eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
128 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
5.4هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 هر خانمی که چادر به سر کند و عفت ورزد و هر جوانی که نماز اول وقت را درحد توان شروع کند ، اگر دستم برسد سفارشش را به مولایم حسین (ع) خواهم کرد و او را دعا می کنم ، باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالی قرار گیرد ... 🕊 🌴🌹
🌺🌸🕊🌹🕊🌸🌺 دختر بی که می آمد در مغازه، به او جنس نمی داد. یکی آمده بود و بهش جنس نداده بود و خلاصه دعواشان شده بود ، هم بچه بود ، سفت ایستاده بود که نه به تو جنس نمیدهم ، طرف هم رفته بود و شب با پدرش برگشته بود و شکایت را به آقا جان کرده بودند و یک هم توی گوش زده بودند. طفلک به ملاحظه آقاجان صدایش در نیامده بود، را خورده بود و دم نزده بود. می دانست که اگر کار به آژان و آژان کشی بکشد برای آقا جان بد می شود. شادی روح و 🌹 🌹🕊
🕊💐🌹🌴🌹💐🕊 خواهران گرامی! از شما می خواهم با حفظ و رعایت در پشت جبهه ها، جهاد اکبر کنید و با توطئه های شوم کافران ملحد بجنگید. این خواهران مبارز هستند که با حفظ دین اسلام را زنده و پا بر جا نگه داشته اند و این راه را می توانند مانند حضرت زینب (سلام الله علیها) با صلابت ادامه دهند . 🌹 🌸🌺
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 ، چون تنها بود ، خیلی به او علاقه داشتم . یک بار که در زمان به خانه اش در دزفول رفته بودم، دیدم شب موقع خواب با کامل می خوابد . تعجب کردم ، در آن هوای جنوب ، خوابیدن با زیاد کار آسانی نبود . علت را که پرسیدم، گفت : پدر جان، اینجا هرلحظه ممکن است شود ، باید از هر نظر داشته باشم ، ممکن است فردا صبح نباشیم ، پس باید کامل داشته باشیم تا وقتی ما را از زیر خارج می کنند ، مشکلی وجود نداشته باشد . راوی : 🌹 🥀🕊
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 گاهی که خبر نداشت و میرفت مجلس و مراسمی، ناگهان غافل گیر می شد... چشمش که به زنهای نامحرم می افتاد می نشست یک گوشه، سرش را پایین می انداخت... چند لحظه که می گذشت بلند می شد چیزی را بهانه میکرد و زود خداحافظی می کرد و مجلس را ترک می‌کرد. دیگر لازم نبود توضیحی بدهد: همه می دانستند که آدمی نیست که پا به هر محفلی بگذارد و در مقابل عمل حرام بی تفاوت بماند! 🌹 🕊🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 ای خواهرم؛ مانند زینب (س) باش و مانند زینب (س) زندگی کن و مسئولیت خویش را در قبال این انقلاب و امام به انجام رسان و همیشه حجابت را سنگر خود قرار ده، زیرا خواهرم حجاب تو برنده تر از خون من است . و ای برادران عزیزم ، شما ادامه دهنده راه شهدا باشید و راه مرا ادامه دهید و همیشه در پی تهذیب نفس خود باشید که باعث خواهد شد به خدا نزدیک شوید و در پی این باشید که اسلام را احیا کنید . شادی روح و 🥀 🕊🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 به عنوان یک وصیت همیشه به من می‌گفت : درست است که ما از حرم حضرت زینب (س) دفاع می‌کنیم اما شما فکر نکنید که نشستید و کاری نمی‌توانید انجام دهید ، نه بزرگترین کار دست شماست ، ما از حریم حضرت زینب (س )دفاع می‌کنیم شما از چادر مادرش دفاع کنید . همیشه به جوانان می‌گفتند که مراقب چادر حضرت زهرا (س) باشید و روی حجاب تاکید خاصی داشت و امیدوارم به کمک خون پاک این شهید پیروی راه این بزرگوار باشم . راوی : 🌹 🕊🥀
🌹🕊💐🌺💐🕊🌹 خواهر عزیزم هرگاه خواستی از خارج شوی و لباس اجنبی را بپوشی به یاد آور که . . اشک را جاری می‌کنی، به پاکی که ریخته شد برای حفظ این وصیت خیانت میکنی به یاد آور که غرب را در تهاجم فرهنگی‌اش یاری می‌کنی فساد را منتشر می‌کنی و توجه که صبح و شب سعی کرده را حفظ کند جلب می‌کنی، به یاد آور که بر تو شده تا تو را در حصن نجابت فاطمی حفظ کند تغییر می‌دهی، تو هم شامل آبرویی، بعد از همه اینها اگر توجه نکردی، هویت را از خودت بردار... شادی روح و 💐 🕊🌹
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 من بر سر دارم و تو چفیه بر شانه... وچه حکایت غریبی است میان این چفیه و ... از سپیدی چفیه تو تا سیاهی من جاده ای است به سرخی جاده ای که عفت مرا وامدار غیرت تو می کند غیرتت اگر نبود کجای این زمانه بود؟! تو که بر شانه می اندازی ، من را محکم تر می گیرم ، نکند شرمنده چفیه ات شود نکند یادم برود که دست از جانت کشیدی تا دست به من نرسد نکند یادم برود که چشم بر آرزو هایت بستی تا چشم آلوده به هوسی حتی خیال جسارت به سرزمینت را هم نکند. نه من یادم نمی رود ، یادم نمی رود که سرخی را به سیاهی من به امانت داده ای اگر چفیه تو سجاده آسمانیت شده پس من هم می تواند بال آسمانی من شود... چفیه ات را بر شانه هایت بيانداز ، سربند یا فاطمه ات را بر سر ببند ، دل به جاده آسمانیت بزن که دوباره می خواهند از سر دختران فاطمه بکشند ، دوباره می خواهند میراث مادرت را به تاراج ببرند.. دل به جاده بزن که سیاهی من در گروی سپیدی چفيه توست برادرم... 💐🌴🌹
🌷💐🌺🌼🌺💐🌷 در سن سیزده سالگی به رسید. وی در این سن کم ، علاوه بر هوش سرشار و فعالیت های علمی ، رعایت اخلاق و آداب اسلامی را نیز می نمود. هرچند هنوز دستورات دینی بر او بود ولی هیچگاه به نگاه نمی کرد و زمان روبرو شدن با نامحرم سرش را پائین می انداخت . هر گاه به جایی وارد می شد و می دانست که حضور دارد و یا زمانی که به منزل می آمد ، چون احتمال می داد که آمده باشد، بلند می گفت :« یا الله ». مادر می گوید : روزی به منزل آمد و زن عمویش مهمان ما بود و در اتاق بدون نشسته بود. پشت در ایستاد و چند بار گفت : « یا الله » ، ولی زن عمو را برسر نکرد. بلند گفت :« به زن عمو بگویید می خواهم بیایم داخل ، روسریش را بپوشد. » زن عمو گفت : « بیا داخل ، تو مثل پسرم میمانی ، در ضمن هنوز که به تو چیزی است!.. » ولی بازهم تکرار کرد ... زن عمو، مجبور شد بپوشد تا به اتاق وارد شود.... 🥀🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 برای 🌹🕊 🕊🌹 وقتی می‌خواستند عروسی‌اش را برش بزنند، زیر لب چیزی می‌گوید . مادر می‌پرسد : با خودت چه می‌گویی؟ در پاسخش می‌گوید : به خدا می‌گویم ، خدایا من لیاقت دارم زیر این چادر شوم یا نه؟! 🥀 🕊🌹
🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 تنها دانش‌آموز مدرسه بود که قبل از انقلاب با شجاعت روسری سرش کرد. این نشئت گرفته از ایمانش بود که دوست داشت حجابش را حفظ کند . عصمت پورانوری در سال ۱۳۴۱ در شهرستان دزفول پا به عرصه وجود نهاد و در خانواده ای کاملا” اسلامی و با اصالت زندگی را آغاز نمود. او از کودکی علاقه وافری به یادگیری مسائل اسلامی داشت. بطوریکه در سنین کم ،توانست قرآن خواندن و نماز را بطور کامل یاد بگیرد و در حفظ و رعایت حجاب خود از کودکی علاقه زیاد نشان میداد. ایشان در دوران انقلاب مرتب در مراسم و برنامه های خیابانی و همچنین جلسات افشاگرانه رژیم منحوس پهلوی و هدایت دوستان و آشنایان در جهت افشای ماهیت طاغوت نقش بسیار فعالی را ایفا می نمود او اشتیاق فراوان به بررسی مسائل و مباحث اسلامی داشت بطوریکه در جلسات و برنامه عقیدتی، سیاسی که در منازل بعضی از خواهران تشکیل می شد با شور تمام شرکت مینمود تا اینکه انقلاب شکوهمند اسلامی ایران با رهبری حضرت امام خمینی پیروز گردید. بعد از انقلاب اسلامی ایران مجدانه در ترویج خط اصیل اسلامی که همانا خط امام و روحانیت متعهد و مسئول بود تلاش می کرد و همیشه میگفت : رمز پیروزی و بهروزی اسلام ،امام و روحانیت است، پس این عزیزان را باید داشته باشیم زیرا اینان توشه راهند. ایشان علاقه خاصی به کل روحانیت خصوصا” منصوبین امام داشت بطوریکه برای شهادت شهید مظلوم "آیت الله دکتر بهشتی " از اعماق وجودش گریه میکرد و بر سر خود میزد. او همیشه از امام بعنوان تنها الگو و اسوه حسنه در دوران حضرت ولی عصر (عج) یاد میکرد. در دوران دبیرستان فردی بسیار فعال و پرکار بود بطوریکه در تمام مراسم و برنامه هائی که در دبیرستان برگزار میشد شرکت فعال داشت.او دقیقاً موضعی خصمانه در قبال نیروهای چپ و منافق و دیگر گروهکهای ضدانقلابی که میخواستند در دبیرستان فعالیتی بکنند داشت و فردی مشخص در انجمن اسلامی دبیرستان خود بود تا اینکه در سال ۵۹ موفق به اخذ دیپلم اقتصاد از دبیرستان کوثر شد. ... 🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀