eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
124 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست 🌷 @Ekram_93 «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 با بودن سخت نیست با ماندن سخته..... مثل بودن سخت نیست مثل ماندن سخته..... راه ‌ یعنی نگه داشتن ‌آتش در دستانت..... شادی روح و َهدا 🌹🌹🕊
2.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 اگر تعلقات خودمان را زیر پا گذاشتیم می توانیم مثل خدمت کنیم به این ملت، اگر ما با تعلق بخواهیم خدمت کنیم، این خدمت به جایی نخواهد رسید. 🌹 🕊🥀
هدایت شده از هر روز با شهدا
🕊 🌷 خواهرم در عرصه های جهادی مختلف بسیار فعال بود. فائزه همیشه الگوی زندگی من بود... او مسافرتهای جهادی زیادی رفته بود و اصلا فکر نمی کردیم که او در سفرش به کرمان شهید شود. اولین سالی بود که فائزه در مراسم حاج قاسم شرکت می کرد و خیلی ذوق و شوق داشت. از ابتدای ترم جدید دانشگاهش درنظر داشت که طوری برنامه ریزی کند که به مسافرت کرمانش برسد؛ حتی در راه هم برای امتحان روز یکشنبه اش درس می خواند... فائزه اتاقش پر از عکسهای رهبر انقلاب، حاج قاسم سلیمانی و شهید ابراهیم هادی بود. من از دوستانش شنیدم که هر هفته  سر مزار شهدا می رفت و از آنان تقاضای شهادت می کرد...🌷🕊 راوی: خواهر شهید 🌷@shahedan_aref
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 می گفت چشمان به راهـے است کہ ازخود به یادگار گذاشته اند، اما چشم ما بـه است که با آنان رو بروخواهیم شد. 🕊 🕊🌹 🕊🌹🕊 🇮🇷🇮🇷
3.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🕊 شهید سیدمرتضی‌آوینی: 🌱 مگر نه اینکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند، تا در مسلخ کربلای عشق آسانتر بریده شود 💔 🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
شهادت‌. . .🕊 هُنرِ مَردانِ‌خداست!🍃"
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود برنشسته ای... دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را از این منجلاب بیرون کش" 🕊 🕊🌹 🕊🌹🕊 🌷 🌹🕊
شهادت‌. . .🕊 هُنرِ مَردانِ‌خداست!🍃"
「﷽」 اگر دلت راه داده‌ای به شهدا، پسش‌ مگیر بگذار در این تلاطم روزگار همان دل بماند♥️! /🦋 .
🌹🕊🥀🏴🥀🕊🌹 قبل از اینکه را پس از ۱۵ سال بیاورند ، یک شب خواب دیدم در یک بیابانی بودم و گریه می کردم و خدا را صدا می زدم که بچه ام را بمن نشان بده ، همون موقع در خواب دیدم که یک سیّد نورانی جلو آمد و گفت : اینقدر گریه نکن . می خواهی بدانی پسرت کجاست ؟ گفتم بله .. با دست به یک جای دوری اشاره کرد و من دیدم سه تابوت اون دور هست . سیّد گفت : تابوت وسطی فرزند توست و این دو تابوتِ اطرافش ، دو سیّد هستند که از پسر تو محافظت می کنند ! از خواب که بیدار شدم به کسی نگفتم . تا وقتی که می خواستند او را تشیع کنند . بعد از به خاکسپاری دیدم دو دیگر هم همراه بخاک سپردند دقیق نگاه کردم و دیدم که یکی از طرف راست سیّد است و طرف چپ هم سیّد است . بعد از تشیع جنازه که بسیار باشکوه برگزار شد . دیدم دقیقا میان قبر دو سیّد در گلستان اصفهان به خاک سپرده شده است. راوی 🏴🕊🌹