر اَست؛پَس حِـجـابتـــان
را حِـــــــفـــــــظ کُــــــنــــــیــــــد..(:🌱"
#حجاب_وصیت_شهدا🌹
#همراه_شهدا
ڪوچڪ باش .
"عاشــــق"
ڪہ عشـق ،
خود مے دانـد
آیینِ " بزرگـ " ڪردنت را ...
بزرگ مرد کوچک
تخریبچی دلاور لشکر ۳۱عاشورا #شهید دفاع مقدس
شهید رحیم محمدی 🌹
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
ســلام بر آنهایی که
بــه نفـــس افـتــادنــد
تا مــا از نفـس نیفتیم ...💚
#شهیدان جلیل وجواد محمدپور کارگر از شهدای گردان تخریب لشکر ۳۱عاشورا 🕊
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
هدایت شده از سیدرحیم مرسلی
☘༻﷽༺☘
«شهید صیاد شیرازی» در شروع همه ی کلاس ها، بعد از تلاوت و تفسیر آیاتی از قرآن، دعای فرج امام زمان (عج) را می خواند. حتی در زمان حکومت ستم شاهی بر این عهدش استوار بود. در همه ی تنگناها توسل به امام زمان (عج) را از دست نمی داد. در آن روزی هم که خبر انتصابش به فرماندهی نیروی زمینی ارتش را شنید، اولین کارش نماز توسل به امام زمان (عج) بود.
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#وقتی_از_شلیک_راکت_منصرف_شدم....
🌷قرار بود یک پمپ بنزین بزرگ را که در پشت جبهه به تانکهای عراقی سوخت میداد، بمباران کنیم. این هدف مهم نزدیک یا چسبیده به شهر العماره بود.... صبح زود توجیه انجام شد و طبق قرار با خلبان شماره دو کارهای قبل از پرواز را انجام داده و استارت زدیم. در همان اول کار شماره دو متوجه نقص فنی در هواپیما شد و به من اعلام کرد مشکل دارد. به او گفتم: «هواپیما را خاموش کند و برگردد گردان.» خودم به تنهایی بلند شدم و به سوی هدف پرواز کردم. از دور هدف مشخص شد و من برابر دستورالعملهای بمباران با زاویه در محل تعیین شده اقدام به اوجگیری و شیرجه کردم.
🌷همه چیز برای زدن هدف آماده بود و داشتم به سرعت و ارتفاع مناسب میرسیدم تا چهار پاد راکت (۷۶ تیر راکت) را شلیک کنم که متوجه شدم سمت شیرجه طوری است که ممکن است تعدادی از راکتها به خانههای مسکونی اصابت کنند. در آن لحظه از فشردن دکمه شلیک راکتها منصرف شده و بار دیگر از سمت مناسب آمدم و عملیات را با موفقیت انجام دادم، دود و آتش به هوا بلند شد. پدافندی که در حمله اول غافلگیر شده بود، حالا کاملاً آگاهانه به سمت من تیراندازی میکرد. ولی لطف الهی باعث شد سالم از مهلکه خارج شوم.
🌷در برگشت نزدیک هورالعظیم یک دستگاه تانک ایستاده بود و رانندهاش روی آن نشسته بود. وقتی تانک را دیدم از رویش رد شده بودم. تصمیم گرفتم برگردم و آن را با مسلسل نابود کنم. وقتی برگشتم متوجه راننده شدم که به ریشش دست میکشید و خواهش میکرد که او را نزنم. احساس کردم خداوند هنوز روزی او را قطع نکرده است. به همین دلیل از زدنش منصرف شده به پایگاه دزفول برگشتم. همیشه آن حالت فرد عراقی را در ذهن دارم. اگر چه نمیدانم حالا زنده است یا نه.
#راوی: آزاده و جانباز ۷۰ درصد سرافراز، سرلشگر خلبان غلامرضا یزد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ لحظاتی کمتر دیده شده از شهید مدافع حرم #محسن_حججی
یک ساعت قبل از اینکه محسن اعزام بشود، مادرم با من تماس گرفت و گفت که محسن دارد به سوریه می رود، همان لحظه اشک از چشمانم جاری شد و فوراً خودم را به منزل پدرم رساندم.
تا با محسن خداحافظی کنم، ما خیلی گریه و زاری میکردیم؛ اما محسن واقعاً صبور بود و عاشقانه بهسوی شهادت رفت.
نقل: (خواهر شهید)
شهید مدافع حرم🕊🌹
#محسن_حججی
🇮🇷
هدایت شده از بسیجیان بصیرت (سپاه ناحیه ویژه تبریز)
🌹عادت داشت قبل از اعزام به جبهه، حمام می رفت و غسل شهادت می کرد. من لباس هایش را جمع می کردم، چشمم افتاد به کمربند نظامی اش که تقریباً تمام تار و پود های آن از هم باز شده بود. رضا که از حمام بیرون آمد، گفتم: «داداش این کمربند که دیگه به درد نمی خوره! این را بندازم بیرون!»
کمربند را از دست من در آورد و گفت:« نه، نه. ما با هم انس داریم، عمریست با هم هستیم، عمر ما هم یکی است!»
ادامه داد: «وقتی تمام تار های این کمربند از هم باز شد، تمام وابستگی من هم از این دنیا کنده می شود!»
مادر همیشه قبل از اعزام قرآن بالای سر رضا می گرفت و پشت سرش آب می ریخت. بار آخر قبل از اینکه از زیر قرآن رد شود. قرآن را از دست مادر گرفت، بوسید و بر چشم گذاشت و بعد هم باز کرد. گل از گلش شکفت. با خنده گفت: «دیدی گفتم وعده خدایی محقق خواهد شد. »
اولین آیه در صفحه سمت راست این بود: «وَعدَ اللهِ لا یُخلِفُ اللهُ وَعدِهُ»
همیشه می گفت من با خدایم وعده ای دارم و مطمئنم که خدا خلف وعده نمی کند. این آیه را که خواند، رو به مادر که با کاسه ای آب که چند برگ نارنج در آن شناور بود گفت: «مادر دیگر این آب را اصراف نکن، من دیگر بر نمی گردم!»
چند هفته بعد وقتی برای خداحافظی با پیکرش رفته بودیم، چشمم سُر خُرد روی کمربندش. هنوز یک تار آن پاره نشده بود. وقتی همه خانواده به او خدا حافظی کردند. دست بردیم زیر کمرش که بلندش کنیم، ناگهان آخرین تار کمربندش هم، از هم گسیخت! انگار همه وابستگی اش از دنیا جدا شد.
راوی خواهر شهید
🌹هدیه به سردار شهید رضا پورخسروانی صلوات...
💢@hazratesamen67
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلام_شهید
اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عج)🙏❤️🩹
🔰زندگینامه شهید والامقام سید مجتبی هاشمی:
|🌻🕊🌿|
💐🍃شهيد سيد مجتبي هاشمي به سال 1319 در محله شاپور تهران (وحدت اسلامي فعلي) ديده به جهان گشود.
او فرزند سوم خانواده اي مذهبي و متوسط بود كه عشق به اهل بيت و علماي اسلام در فضاي آن موج مي زد. وي پس از طي دوران تحصيلات متوسطه به ارتش پيوست و به دليل اندام ورزيده و قدرت بدني قابل توجهي كه داشت، عضو نيروهاي ويژه «كلاه سبزها» شد، اما پس از مدتي با مشاهده جو حاكم بر ارتش و آگاهي بيشتر از ماهيت رژيم طاغوت از ارتش شاهنشاهي خارج و به كار آزاد مشغول شد.
🔸در ايام الله 15 خرداد سال 42 او و چند تن از دوستانش به موج خروشان مردم پيوستند و اقدام به آتش زدن يك خودروي ارتشي و مضروب نمودن عوامل رژيم نمودند، به همين جهت پس از سركوب آن قيام مردمي، شهيد هاشمي به مدت سه ماه متواري گشت و از آن پس دائماً در حال تعقيب و كنترل ماموران پهلوي بود كه با كوچك ترين بهانه اي به منزل او هجوم مي آوردند و اقدام به تجسس آن مي نمودند؛ اما سيد مجتبي بدون توجه به تهديدات دائمي رژيم ، اقدام به تهيه و توزيع اعلاميه ها، نوارهاي سخنراني و تصاوير حضرت امام(ره) مي كرد و در پوشش هاي گوناگوني، فعاليت هاي خود را در تمامي شهرهاي استان تهران وحتي استان هاي همجوار گسترش داد.
🔹خروش ميليوني ملت مسلمان در سال 57، سرانجام راه بازگشت حضرت امام(ره) را به ميهن اسلامي گشود و در 12 بهمن، حضرتش خاك كشور را به قدوم خود متبرك نمود.
سيد مجتبي نيز به عضويت كميته استقبال امام(ره) درآمد و در آن استقبال تاريخي شركت نمود. طي 10 روز دهه فجر در محل كار خود كه يك مغازه لباس فروشي بود، به فروش اقلامي كه در انقلاب ناياب شده بودند با قيمتي به مراتب پايين تر از بهاي حقيقي آن، به مردم اقدام كرد، ضمن اينكه خود نيز با حضور در ميادين مبارزه رو در رو با بقاياي رژيم پهلوي، تمام توان خود را صرف پيروزي نهضت اسلامي نمود.
🔻پس از پيروزي انقلاب اسلامي در 22 بهمن، او به سرعت نيروهاي انقلابي و پرشور منطقه 9 را سازماندهي كرد و كميته انقلاب اسلامي منطقه 9 را تشكيل داد. يكي از همرزمان شهيد مي گويد: "بچه هاي آنجا اشخاصي نبودند كه به راحتي قابل مهار باشند و حقيقتاً سازماندهي آنها بعيد به نظر مي رسيد، هر كدام براي خود مدعي بودند. در آن شر و شور انقلاب هم كه قدرتي نبود تا اينها را براي شكل پيدا كردن مجاب كند ، اما سيد مجتبي با آن روح بلند و اعتباري كه بين خاص و عام آن محل داشت، با سرعت و موفقيت كامل اين بچه ها را دور هم جمع كرد.
☘اينها همه از سيد مجتبي حساب مي بردند و حرفش را مي خواندند و به اين ترتيب يكي از قوي ترين كميته هاي تهران را تشكيل داد و با دستگيري و مجازات عده زيادي از فراري ها و ايجاد نظم در آن منطقه متشنج، خدمت بزرگي به انقلاب كرد."
با شروع غائله كردستان، شهيد هاشمي به همراه عده اي از افراد كميته 9 در پي فرمان بسيج عمومي حضرت امام(ره)، عازم غرب كشور شد و در آزادي و پاكسازي آن منطقه شركت كرد. هنوز چند روز از تجاوز عراق به خاك كشورمان نگذشته بود كه سيد مجتبي، به همراه عده اي از دوستان و همرزمانش به صورت داوطلبانه و مستقل عازم جنوب كشور شد و در مدرسه "فدائيان اسلام"، واقع در شهر آبادان مستقر گرديد و بدين ترتيب اولين نيروي نظامي نامنظم براي مقابله با تهاجمات بعثيون در ابادان و خرمشهر به وجود آمد كه به گروه فدائيان اسلام معروف شد.
💥همسر شهيد در اين باره مي گويد:
"فرودگاه مهرآباد كه بمباران شد، سيد يك ساك برداشت و رفت جنوب. 9 ماه ها از او بي خبر بوديم. بعد از 9 ماه در حالي كه دستش مجروح شده بود، با ريش و موي بلند و ژوليده، به خانه برگشت."
در آن ايام شهيد هاشمي با كمترين امكانات و با بهره گيري از نيروهاي بي تجربه و آموزش نديده اي كه در اختيار داشت، به رغم كارشكني هاي دولت وقت و عدم پشتيباني مناسب، مقاومت جانانه اي را در برابر متجاوزين انجام داد.
پس از مدتي وي ستاد "فدائيان اسلام" را به هتل كاروانسراي آبادان منتقل كرد و تا مدت ها تنها راه اعزام به خطوط مقدم وديدن آموزش هاي اوليه رزمي، مراجعه به هتل كاروانسرا بود.
🌤 در آن روزهايي كه حتي يك تفنگ "برنو" يا "ام ـ يك" براي مدافعين شهر آبادان، قيمت طلا را داشت، سيد مجتبي با عده اي از مسئولين، از جمله مقام معظم رهبري تماس مي گرفت و از طريق آنان اقدام به تهيه اسلحه و مهمات مي نمود وغالبا با هزينه شخصي، آذوقه و مايحتاج عمومي را تهيه مي كرد و به ميادين نبرد مي برد.
همسر شهيد از آن روزها چنين ياد مي كند:
"سخت ترين دوران زندگي ما تازه بعد از انقلاب و شروع جنگ آغاز شد. سيد ديگر در خانه نمي ماند.
من بودم و 5 تا بچه قد و نيم قد. هر روز خودم مي رفتم و كركره مغازه را بالا مي كشيدم و كار مي كردم.
✨ادامه👇
💠شهید سید مجتبی هاشمی به روایت همسر:
[❣🌙🌷]
🌸🍃به ياد دارم روزي در اوايل ازدواج من با شهيد هاشمي، به بازارچه شاپور رفتيم تا خريد كنيم. در حال خريد بوديم كه برخورديم به پدر و مادر آقا سيد. لحظهاي نگذشت كه با صحنهاي تماشايي مواجه شدم.
آقا سيد خم شد و زانو زد روي زمين و شروع كرد به بوسيدن پاهاي پدر و مادرش. اين صحنه براي من كه اولين بار بود چنين رفتاري را ميديدم، تعجبآور بود، ولي براي آنان كه بارها اين صحنه را ديده بودند، عادي به شمار ميآمد.
🌼🍃 آقا سيد با آن قامت رشيد و تنومندش و با آن شهرتش خيلي مردمي و خاضع، دلرحم و فروتن بود.
درد و رنج مردم اذيتش ميكرد، هرگز بيتفاوت نبود. هميشه در حال جهيزيه دادن به يك خانواده بود. مخصوصاً دختران شهدا. به فقرا و مستمندان ميرسيد، كمك به ساخت مسجد ميكرد، براي بچههاي بيسرپرست مكاني درست كرده بود كه تا چندين سال بعد از شهادتش من نميدانستم.
🌱 اگر ميخواست پولش را جمع كند، يكي از ثروتمندترين افراد ميشد، ولي همين كه انقلاب شد، مغازه اش را كرد تعاوني وحدت اسلامي. از جيبش مي گذاشت تا اجناس را ارزان تر به مردم دهد.
🦋 مي گفت تا خاكمان در دست دشمن است، روي ديدن امام را ندارم. او به امام خيلي معتقد بود. مي گويند ميدان تير آبادان كه با زحمت فراوان او و همرزمانش گرفته شد، در شرايطي كه هنوز بني صدر مصدر امر بود، آقا سيد گفته بود به كوري آنهايي كه ولايت فقيه را زير سئوال ميبرند، نام اينجا را به ميدان ولايت فقيه تغيير ميدهيم.
او آن قدر به امام ارادت داشت كه وقتي نام امام به ميان ميآمد، اشك توي چشمهايش حلقه ميزد.....
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🔴خاطره ای از شهید سیدمجتبی هاشمی
《 بی ریا بود... 》
🔸️🔹️🔸️
🌻🌿سید بزرگوار اهل ریا نبود خیلی سعی می کرد کاری که انجام می ده مورد توجه دیگران قرار نگیره بارها امتحانش کرده بودم به طرق مختلف و صد البته که از کار لذت می بردم خیلی وقتا گاهی از مواقع، سرزده مخصوصا مواقعی که حدس می زدم مشغول تلاوت قرآن روزانه اش است می رفتم و اکثر موارد هم بدونه سروصدا داخل مغازه می شدم تا از اون صوت و لحن زیبا و ملکوتی و دلنشینتی که واقعا تاثیرگذار بود فیض ببرم، بهره ایی برم.
❣یک حال عجیبی در هنگام تلاوت قرآن بهش دست می داد و انسان رو با خودش به اعماق کلام خدا می برد.
با یه سوز و گدازی و با یه حس و حالی غیر قابل وصف، همراه بود با بغضی آسمانی اشکی شگفت انگیز و حسی واقعا غریب و عجیب.
⭕️می دونستم که اگه یواشکی و بی سرو صدا وارد نشم ممکن تلاوت قرآن رو ادامه نده یا ازدعای کمیلش برات بگم حتی به جز 5 شنبه شب ها اینقدر به این دعا علاقمند بود ( می دونی که دعای کمیل رو از قبل از انقلاب حفظ بود) هر وقت که وقت می کرد به هر اندازه که می توانست فرازهایی ازدعای کمیل رو می خواند و اشک می ریخت و با مولای خود راز و نیاز می کرد و در قنوتش هم از آن مناجات ها استفاده می کرد.
من مطلع بودم که خیلی از مواقع نمی رفت جایی حتی گاهی که ازش دعوت می کردند تا دعای کمیل بخواند نمی رفت.
♻️خیلی اهل احتیاط بود. حتی گاهی نصف شب ها می رفت مغازه به دور از حتی اهل و ایالش با خدای خود به راز و نیاز مشغول می شد.
توسل می کرد نماز شب می خواند قرآن تلاوت می کرد. دعای کمیل و دعاهای دیگر می خواند و آن را باعث روز افزون شدن رزق حلال برمی شمرد.
🌀کاملا مشخص بود که نماز شبش را هرگز ترک نمی کند. به واقع هر روز و شبش بهتر از روز و شب قبلش بود.
آدم از رفتار و کردارش و از آن نورانیت در سیمایش از تواضع در برابر مردم و مؤمنین این رو خوب متوجه می شد من خودم به شخصه به خوبی حس می کردم که یک سیر تکاملی رو آقا سید دارد طی می کند.
♨️هر روز بهتر از دیروز و هر روز با خلوص تر از روز قبل و هر روز رئوف تر و مهربان تر به خلق خدا. هر روز با نشاط تر و هر لحظه انقلابی تر از روز قبل و ماههای قبل.
🔅حتی خیلی از گلکی هایی را که به ناچار پیش افراد خاصی و امین به زبان می آورد در اون موقع که بی معرفتی های خیلی از اشخاص رو نسبت به خودش انقلاب به امامش به بچه های رزمنده و خانواده های شهدا به خود جبهه و جنگ به آرمان هایی که به خاطرش می جنگید می دید و کلافه اش می کرد وباعث این می شد که شروع می کرد به حرف زدن ولی به خدا اون ماه ها و روزهای آخر همه این ها رو می گفت، ولی دیگه هیچ گله ای از بی معرفتی های بعضی از افراد نسبت به خودش رو بازگو نمی کرد.
💢 بله در اون روزها و ماه های آخر حیات دنیویش فقط و فقط از بی معرفتی های بعضی از افراد نسبت به انقلاب به امام و خانواده های شهدا می گفت و سخت آزرده خاطر بود و از این موارد گلمند بود و به بچه های کمیته انقلاب اسلامی و بچه رزمنده ها فرمانده ها و مسئولین به همه و همه وصیت و نصیحت می کرد که امام و خانواده های شهدا رو فرزندان شهدا و جانبازها رو پدر و مادر شهدا رو تنها نذارین.
◇راوی: سردار قاسم قاسمی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
💠دست نوشته شهید والامقام سید مجتبی هاشمی:
♨️🌀♨️🌀♨️
📝❗️ آيا ميتوان در حالي كه دشمن خاك ميهن اسلامي مان را متجاوزانه مورد هجوم قرار داده و جولانگاه تانكها و نفربرهاي خود كرده و سربازهاي بعثي كافر، به پير و جوان ما رحم نكرده و امت به پا خاسته را زير باران آتش گلولههايش به شهادت رسانيده، دست از ستيز كشيد و به نبرد حقجويانه تا محو كامل آثار جنايات و تجاوز ادامه نداد؟
💥مگر ميشود به عنوان يك مسلمان متعهد به خود اجازه داد تا اسرائيل غاصب همچنان به سرزمينهاي اشغالي فلسطين عزيز بتازد و مردم محروم و آواره فلسطين را هر روز قتل عام كند؟
در حالي كه آنها در خانههاي خود اجازه نفس كشيدن ندارند و محكوم به مرگند، زيرا مدافع ارزشهاي اسلامي هستند، ما هرگز نميتوانيم ساكت بنشينيم.
🌷اي جوانان!
ميدانم كه ميدانيد غنچههاي نشكفتهاي را به زير تانكهاي بعثيون فرستاديم تا شما در آرامش به سر بريد.
يك لحظه اندوه شما تمام وجودم را ميشكند و اثري از من نميگذارد.
من و تمام پرستوهاي دلم به عشق شما به پرواز درميآييم و در آسمان، با تمام وجود شما را صدا مي زنيم .
🌷 اي جوانان وارسته وطنم!
من فقط به عشق شما و حفظ اسلام، دردها و زخمهايم را تحمل ميكنم و طاقت ميآورم.
وقت رها شدن روح از زندان تن بهزودي فرا ميرسد.
شما را به خدا ميسپارم و به سوي تمام هستيام پرواز ميكنم ...
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
📚معرفی چند کتاب از شهید سید مجتبی هاشمی:
✨شهادت به نوبت
✨آقا مجتبی
✨جامانده
✨آقا سید مجتبی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید سید مجتبی هاشمی بنیانگذار و فرمانده گروه چریکی فدائیان اسلام....
باد شهدا با صلوات🕊🌹
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام " سید مجتبی هاشمی" نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
ا🇮🇷 چرا همواره یاد و خاطره رزمندگان اسلام و دوران #دفاع_مقدس را گرامی می داریم⁉️
۱ : آذربایجان و گرجستان به موجب قرارداد ننگین گلستان در سال۱۸۱۳ میلادی در زمان فتحعلیشاه قاجار از ایران جدا شد .(حدود ٢٠۵ سال پیش)
۲-منطقه نخجوان و ارمنستان بموجب قرارداد ننگین ترکمنچای درسال ۱۸۲۸ میلادی درزمان فتحعلیشاه از ایران جدا شد(یعنی حدود ١٩٠ سال پیش).
۳-افغانستان و هرات به موجب معاهده پاریس در سال ۱۸۵۷ میلادی در زمان محمدشاه قاجار از ایران جدا شد (یعنی حدود ١۶١ سال پیش ).
۴-ترکمنستان،ازبکستان و قرقیزستان بموجب قرار داد سال۱۸۸۳ میلادی در زمان ناصرالدین شاه قاجار از ایران جدا شد( یعنی حدود ١٣٧ سال پیش).
۵-پاکستان و سیستان بموجب قرارداد ننگین حکمیت « ژنرال اسمیت » در زمان حکومت قاجار در دو مرحله که آخرین آن در سال ۱۹۰۵ میلادی از ایران جداشد ( یعنی حدود ١١٣ سال پیش).
۶-مجمع الجزایر بحرین با ۳۳ جزیره ارزشمند در سال ۱۳۵۰ شمسی در زمان محمدرضا شاه پهلوی از ایران جدا شد( یعنی حدو۴٧سال پیش).
۷-شهر بندری وزیبای فیروزه در شرق دریای مازندران،قبل از انقلاب در زمان محمدرضا پهلوی از ایران جدا شد و به شوروی واگذار گردید.
▫️ اما میدانیم که در جنگ تحمیلی مدت ۸ سال با دنیا جنگیدیم،حدود ۱۸۸۰۱۵ نفر شهید دادیم ( در میدان جنگ و هم بمباران شهرها تا روز آتش بس ) که ۳۶ هزار نفر از آنان دانش آموز بودند.
💠 حال با افتخار اعلام میکنیم که:
۱- یک وجب از خاک میهن را از دست ندادیم.
۲-باعث بیداری کشورهای اسلامی و مظلوم شدیم.
۳-قدرت اسلام و ایران را به ابرقدرت ها نشان دادیم تا دیگر جرأت حمله به ایران را نداشته باشند.
ا🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹
سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم
سلام بر دلاورانی که قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم
سلام بر مجاهدانی که به خاک افتاند تا ما به خاک نیفتیم .
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
👇👇
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
-میگنچرامیخوایشهیدشی؟!
+میگمدیدیدوقتییهمعلمرودوستداری
خودتومیکشیتوکلاسشنمره²⁰بگیری
ولبخندرضایتشدلتروآبکنه؟!
منمدلمبرالبخندخدامتنگشده(:"
میخوامشاگرداولکلاسششم♥️🌿
#شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
شبقبلازشهادت بابڪ بود.
یہماشینمهماتتحویلمنبود.
منهمقسمتموشکیبودموهمنیرویآزادادوات.
اونشبهواواقعاسردبود
بابڪ اومدپیشمنگفت:
" علےجانتوۍچادر جانیستمنبخوابم.
پتوهمنیست"
گفتم : توهمشازغافلہعقبےبیاپیشخودم
گفتم:بیااینپتو ؛اینمسوءیچ
بروجلوماشینبخواب،منعقبمیخوابم
ساعت3شبمنبلندشدمرفتمبیرون
دیدمپتوروانداختہرودوشخودش
دارهنمازمیخونہ
(وقتیمیگمساعت(۳)صبحیعنےخداشاهده
اینقدرهواسردهنمیتونےازپتوبیاۍبیرون!!)
گفتم: بابڪ
بااینکاراشهیدنمیشےپسر ..حرفےنزد😔
منمرفتمخوابیدم.
صبحنیمساعتزودترازمنرفتخط
وهمونروزشهیدشد💔
بهنقلازهمرزم#شهید_بابک_نوری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
💔خرما گرفته بود دستش به تک تک بچهها تعارف میکرد. گفتم:«مرسی»
گفت:«چی گفتی؟»
گفتم:«مرسی»
❤️🔥ایستاد و گفت:«دیگه نگو مرسی؛
بگو خدا پدر مادرت رو بیامرزه.»
🥀به یاد شهید معزز حاج احمد متوسلیان
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
🌷🕊🌷🕊🌷
امام رضا علیه السلام :
اگر دوست دارى كه ثواب شهيدان كربلا را داشته باشى، هرگاه به ياد آن حادثه افتادى بگو: كاش من نيز با آنان بودم و با آنان به رستگارى بزرگ مىرسيدم
📚 وسائل الشيعه ج۱۴ ص۴۱۷
🌻#تعجیلدرفرجمنجیعالمصلوات
#اللهمارزقنيشفاعةالحسينیومالورود
____________________________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گفتگو با مادر شهید مدافع حرم سید محمد حسین میردوستی
🖇 خدای متعال بر شهدا سلام می فرستد.
آنها کسانی هستند که با خدا معامله کردند و هستی خودشان را یعنی مهم ترین سرمایه انسان را که حیات است، در راه خدا و برای رضای خدا تقدیم کردند.
(مقام معظم رهبری)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
📝✨فرازی از وصیت نامه شهید سید محمد حسین میردوستی
به نام خداوند
با سلام و صلوات خدمت آقا امام زمان (عج ا... تعالی فرجه الشریف) که اگر لطف ایشان نبود بنده در این سنگر نبودم.
سلام همسرم؛
💠 از تو می خواهم فرزندمان را در راه حق و پشتیبان ولایت بزرگ کنی و به او بیاموزی که همیشه در این راه باشد.
و بعد از شهادتم بخاطر من گریه نکن؛ چون من در راه خدا شهید شدم.
و به پسرم بگو که پدرت برای امنیت کسانی مثل خودش در این راه رفت.
ان شاا... بتوانم جبران کنم.
سلام به پدر و مادرم؛
🌸🍃سلام به شما که تا بزرگ شدنم زحمات بسیاری کشیده اید.
پدرم ممنونم؛ بابت همه چیز ممنون.
از این که به من آموختی پشتیبان ولایت باشم و همیشه من را در این راه تشویق می کردی.
مادرم ممنونم که همیشه به من لطف داشتی.
و از شما پدر و مادرم می خواهم بعد از من از همسرم و پسرم مراقبت کنید.
آن ها را بعد از خدا به شما سپردم.
🌼🍃از خواهران و برادرم می خواهم که در راه ولایت و پشتیبان آن باشند و حجاب خود را نگه دارند و مراقب همدیگر باشند و با هم باشید.
فرزندم، آقا محمد یاسا، پسرم؛
🦋نمی دانم چه زمانی این نامه را میخوانی؟
از تو می خواهم در زندگی ات پشتیبان ولایت باشی و مراقب فریب دشمن باشی.
شرمنده که نتوانستم باشم؛ دوستت دارم پسرم. مراقب خودت باش.
یا علی.
✍️📙خاطره ای از شهید میردوستی از زبان مادر بزرگوار ایشون:
مادر محمد حسین میگوید: "به قدری به حضرت ابوالفضل (ع) علاقه داشت که وقتی اسم مبارک حضرت میآمد،او از خود بی خود میشد.
برادرش در یکی از ماموریتها چشم راستش را از دست داد و جانباز شد،محمدحسین خود را مانند حضرت ابوالفضل(ع) فدای برادرش میکرد و به برادرش میگفت «عیب ندارد من عصای تو هستم و ناراحت نباش حتی اگر کور شوی من همراهت هستم...».
عاشق پسرش بود اما عشق به ائمه و حضرت ابوالفضل (ع) را بر هر چیز دیگری ترجیح داد و برای دفاع از حرم خانم حضرت زینب(س) عازم سوریه شد و سرانجام هم به آرزوی خود رسید و شهید شد.
او همیشه در جمع میگفت «من هیچ آرزویی ندارم جز شهادت!» همسرش هم از این حرف او دلخور میشد و میگفت مگر ما نیستیم، محمد یاسا نیست که تو این حرف را میزنی؟ اما محمدحسین با وجود عمر کوتاهی که داشت اما به تمام آرزوهای دنیویاش دست یافته بود.
روحش شاد و راهش پر فروغ🌹
🔰زندگینامه شهید سید محمد حسین میردوستی
💐🌿شهید سید محمد حسین میردوستی اولین شهید مدافع حرم شهرستان مینودشت در ۱۳ تیرماه سال ۱۳۷۰ در خانواده ای ۵ نفری و در روستای دوزین از بخش کوهساران مینودشت به دنیا آمد.
سید محمد حسین دو خواهر و یک برادر بزرگ تر از خود دارد و پدرش از پاسداران انقلاب اسلامی و از جانبازان جنگ تحمیلی بود و از این رو در خانواده ای معتقد و مذهبی پرورش یافت.
🌹🍃دوران نوجوانی محمد حسین میردوستی با فعالیت در پایگاه های بسیج در کنار تحصیل سپری شد،نمرات سید محمد حسین در دوره دبیرستان عالی بودند اما به خاطر علاقه اش به کامپیوتر،تحصیل در هنرستان و رشته کامپیوتر را انتخاب کرد.
🌷🌱سید محمد حسین میردوستی به علت سوابق پدر در جبهه از بخش زیادی از خدمت سربازی معاف شد و تنها هفت ماه به خدمت سربازی رفت اما با روحیاتی که داشت در همان سربازی مشتاق خدمت در نهادی چون سپاه پاسداران شد و پس از خدمت،جذب نیرو ویژه صابرین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.
🌸🍃شهید محمد حسین میردوستی در سن بیست سالگی و به اصرار خودش با دختر عمویش ازدواج کرد و به این ترتیب با برادر بزرگترش سید قاسم میردوستی باجناق هم شد.
همسر شهید میردوستی از قول او نقل میکند که به شوخی می گفت : ”من هر کاری بکنم از دست سید قاسم نمی توانم فرار کنم.
او برادرم بود حالا چند سال است باجناق هم شدهایم،اخیرا در سپاه هم،همکار شدیم و متاسفانه به هیچ وجه از دست قاسم نمی توانم راحت بشوم ".
🌺🍀شهید محمد حسین میردوستی از نوجوانی انسانی فعال و کوشا در همه امور بود به طوری که برای تامین مخارج زندگی علاوه بر خدمت در سپاه پاسداران و پس از ساعات کاری در آژانس کار می کرد یا مدتی یک مغازه سوپری کوچک کنار منزل تاسیس کرده بود.
🌻🪴با شدت گرفتن درگیری ها در سوریه و نسل کشی مسلمانان در سوریه و یمن دل شهید میردوستی بی قرار شد و مسرانه خانواده و پس از آن فرماندهان سپاه را برای اعزام به سوریه متقاعد کرد تا بالاخره در سال ۱۳۹۲ به جمع رزمندگان مدافع حرم ملحق شد.
✨🌾شهید میردوستی یک پسر سیزده ماهه به نام «سید محمد یاسا» از خود به یادگار گذاشته است.
شهید سید محمد حسین میردوستی،بالاخره پس از دو سال حضور در جبهه های حق علیه باطل در اولین روز آبان ماه سال ۱۳۹۴ مصادف با تاسوعای حسینی طی مبارزه با گروه های تکفیری و تروریستی در سوریه به شهادت رسید.🕊🥀
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─