احتمالا تصویر این شهید بزرگوار را در فضای مجازی زیاد دیده باشیم ؛ اما شهیدی بود که هیچ کس منتظرش نبود جز خدا ...!
🌷 شهید سیف الله شیعه زاده از شهدای بهزیستی استان مازندران که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچکس در جبهه نفهمید كه او خانواده ای ندارد. کم سخن می گفت و...
با سن کم سخت ترین کار جبهه یعنی *بیسیم چی* بودن را قبول کرده بود.
🌷سرانجام توسط منافقین اسیر شد برگه و کدهای عملیات را قبل از اسارت خورد و منافقین پس از شهادت رساندن وی ، برای به دست آوردن رمز و کد های بیسیم، #سینه و #شکمش رو #شکافتند ولی چیزی نصیب آنها نشد ...!
🌷یادمان باشد روی سفره چه کسانی نشسته ایم و این نظام اسلامی امانت شهدای مظلوم است!!!
❤️شهید سیف الله شیعه زاده❤️
#یادشباصلوات
#تلنگر
‹🌿♥️›
شهـَدابِسـمِاللهگفتَندورَدشُدندازآب...
مـَنخَتمِقرآنڪَردَمودَرگیرمُردابـَم
هَنوز...🥀🙃
🌸هدیه به روح پاک شهدا صلوات🌱
🌹 #شهید_محسن_حججی
در دفترچه خاطرات آخرین جملات را چنین نوشته است :
ان شاالله #شهادتم صدق گفتارم را گواهی می دهد...
شک نکنید و مطئمن باشید
راه ولایت همان راه علیست ...
رهبر بر حق فقط سید علیست ...
شھـیدسلیمانـے:
خدایٰاثروتچشمانم،گـوهر
اشڪبرحسینفاطمه است!シ🖤
#امام_حسین•
#حاج_قاسم•
📌پسرک فلافل فروش
قسمت چهل و هفتم
از زمانی كه به عراق رفت و در نجف ساكن شد، نگرش خاصی به موضوع ولایت فقيه پيدا كرد.
به ما كه در تهران بوديم می گفت: شما مانند يك ماهی كه قدر آب را نمی داند، قدر ولایت فقيه را نمی دانيد.
مشكل كاردر اینجا نبود بحث ولایت فقيه است. لذا آمريكاطور می خواهد عمل می كند.
خوب يادم هست كه ارادت هادي به ولي فقيه بسيار بيشتر از قبل شده بود.
هر بار كه می آمد، پوسترهای مقام معظم رهبری را تهيه می كردو باخودش به نجف می برد.
در اتاق شخصی او هم دو تصويربزرگ روی ديوار بود. تصوير مقام معظم رهبری و در زير آن پوستر شهيد ابراهيم هادی.
هادی در آخرين سفری كه به تهران داشت ماجرای عجیبی را تعريف كرد.
او به نفوذ برخی از عمامه های انگليسی و افراد ساده لوحی كه ازدشمنان اسلام پول می گيرند تا تفرقه ايجاد كنند
اشاره كرد و ادامه داد: مدتی قبل شخصی می آمد نجف و به جای ارشادطلبه ها و...
تنها كارش اين شده بود كه به مقام معظم رهبری اهانت کند!
او انگار وظيفه داشت تا همه ی مشكلات امت اسلامی را به گردن ايشان بيندازد.
من يکی دو بار تحمل کردم و چيزی نگفتم....
🔰ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش
قسمت چهل و هشتم
بعد هم به جهت امر به معروف چند كلامی با ايشان صحبت كردم و اورا
توجيه كردم
اما انگار اين آقا نمی خواست چیزی بشنود‼
فقط همان جملاتی كه اربابانش برای او ديكته كرده بودند تكرار می كرد‼
من درباره ی خيانت های آمريكاوانگليس، به خصوص در عراق برای او سند آوردم اما او قبول نمی كرد‼
روز بعد و بار ديگر اين آقا شروع به صحبت كرد. دوباره مشغول اهانت شد،نمی دانستم چه كنم.
گفتم حالا ديگر وظيفه ي من اين است كه با اين آقا برخورد كنم
چون او ذهن طلبه ها را نسبت به حضرت آقا خراب می كند.
استخاره کردم با اين نيت كه می خواهم اين آقا را خوب بزنم، آيا خوب است يا نه⁉ خیلی خوب آمد.
وقتی که مثل هميشه شروع كرد به حضرت آقا اهانت کند، از جا بلند شدم
و ...حسابی او را زدم.
طوری با او برخورد کردم که ديگر پيدايش نشد.
از آنجایی که من هيچ گاه با هيچکس بحثی نداشتم و هميشه با طلبه ها مشغول
درس بودم وسرم به کار خودم بود.
بعد از اين اتفاق، اين موضوع برای همه
عجيب به نظر آمد.
هر کس من را می ديد می گفت:شيخ هادی ما شما را تا به حال اين گونه نديده بوديم.
شما که اصلا اهل دعوا و درگيری نیستی ؟ چه شد که اينقدر عصبانی شدی؟ مگر چه اهانتی به شما کرده بود⁉
من هم براي آنها از بحث تفرقه و كارهایی كه برخی عالم نماها برای ضربه زدن به اسلام استفاده می كنند گفتم.
برای آنها شرح دادم كه چندين شبكه ی
ماهواره ای وابسته به يك عالم در كشور انگليس فعال است
تنها كاری كه می كند ايجاد وهن نسبت به شيعه و تفرقه بين فرقه های اسلامی است.
🔰ادامه دارد.... 🔰