هدایت شده از مسجد آیت الله شهیدی
پدران آسمانی
#شهدای_مدافعان_حرم
طرح : حاج بهزاد پروین قدس
#ولادت_حضرت_علی
#پدران_آسمانی
#شادی_روحشون_صلوات
@masjed_ayatolla_hshahidi
هدایت شده از سرداران ورزمندگان عاشورایی
❣شفا گرفتن زن غریبه به دست شهید.
🌱در به در دنبال خانه مادرم میگشت. تا بالاخره پیدا کرد. درب منزل را دقالباب و مادر در به رویش گشود. اجازه گرفت و وارد شد. در و دیوار خانه را بوسید و گفت:
کلی دنبال منزلتون گشتم تا پیدا کردم. شهید شما درد کلیه من که نیاز به عمل داشت را شفا داد.
مادر جریان را پرسید. اینطور جواب داد.
از درد کلیه رنج میبردم. به دکتر مراجعه کردم. گفت کلیهات نیاز به عمل جراحی دارد. شب از درد و نگرانی خوابم نبرد. لحظاتی به خواب رفتم. در عالم خواب جوانی بر بالینم آمد. کاسهای آب به دستم داد. گفت بخور تا درد کلیهات خوب شود. از دستش گرفتم و نوشیدم. نامش را پرسیدم. گفت بنده شهید عبدالحمید تقیزاده بهبهانی هستم. از خواب بیدار شدم. متوجه شدم دیگر دردی ندارم. صبح به دکتر مراجعه کردم. عکس و آزمایش گرفتم. دکتر گفت کلیه شما سالم است و نیاز به هیچ عملی ندارد. به گلزار شهدا رفتم. گشتم تا مزار شهید را پیدا کردم. کنار مزارش نشستم. قرآن خواندم و دعایش کردم. از چند نفر آدرس منزل شما را پرسیدم. آنقدر گشتم تا آدرس را پیدا کردم. حال آمدهام تا کسی که در خواب دیدم را ببینم. عکس شهید را نشانم بدید تا حرفم ثابت شود.
مادر چند عکس را نشانش داد. عکس مورد نظرش نبود. تا اینکه عکس مورد نظرش را دید. آن را بوسید و گفت:
شهید با همین قیافه آمد و آب را به دستم داد.
بعداز آن روز هر سال، تا پدر و مادرم زنده بودند در همان تاریخ به منزل ما مراجعه میکرد و هدیهای برای آنها میآورد.
۲۶ دی ماه سالگرد شهادت شهید بر اثر بمباران شیمیایی در عملیات کربلای پنج گرامی باد.
✍حسن تقیزاده بهبهانی🕊🌹🕊
هدایت شده از سرداران ورزمندگان عاشورایی
❣شهیدی که داروی نایاب خواهرش را فراهم کرد.
مرداد ماه سال ۹۸ بود.
خواهر بزرگش سخت بیمار شده بود.
خواهر دیگرش او را برای درمان به شیراز میبرد.
دکتر خواهر را معاینه میکند. دارویی برایش مینویسد که هم کمیاب بود و هم پنج میلیون و سیصد هزار تومان قیمت داشت.
تمام داروخانههای شیراز را میگردند اما دارو پیدا نمیشود.
شخصی به آنها میگوید شاید داروخانه بیمارستان امیر داشته باشد. با داروخانه بیمارستان امیر تماس میگیرند اما آنجا هم جواب منفی میدهند.
خواهر که دلشکسته شده بود خطاب به برادر شهیدش میگوید:
آقا سعید مگر تو شهید نیستی؟ مگر تو برادر من نیستی؟ مگر نمیگویند شهدا زنده و شاهدند؟
پس چرا کمک نمیکنی داروی خواهرت پیدا شود؟
دو خواهر تصمیم میگیرند که حضوری به سراغ داروخانه بیمارستان امیر بروند.
وقتی به داروخانه میرسند نسخه دکتر را به مسئول داروخانه می دهند.
مسئول داروخانه به همکارش میگوید این همان دارو نیست؟
همکارش تأیید میکند.
بعد داروی مورد نظر را میآورد و به آنها میدهد.
خواهر میپرسد قیمتش چقدر میشود؟
مسئول داروخانه میگوید هیچ، هدیه است!!!
وقتی علت را جویا میشوند میگوید: راستش ما این دارو رو نداشتیم. اما قبل از آمدن شما آقایی آمد و گفت این دارو مورد نیاز ما نشده. لطفاً به اولین کسی که مراجعه میکند رایگان بدهید!!!
خواهر هاج و واج میماند و یاد حرفی که به برادر شهیدش زده بود میافتد. به شاهد و زنده بودن شهدا یقین پیدا میکند و آن را عنایت شهید به خواهرش میداند؛؛
خدا را شکر می گویند و صلواتی به روح برادر شهیدشان میفرستند!!
شهید سعید کرمی مقدم شهید نوجوانی بود که با نشان دادن شناسنامه خواهرش که حرف ه سعیده اش را پاک کرده بود و دوسال از خودش بزرگتر بود به جای شناسنامه خودش به مسئول اعزام توانسته بود قوانین ثبت نامی را دور بزند و وارد جبهه بشود.
سعید بعداز چند بار شرکت در جبهه در عملیات نصر چهار به شهادت رسید و تربت پاک و مطهرش در گلزار شهدای شهرستان بهبهان زیارتگاه مشتاقان است.
✍ حسن تقیزاده بهبهانی🕊🌹🕊