eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
124 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست 🌷 @Ekram_93 «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🌺🍀💐🍀🌺🌴 احتیاجی نیست بری جمکران، آقا رو ببینی، آقا میاد پیشت. اگه نمی‌تونیم اینطوری باشیم، حداقل بیایم سفیرهای خوبی برای امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) باشیم . ماها امام زمانمون رو قدّ رفیقمونم دوست نداریم، خیلی بدیم!!! اگه دوستت بهت بگه به خاطر من فلان کار و نکن، یا نزدیک ترین کست بگه مثلاً زنت. زودی می‌خوایم خودمونو تو دلش جا کنیم، می‌خوایم شیرین کنیم، جلوه کنیم، زودی می‌گیم به خاطر تو این کار رو نمی کنم!!!... بیاید جان ابالفضل علیه السّلام، سفیرهای خوب و با وفایی برای امام زمانمون که تولّدش نزدیکه باشیم. به خودش قسم آقا کشته، مرده‌ی این چراغونی‌های توی خیابون ما نیست. هر چند کار پسندیده ای است از جانب ما، امّا آقا بیشتر با این کارهامون دلش می‌سوزه و می‌گیره. شاید بگه آخه تو که آنقدر ما رو دوست داری حیف نیست ... 🌹 🕊 💐 🍀🌺
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 خدایا ! معرفتمان ده که بس بی معرفتیم. صبرمان ده که بسیار عجولیم. بصیرتمان ده که ببینیم انچه نادیدنی است. کورمان کن که نبایسته‌ها را نبینیم و جز تو منظر نظر نباشد. بینشی عطا کن که اهل ثمر شویم. و فکری ببخش تا به عظمتت پی ببریم و معرفتی یابیم. دستی ببخش تا دستگیر باشد ، و جز تو به سوی کسی دراز نشود. قدمی عطا کن که در راه تو بپیماید. و قدرتی که در خدمت تو باشد. شادی روح و 🥀🕊🌹
🥀💐🌷🕊🌷💐🥀 تلفن خانه زنگ خورد. بابا بود با صدای خسته. پرسیدم افطار كردید؟ گفتند بچه‌ها برايم در قرارگاه افطار آماده كردند اما نرفتم و در خط ماندم و با رزمنده‌ها سفره انداختيم و نان پنير مختصری خورديم. گفتم چرا قرارگاه نرفتید؟ گفتند مي ترسم در غيبتم مظلومی با زبان روزه، و يا شود . راوی : 🌹 🌴🥀
7.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱لبخند حضرت آقا..؛ از کار عجیب شهید مدافع حرم ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🥀🌹🌴🕊🌴🌹🥀 فرمانده تیپ ۱۸ : ۶۳/۱۲/۲۳ گفته بودند یک فرمانده تیپ قرار است بیاید مدرسه برایتان سخنرانی کند. اسمش برونسی است. منتظر یک ماشین آنچنانی با چند همراه و محافظ بودیم که یک دفعه یک مردی با سبز رنگی روبروی در مدرسه ایستاد و می خواست برود داخل. جلویش را گرفتیم و گفتیم کجا، مراسم سخنرانی است و می خواهد سخنرانی کند. ایشان مکثی کرد و گفت: من برونسی هستم. 🌹 🕊 شادی روح و 🥀 🕊🌴
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 کمبود قرآن برای تلاوت قرائت کلام الله مجید نیز در اسارت نقش مهمی داشت. البته عراقی ها نسبت به قرائت قرآن با صدای آهسته و بصورت انفرادی حساسیتی نشان نمی دادند و در این مورد اسرا می توانستند به قرائت قرآن بپردازند. برخی از اسرا در ماه رمضان حداقل یکبار ختم قرآن و عده ای هم چندین بار تمامی قرآن را تلاوت می کردند. کلاس های مختلف احکام و اخلاق در طول ماه مبارک برگزار می شد. در این ماه کلاس های دیگر از جمله زبان های خارجه و غیره تعطیل می شد و فقط کلاس هایی برگزار می شد که با معنویت همراه بود. میزان ذکرهای روزانه و هفتگی که همیشه توسط یکی از اسرا اعلام می شد، در ماه رمضان چند برابر می شد. اسرای آسایشگاه در ایام ماه رمضان حتی حرف بی مورد هم نمی زدند و تلاش می کردند تا این روزها را تا جایی که ممکن است بدون توجه به دنیا و مادیات بگذرانند، به همین دلیل گفت و گوها و معاشرت ها نیز خیلی کم می شد و بیشتر اسرا مشغول ذکر و عبادت بودند و توجهی به دیگر مسائل نداشتند . راوی : یاد باد آن روزگاران یاد باد شادی روح و و سلامتی 🕊 🌹🕊
🦋 خودش برای خودش خیریه و قرض الحسنه بود. حقوقش را که می گرفت به افرادی که نیاز داشتند می داد. گاهی اوقات به عنوان قرض و گاهی اوقات بلاعوض می داد. من هم فرش فروشی داشتم به من سپرده بود افرادی که برای خرید می روند با قیمت مناسب و قسطی با آنها حساب کنم. زمزمه های عملیات که می شد دیگر روی زمین بند نمی شد. همه کارهایش را رها می کرد و برای عملیات آماده می شد. اگر کسی هم مانعش می شد می گفت:« اگر ما نرویم پس چه کسی برود»؟ اگر درنگ کنیم نصف ایران را از دست داده ایم. اگر روز قیامت جلوی ما را بگیرند که چرا درنگ کرده ایم چه جوابی می توانیم بدهیم؟ اگر ما نرویم چه کسی به فرمان رهبرمان لبیک خواهد گفت؟ ✍به روایت پدربزرگوارشهید ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
🦋 بخش هایی از «محاسبه ی نفس» شهید علی بلورچی که در ماه رمضان سال 1365، نگاشته شده: یک شنبه 1365/02/22دوم رمضان المبارک: 1-نماز صبح خیلی دیر خوانده شد و تعقیبات چندان مورد توجه نبود.2-کمی نسبتا زیاد تندروی کرده و صدایم را بلند کردم.3-چند مورد چشم، نگاه های اضافی به دنیا داشت.4-مزاح های غیر لازم در دو مورد دیده شد، باید دقت بیشتری در مزاح کردن شود. 5-یاد مرگ اصلا تا ظهر وجود نداشت. 6-عُجب و غرور می خواهد بروز کند. 7-در قرآن خواندن احساس می کنم شیطان می خواهد نیت را ریا کردن و قیافه گرفتن برای مردم قرار دهد، باید خیلی مواظب باشم.8-تواضع و خشوع چندان مورد دقت قرار نداشت!! که شاگرد آیت اله حق شناس بود نفر پنجم کنکور سراسری سال ۱۳۶۳ و دانشجوی رشته الکترونیک دانشگاه صنعتی شریف شد که در اسفند ۱۳۶۵ در شلمچه بشهادت رسید. ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
16.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋 فرماندهان سال ۱۴۰۳ امام خامنه‌ای (مد ظله العالی): بنده آن کسانی را که برای احیای یاد مجاهدان و شهدا کار می‌کنند، مجاهدان فی‌سبیل‌الله می‌دانم؛ یعنی خود این یک جهاد فی‌سبیل‌الله است. (۱۴۰۳/۰۸/۲۱) ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
🥀💐🕊🌺🕊🌴🥀 خاطرات دفاع مقدس رزمندگان اسلام دفاع مقدس حرمت روزه داری تحرک بسیار بالا باعث تشنگی می‌شد اما با دیدن برخی رزمندگان مجروح که به بیمارستان منتقل می‌شدند روحیه‌مان تغییر می‌کرد و آستانه تحمل کادر امدادی در روزه‌داری افزایش می‌یافت چرا که می‌دیدیم برخی رزمندگان و مجروحان که روزه بر آن‌ها واجب نبود حرمت روزه‌داری را حفظ می‌کردند تا آنجا که حتی ما به اجبار دارو و غذا به آن‌ها می‌دادیم. خانم تاجری نیا از بانوان امدادگر و رزمنده دوران دفاع مقدس یاد باد آن روزگان یاد باد شادی روح و و سلامتی و شفای 🌴 💐🌹
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 ماه رمضان فرا رسید، گرم‌ترین و طولانی‌ترین روزهای تابستان بود. از اوایل صبح تشنگی آغاز می‌شد. حداقل زمان ممکن را بیرون می‌آمدیم. عده‌ای برای خنک شدن با ملحفه خیس زیر پنکه سقفی دراز می‌کشیدند. عده‌ای دیگر دائماً زیر دوش بودند. مخازن آب که بر پشت بام قرار داشتند فلزی و آب آ‌نها بالطبع گرم بود. بعد ازظهرها که گرما بیشترین شدت خود را داشت و گاه به 50 درجه می‌رسید،‌ بیرون آسایشگاه می‌نشستیم و با شلنگ و آب آن بازی می‌کردیم. تشنگی بیداد می‌کرد ، 10 ساعت از سحری می‌گذشت ، به قطرات آب نگاه می‌کردم ، چقدر زیبا بودند و جان داشتند ، فکر می‌کردم هیچ‌چیز در زندگی نمی‌توانست آن‌قدر دوست داشتنی باشد. بعضی از آن‌ها کروی، بعضی با حجم‌های منحنی زیبای دیگر، موقعی که از دهانه شیلنگ بیرون می‌آمدند رقص‌کنان اول به بالا و بعد با طنازی خاصی به پایین می‌آمدند. بازی نور در این قطرات چه شگفت‌آور بود، روشنایی بود و سپیدی و پاکی . نمی‌توانم با کلام آن ارتباط خاصی را که بین جان تشنه‌ام و آب زلال پیدا می‌شد بیان کنم ، همین قدر می‌توانم بگویم آب کاملاً زنده بود. یقین دارم حیات داشت چرا که کاملاً با من دوستی می‌کرد. آب این گونه بود تا وقتی تشنگی بود، در لحظه افطار، به‌محض اینکه اولین جرعه آب را می‌نوشیدم، تمام آن سِحر باطل می‌شد. راوی : سید حسین هاشمی یاد باد آن روزگان یاد باد شادی روح و و سلامتی 🕊 🌹🕊