eitaa logo
عنایات شهدا 🌷
1.1هزار دنبال‌کننده
131 عکس
8 ویدیو
0 فایل
لطفا عنایات شهدا و نحوه‌ی آشنایی با رفیق شهیدتون رو برامون بفرستید ❤ ️👇👇 @Modafeaneharaam_ad ادرس کانال👇 👇 http://eitaa.com/joinchat/262930453Cc15f263649 آری... شهدا زنده‌اند...🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام رفته بودیم حرم آقا امام رضا(علیه السلام) برای نماز و زیارت اونشب قرار بود برگردیم یزد خودک بود و همسرم و دامادم و دخترم و بچه هاشون نمیدونم دلم خیلی شکسته بود خیلی گریه میکردم میخواستم هنوز باشم برنگردم گفتم یا امام رضا اگر میشه یه جایی برای من بذار یه اتاقی که بمونم بقیه برن من میخوام یک شب دیگه باشم دوست داشتم باز فرداشبش بیام خیلی اشک میریختم نمیخواستم برگردم‌منزل بعد مراسمات بود داماد و همسرم و بقیه میخواستن برگردن دیدم من حال برگشتن هم ندارم گریه کردم گفتم نمیشه یخورده دیگه باشیم دیدم اذیت میشن بعد دامادم گفتن که شما باشید یکی از نوه هام که پسر بود ماندیم و به امام رضا گفته بودم میخوام یه شب دیگه باشم آقا قبول کرد بعد از زیارت یک‌کم دیگه موندیم و برگشتیم منزل پیاده اومدیم یخورده راه بود ولی راه رو بلد بودیم رسیدیم خونه و اونا نشسته بودن وبعد کمی که گذشت دیدم همسرم یک کلید بهم نشون داد گفت اگر گفتی این چیه گفتم نمیدونم گفت این کلیده یه بنده خدا داده که یزدی هست یه خونه تو مشهد داره گفته این خونه خالیه اگر میخواهید مشهد بمونید میتونید چند روز هم میتونید باشید تو دلم یه ذوقی کردم گفتم یا امام رضا من گفتم میخوام بمونم جا برامون جور شد دامادمون هم باید میرفت سرکار میخواست برگرده دیگه بعد فردا رفتیم اونجا اونجا هم خیلی دور نبود از حرم من از امام رضا خواسته بودم یکشب دیگه جا میخوام همون یک شب هم شد اجازه داده بودن بیشتر بمونیم ولی همون یک شب دیگه موندیم بعد جایی که بودیم رو خالی کردیم دامادم هم یک روز دیگه مرخصی گرفت همسرم بهم گفت اگر میخواهی. ما بیشتر بمونیم دامادمون و خانوادش برگردن ما خودمون برمیگردیم دیگه من همونجوری که از امام رضا خواسته بودم همونجوری شد واقعا از امام هرچی بخواهی بهت میده من هرچی خواستم بهم داده
سلام دورود خدا بربندگان خوب و صالحش با همسرم رفتیم رواق پایین حرم وقتی خواسیتم بریم بالا رسیدیم جایی که فقط پله برقی بود برای بالا رفتن هیچ راهی یا پله ای نبود راستی نگفتم من از پله برقی خیلی وحشت دارم نمدونم قبلا باهاش میرفتم یکی دوبار برام اتفاقی افتاد که دیگه ترسیده شدم هرجا پله برقی هست من خودم با پله ثابت میرم یا با آسانسور اونجا دیگه هیچ نبود حالا خودم و همسرم که داشت اصرار میکرد بیا کمکت میکنم کاری نداره یه خادم آقا هم اونجا ایستاده بود وفتی شاهد حرفای همسرم شد ایشون اومد وگفت کاری نداره مادر پات و بگذار داشت من و راهنمایی میکرد که من از خجالت داشتم زمین فرو میرفتم دیگه خیلی گیر کردم یه خانم دوتا مرد دارند به من فشار میارند وای نمیدونم چی شد یک لحظه پله برقی ایستاد و خادم هم نگاه کرد گفت خراب شد ببین ایستاد حالا برو از خوشحالی میخواستم بال در بیارم گفتم قربونت امام رضا(ع) کار من رو تو درست کردی واقعا که امام رضا(ع) من رو اونجا نجات داد
خدایا سپاس که همه وقت و همه جا هوامون داری، ای کاش این بزرگیت وعظمتت رو درک کنیم، یه واقعیت من یه کارت هدیه داشتم که روش نوشته بود۲۰۰ تومان تو این زمان که مردم خیر که کم هم نیستند آستین بالا زدند برای کمک من هم تصمیم گرفتم کارتم بدم به موسسه خیریه چون برای کمک مشیتی بسته درست میکردند، ولی چند جا دیگر هم به کمک نیاز بود من هم دوست داشتم که کمک کنم چون یه جا بچیه ای که یه عمل باید روی صورتش که سوخته بود و پدرش هم یه کارگر خرج هم زیاد بود جای دیگر هم بسته جمع آوری میکردند یه خونواده باپنج فرزند و پدر ناتوان برای این بود که زمان میگذشت ومن نمدونستم با ۲۰۰ تومان به چه دری بزنم برای این چند روز گذشت فکرم اشغال شد باخودم گفتم خدایا چه سری هد من که برای کمک این جور نبودم چرا جور نمیشه شاید دل بهش بستم نه من دل به چیزی نمیبندم پس چرا تا اینکه چند کیسه برنج خریدیم برای کمک کسایی که میشناختم بچه ها هم مقداری پول داده بودند دخترم کارت خودش و کارت هدیه من قرار شد ببرد مغازه به خدارو شکر که از یکی دیگه دخترم فهمیدیم که فقط ۱۵ تومان ته کارت هد اون موقع که میخواستم با این با این کارت فقط ۱۵ تومان تیش بود کمک بکنم خدارو شکر میکردم که خدا چقدر به فکرمون هد تا شرمنده نشیم و آبروهمان هفض شود خدارو سپاس میگفتم اگر داده بودم که چند جا فکرش کرده بودم و نشده بود😔 خدا یا کمکمون کن که قدر این بزرگیت و مهربانیت بدونیم
منم هم تجربه وعنایت شهید شامل حالم شده گرچه این زندگی دین وناموس وهرآنچه داریم مدیون همین عزیزانیم ولی همان طور که میدانیم شهدا زنده اند وعنایتشون هنوز به ما میرسه لطف بزرگ شهیدی که دستم روگرفت شهید بزرگ حاج قاسم سلیمانی هستند این عزیز بزرگی که بعد از شهادتشون چراغ روشنی شدن وراه رابرای خیلی ها روشن کردن، از جمله بنده حقیر که بعد از شهادت ایشون متحول شدم وبه لطف الله تونستم ازکارهای گذشتم دست بکشم ،وهمیشه یه داغی توی سینم وقتی بیادشون میافتادم احساس میکردم تااینکه یه شب توی خواب حاج قاسم رودیدم وایشون داشتن رفتاری رو که سالها درمن بود وبه اون گناه میشه گفت اعتیاد داشتم رواز وجود من بیرون میکشیدن ودور میکردن وخدا روشکر بعد اون شب من اون گناه روکنار گذاشتم و روح وجسمم آزادشدوتونستم به خداوند نزدیکتر بشم وآرامش زیادی رو در زندگیم احساس کنم
☘ان شاالله این هفته هم قصد داریم برای رفع مشکلات و قبولی حاجات همه شما عزیزان بساط آش رشته ناب هادی رو راه بیندازیم ☘قرار ما این هفته راس ساعت ١۶ در محل یادمان شهید ابراهیم هادی ☘منتظرتون هستیم ☘هر کی میخواد توی این مسیر با ما همراه باشه و برای تهیه آش و و تامین امکانات قرارگاه کمکی انجام بده ☘با هر توانی که میتونی اسمت رو در لیست محسنین و دوستان قرار عاشقی این هفته ما ثبت کن ☘خداوند عزت بده به اونهایی که در این امر بزرگ شرکت می‌کنند ☘و ان شاالله خداوند صدبرابر رو جبران میکنه شهدا بدهکار کسی نمیموند 5041721077145895 ✅قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی بسم الله ✅با این وضعیت نت ها مجبوریم کنفرانس‌ها رو در روبیکا ارائه بدیم کانال روبیکا مون بسیار عالیه انواع و اقسام کلیپهای روشنگری توش ارسال میشه حتما حتما عضو بشید تا همدیگه رو گم نکنیم https://rubika.ir/efshagari57
اگر در رابطه با سوالی داشتید از این آیدی بپرسید👇 @fadaeysaidali خاطره هم به این آیدی بفرستید👇 @Modafeaneharaam_ad
خدایا دلم گرفته چرا؟ چون چند روزی هست آرتین عزیز که کنار پدر ومادر و برادرش بود تیرهای خشمگین به جان مادر، پدر و برادر افتاد او ماند شاید برای این ماند که روزی قصه ی زندگی اش رو برای نسلهای بعدی بگوید که چرا در حرم جایگاه فرشتگان عده ای را به رگبار کشیدن تا به هدف شوم خودشون که بی بند و باری،بی ایمانی وخیلی چیزها که قرار هست به گور ببرند برسند آرتین جان خوب شد که ماندی تو خیلی کار داری بمان و غصه نخور که همه ملت ایران و مردم خوب دنیا با افتخار مادر وپدرت میشوند آرتین عزیز وقتی که روی تخت بیمارستان دیدمت حس مادریم گل کرد دلم میخواست اونجا بودم و دستت را می فشردم،دستی بسرت میکشیدم وقتی نگاه معصومانه ات را دیدم حال دلم خراب شد گفتم آیا میشه اورا بیاورم و کنار خودم برایش مادری کنم آرتین جان این فقط من نیستم که میگویم یک ملت پشتت هست وقتی صداتو شنیدم گفتم چطور یک کودک اینجور بزرگ میشود آرتین اجازه دارم برای یک بار هم شده بهت بگویم فرزندم غصه نخور این گرگها روزهای آخرشون هست ولی تو ماندگاری دوستت دارم مثل یک مادر ولی وقتی دیدم خواهرت آمده بالای سرت خوشحال شدم که گرچه مادر و پدر و برادرت از پیشت رفتند ولی خداروشکر خواهر عزیز داری
سلام من یه چادری هستم ولی قبلا موقع رانندگی چادرم کنار دستم بود وقتی پیاده میشدم چادر میپوشیدم ولی الان حتما حتما موقع رانندگی هم با چادر هستم یا اینکه قبلا وارد باشگاه میشدم با پوشش کامل میرفتم چون از ماشین تا باشگاه چند قدم بود ولی الان با چادر وارد باشگاه میشم قبلا تو مسافرت هام با پوشش کامل ولی بدون چادر بودم مثلا کنار دریا جنگل کیشو قشم ولی دیگه هرگز بدون چادر مسافرت نمیرم بارها و بارها تصمیم گرفته بودم برای دل امام زمان هرگز لحظه ای بدون چادر نباشم ولی باز یه جاهایی سختم بود نمیپوشیدم ولی اتفاقات اخیر باعث شد حتی لحظه ای بدون چادرم نباشم فکر میکنم اینروزها علم دین چادر من باشه...
سلام ببخشید میشه اینو تو کانالتون بزارید که اعضای کانالتون بادل پاکشون یه بار این دعارو برام بخونن براحل مشکلم😔😔😔😭
من عنایتی ازطرف شهید مدافع حرم مرتضی کریمی برایم پیش امد 💫 من اخرین باری که بهشت زهرا رفته بودم حدود ۱۰ سال داشتم از نزدیکی بهشت زهرا یا جایی که مردگان معمولی دفن بودن رد میشدم حالت خیلی بدی بهم دست میداد فشاری داخل قلبم بی حس شدن دست وپام نیازی نبود باچشم ببینم دراین نزدیکی یا دراین چند کیلو متری دفن شدگانی هست هروقت درداخل ماشین این حالت بهم دست میداد سرم رو بلند میکردم میدیدم از کنار قبرستان عبور میکنیم ولی در جایی که شهید یا امامزاده ای دفن بود این حس درمن نبود حدود ۲۷سال بود اصلا قبرستان نرفته بودم حتی پدرم هم فوت شد نتوانستم برم خیلی اصرار داشتم در امامزاده ای دفن شوند تا بتوانم سر مزارشون برم ولی متاسفانه قسمت نشد تا اینکه چندسال پیش تکه ای از پیکر ایشون رو خواستن دفن کنن و مراسمی برای ایشون در منطقه خودشون گرفتن بنده نیز در مراسم ایشون شرکت کردم بعد قرار شد ایشون رو درمزار شهدا دفن کنن . من اصلا مزار شهدا هم نرفته بودم چون احساس میکردم باید از داخل قبرستان عبور کنم تا به مزار شهدا برم حالم خیلی بد شد باخودم گفتم برم حالم بد بشه چکارکنم همینطور که داشتیم میرفتیم پاهام شروع کرد به سست شدن بادوستام قرار شد سوار ماشین بشیم موندم بهشون چی بگم بگم نمیام تا اینکه دیدیم ماشین ها پرشد برای من جا نبود ازشون خداحافظی کردم و گفتم جا نیست من میرم خونه چند متری که رد شدم برادرم وسط میدان ایستاده بود همه جاپر جمعیت برادرم تنها ( انگار خواست خدا وشهید بود ایشون درجایی بایستند که کسی اطرافشون نباشه )که همدیگه رو بتونیم ازدور ببینیم دستی بهم تکون دادن . اشاره کردن به ماشین گفتن خالیه سوارشو بریم احساس کردم انگار قسمت شده برم ناراحت بودم که پدرم فوت شده دوسال شده هنوز سر مزارشون نرفتم گفتم پدرم ناراحت میشن از شهید خواستم کمکم کنه بتونم برم سر مزارایشون حالم بد نشه خداروشکر وقتی وارد بهشت زهرا شدم اصلا حالم بد نشد احساس خیلی خوبی داشتم انقدر حالم خوب بود که به برادرزاده ام پیشنهاد دادم که سر مزار پدرم هم برم برای اولین بار بدون هیچ حس بدی واین حالت رو از عنایت این شهید بزرگوار میدانم 💫سالروز شهادت حضرت رقیه و روز تشییح شهید مدافع حرم مرتضی کریمی مساوی شد بارفتن بنده بعد چندین سال به بهشت زهرا و مخصوصا سر مزار پدرم 💫 برای شادی روح شهدا صلوات🌹
باسلام وعرض ادب وقتی من مطالب کانالتون رو میخوندم غبطه میخوردم به کسانی که درعالم خواب از شهدا هدیه ای دریافت کرده بودن یاشهیدی باهاشون هم کلام شده بود من بااینکه شهدا رو خیلی خیلی دوست دارم عنایاتی ازشون در عالم واقعیت دیده بودم ولی هدیه ای درخواب نگرفته بودم تا اینکه باخبرشدم فردی به اسم آرمان علی وردی رو به طرز فجیحی به شهادت رسانده بودن سرچ کردم و متوجه شدم یک جوان بسیار باایمان ودرس حوزوی خونده بودن خیلی خیلی ناراحت شدم وبه ایشون غبطه میخوردم با اون همه شکنجه و ناسزاهایی که به ایشون وارد شده بود چطور تحمل کرده وباایمان کامل به شهادت رسیده بودن البته ناراحت هم شدم بابت کسانی که ایشون رو اینطور بی رحمانه شکنجه دادن چون ازمردم وطنم همچین چیزی رو توقع نداشتم الان هم نمیتونم باور کنم همچین بلایی سر جوانی اوردن که مدافع امنیت بوده هرشب برای ایشون صلواتی یا سوره ای هدیه میکردم تااینکه بعد یکی دوهفته خواب یک جوان مرتب و باحیا نورانی رو پشت یک میز دیدم ایستاده ۵نفر بودیم ایشون سربند میدادن من هم که تا به حال ازشهیدی چیزی نگرفته بودم وخیلی دوست داشتم من رو هم مورد عنایت قرار بدن رفتم جلو گفتم میشه به من هم بدید ایشون باادب و احترام بدون دوتا سربند یازینب ع رو به من دادن ویک بسته جدا پارچه ای بود که داخلش یک چیز سنگین شاید تربت بود وخوشحال بودم ازاینکه برای اولین بار من هم تونستم از شهدا هدیه ای درخواب بگیرم )البته میدونم عنایت شهدایی بوده که داخل این کانال بوده همچنین غبطه ای که خورده بودم به کسانی که ازشهدا هدیه ای گرفته بودن🌹 من همسایه مادر شهید هستم دخترایشون صبح روزی که خواب دیدم تماس گرفتن که مادرایشون تنها هستن چند تا خانم میخوان برن دیدن ایشون خواستن من برم پایین بنده هم رفتم ۳ خانم امده بودن ازمسجدمحل برای دیدن مادر شهید شیرینی و تابلوی کوچکی که بایک سربند بسته شده بود جالب اینجا بود که بنده ومادر شهید و ۳ خانم باهم شدیم ۵ نفر ویاد خوابم افتادم متوجه شدم که شهدا ما۵ نفر رو مورد عنایت خودشون قرار دادن وخواستن از ما ۵ نفر قدردانی کنن هرچند درحد دیدن مادر شهید و خوشحال کردن ایشون بوده واقعلا شهدا زنده اند وبه ما توجه دارن ذکر صلوات برای شادی روح شهدا و خانواده های شهدا⚘⚘⚘
سلام و عرض ادب من دیروز خواب شهیدی رو دیدم که اصلا اسمش‌هم به گوشم نخورده بود. به نام علی‌کفایی صبح گوگل کردم و خوندم ایشون چه فداکاری کرده. شب خیلی از نظر روحی حالم بد بود صبح انگار ارامش داشتم. انگار ارامش به قلبم اومده بود. خواهش میکنم اگر این پیام رو میخونید براشون فاتحه بفرستید چون برای‌من که خیلی غریب بودند. اصلا اسمشون رو یک بار هم نشنیده بودم
سلام. من همه شهدا رو دوست دارم. و ارزش خیلی بالایی برام دارن. من حوصله درس خوندن ندارم. ولی لیسانسمو گرفتم. خدا خواست که من حافظ کل قران بشم. چیزی که همین الان هم خودم باورم نمیشه. . فامیلی استادم خانم راهبه هست. حالا میخوام میخوابمو تعریف کنم. من و دوستام ده نفریم که تقریبا همه حافظ قرآن هستن. ولی از بین اینا فقط 4 نفریم که حافظ کل شدیم. خواب دیدم که ما ده نفر تو یه اتاق خوابیدیم. ولی من خوابم نمی‌برد یه اسم اومده بود تو ذهنم به نام (پرتو). حتی نمیدونستم که این پرتو کیه.خیلی فکرمو مشغول کرده بود. یکی از دوستام که کنارم خوابیده بود گفت چرا نمیخوابی.؟گفتم تو کسی به نام پرتو میشناسی؟ جوابم داد گفت آره. چطوره که تو نمیشناسیش.این یه آدم معروف و نخبه بوده که برای ایران یه کار خیلی خیلی بزرگ انجام داده. گفت بیا تا بریم نشونت بدم. دست منو گرفت دوتایی پرواز کردیم. وارد شهر تهران شدیم.نشستیم روی یه نیمکت که مثلا صبحانه بخوریم. کسیم دوروبر ما نبود. یهود دیدم سه تا آقا که لباس بسیجی پوشیده بودن اومدن پیش ما. میدونستم که این سه تا شهید شدن. یکی از اون سه تا اسم منو صدا زد و گفت شما از گردان راهبه هستید. منم همون موقع یاد استادم که اسمش راهبه بود افتادم گفتم آره. به من گفت شهید پرتو میخواد بیاد ببینتت. و شهید پرتو از شهدای گمنامه.بعد اون سه تا شهید رفتن. خیلی زود یه پسر حدود 19 ساله اومد و گفت من شهید پرتو هستم. من خیلی گریه میکردم و از خوشحالی تو بغل گرفته بودمش. انگار اون یه تیکه از وجود من بوده و سالها از من فاصله گرفته بود. به شدت احساس می‌کردم دوستش دارم. اون خودشو معرفی کرد گفت من پرتو هستم از گردان راهبه.. خیلی التماسش کردم که تنهام نزاره و پیشم بمونه ولی گفت باید بره و نمیتونه بمونه. احساس کردم اونم منو خیلی دوست داره.. ولی تعبیر خوابمو نمیدونم
سلام وقتتون بخیر من همین الان خیلی اتفاقی با کانالتون آشنا شدم خواستم بگم اگر میشه اگر هم گروهای عزیز و مخصوصا شهدا بخوان برام دعا کنن اتفاقی برام افتاده که دلم خیلی شکسته و حال روحیم اصلا خوب نیست😔😔😔 من شنیده بودم شهدا خیلی حاجت میدن و یه مشکل خیلی بزرگ داشتم شنیده بودم شهید ابراهیم هادی و شهید سعید سامانلو خیلی حاجت میدن بهشون متوسل شدم ازشون خواستم یه معجزه کنن مشکلم حل بشه نذر کردم اگر حاجتمو بگیرم تا سال دیگه حتما حتما برم سرخاک ابراهیم هادی به شهدای زیادی متوسل شدم برا ۴۰تا شهید ختم صلوات برداشتم و یه جا توی یک گروه متنی در مورد معجزه شهید سید محمدعلمدار دیدم و بهشون متوسل شدم سه بار تا ۴۰روز براشون هرشب صدتا صلوات میفرستادم تا چهل روز ولی متاسفانه مشکلم حل نشد😔 شاید من لیاقت دعا پیش شهدارو ندارم شاید اصلا من لیاقت دعا کردن رو ندارم😔 میخوام شما اگر میشه پیام منو توی گروه بزارید و از هم گروهای عزیز بخواهین برام دعا برام دعا کنن پیش شهدا که یه گوشه چشمی بهم بندازن و یه معجزه ای کنن😔😭
سلام وقتتون بخیرمن یکی ازاعضاکانالتون یک مشکلی دارم میخام اگرامکان داره از اعضاکانال بخواهیدبرام دعاکنند وتوسل بخوانند
پویش 🍎🌱 باسلام خدمت همراهان گرامی کانال مدافعان حرم 🍁با توجه به نزدیک شدن به قرار داریم بسته هایی شامل میوه و آجیل برای نیازمندان تهیه کنیم.🛍 به همین دلیل از شما بزرگواران درخواست داریم هرچقدر در توان دارید به نیابت از آقا امام زمان و رفیق شهیدتون به این پویش کمک کنید💐 شماره کارت👇 6280231364795244 بنام زارع توجه داشته باشید فرصت شرکت در این طرح فقط تا دوشنبه هفته آینده است. اجرتون با صاحب اصلی این کار آقا امام زمان🧡 @Modafeaneharaam
باسلام وعرض ادب بنده چندین بار متوسل به شهدا شدم وازشون کمک خواستم وباصلوات فرستادن به شهدا به خواسته ای که اون لحظه نیاز داشتم رسیدم من داخل گوشیم مطالب خوب و مذهبی و عکس شهدا زیاد داشتم بعد چندین سال گوشیم هنگ کرد و اصلا روشن نشد متوجه شدم که دیگه باید گوشی جدیدی تهیه کنم ولی ناراحت بودم دوست نداشتم همچین اتفاقی بیفته فقط به خاطر مطالب و عکس شهدایی که داشتم متوسل به شهدا شدم و صلواتی فرستادم وازشون خواستم گوشیم درست بشه بعدکه دکمه گوشیم رو فشار دادم گوشیم روشن شد برام غیر قابل باور بود که به این زودی حاجت بدن 😊 یکی ازدوستان بنده هم باهاشون صحبت میکردم گفتن گوشیم خراب شده وروشن نمیشه ماجرای گوشی خودم رو به ایشون گفتم و متوسل شدن به شهدا و برای ایشون هم درست شد⚘ وهمچین درجایی مهمان بودیم دخترم درحین بازی فلش ازدستشون رها شد وخورد به تلوزیون صاحب خونه ویک نور ریز افتاد گوشه تلوزیونشون اون لحظه متوسل به شهدا شدم وازشون کمک خواستم .چون برای چندین نفر که این اتفاق افتاده بود این نورریز انقدر بزرگ شده بود که مجبور شده بودن صفحه تلوزیون رو عوض کنن الان حدود ۳ سال بیشتر گذشته وصفحه تلوزیون ایشون هیچ تغییری نکرده واقعلا شهدا معجزه میکنن (البته برای اینکه راضی باشن پول صفحه تلوزیون رو به ایشون دادیم اگر احیانا خراب شد تعویض کنن) همه به خاطر لطف خدا و عنایت شهدا بوده واقعلا شهدا حاضر وناظر هستن وصدای مارومیشنون باذکر صلوات برای شادی روح شهدا وکسانی که راه شهدا رو ادامه خواهند داد🌹🌹🌹
سلام خدمت دوست دارن شهدا منم خواستم معجزه ازسردارشهیدبگم الان این روزها همه می دونندوضعیت اقتصادی مردم خوب نیس قدرت خریدخیلی کم شده پسرم کاسبه گفت مادربرام دعا کن من متوسل به سردارشهیدشدم براش قران خوندم شب پسرم گفت مادرازصبح تا۸ شب ۲۰۰ هزارتومان فروش داشتم کلافه بودم چراغ معازه روخاموش کردم خواستم مغازه روببندم ۲نفرخانم مسن اومدندگفتندمیشه معازه رونبندی خلاصه اومدن ۱۱ میلیون تومان خریدکردند واقعا شهدازنده اندوجواب می دن 🌷🌷
سلام شبتون بخیر من ب بخاطر حاجتی ک دارم ب شهدا متوسل شدم چله گرفتم ذکر گفتم نذر و نیاز کردم حتی گفتم اگ صلاح میدونید بخاطر حاجتی ک دارم حتی یه نشونه بهم بدین انقد دلم گرفته موندم چجوری شهدا حاجت بقیه رو میدن ولی از من خیر😔 منم خیلی متوسل میشم مخصوصا به شهیدابراهیم هادی ولی من نتیجه ای ندیدم توروخدا دعا کنید برام شهدا هم بهم یه نیم نگاهی بندازن اگه صلاحمه... ممنونم بابت کانال خوبتون 🙏
سوار اتوبوس شدم و دیدم یک دختر خانم خوش صورت و خوشگل نشسته و شالش روی شونه هاشه، آروم رفتم کنارش نشستم بعد از چند دقیقه گفتم دختر خشگلم شالت افتاده پایین ها!!! دختر خیلی سرد گفت میدونم گفتم خب نمیخوای درستش کنی؟ فورا گفت نه گفتم خب موهاتو گردنتو داره نامحرم میبینه، نگاه کن اون ‏پسرای جوون چشماشونو ازتو برنمیدارن دارن از نگاه کردن به تو لذت میبرن، هم تو هم اونا دارین گناه میکنین فدات شم! هنوز نزدیک حرم امام رضاییم ها!!! دختر برگشت به من نگاه کرد منتظر بودم هرلحظه شروع کنه به فحاشی و دعوا، اما یهو زد زیر گریه سرشو گذاشت رو شونم و با گریه گفت آخه شما ‏چی میدونید از زندگی من؟! صبح تاشب دوشیفت مثل سگ کار میکنم نمیتونم زندگی کنم پدرو مادرم هر دوتا مریضن، پدرم نمیتونه کار کنه و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن منه بدبخت! نه خواهر دارم نه برادر، دیگه نمیتونم بریدم. ۲۱ سالمه ولی مثل ۵۰ ساله ها شدم! ‏به دختر گفتم عزیزم تو سختی های زندگی به خدا توکل کن برو پیش امام رضا ع بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواسته ی منو برآورده کن. دختر گفت به خدا روم نمیشه چند ساله حرم نرفتم. همون لحظه یک خانم مانتویی متشخص و موجه سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست. دختر گفت همون اطراف حرم ‏دو جا فروشندگی میکنم ولی آخرماه کلا پنج شش میلیون بیشتر دستمو نمیگیره واقعاً خسته شدم. گفتم با امام رضا معامله میکنی یانه؟ با چشمای پر از اشک گفت آره. همینجا جلوی شما به امام رضا ع قول میدم حجابمو درست کنم ایشونم به زندگی سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین؟ منم مشغول بستن ‏شال شدم که یک دختر خانم محجبه همسن خودش اومد جلو و یک گیره ی خوشگل بهش داد و گفت اینم هدیه ی من به شما به خاطر محجبه شدنت. شالو که بستم، گفت میشه یک عکس ازم بگیری ببینم چطور شدم؟ ازش عکس گرفتم همونطور که نگاه میکرد اون خانم مانتویی گفت دختر گلم اسمت چیه؟ دختر گفت عاطفه گفت عاطفه جان من پزشکم و منشی مطبم حامله است و دیگه نمیخواد بیاد سرکار. دنبال یک منشی خوبی مثل خودت میگردم بامن کار میکنی؟ دختر همونطور که چشماش پر از ذوق و خوشحالی بود گفت ولی منکه بلد نیستم خانم گفت اشکال نداره یاد میگیری حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه کار که یاد گرفتی ‏تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول؟ دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت قبول برگشت سمت من و محکم بغلم کرد و گفت خدایا شکرت امام رضا ع دمت گرم. همه خانم های داخل اتوبوس درحال تماشای اون بودن و خوشحال. من یک کیسه پلاستیکی دستم بود دادم بهش گفت این چیه؟ گفتم این غذای امام رضاست. ‏من خادمم و این ناهار امروزم بود هرهفته میبرم با پسرم و آقامون میخوریم این هفته روزی شما بود. دوباره زد زیر گریه ولی از خوشحالی بود نمیدونست چی بگه فقط تشکر میکرد منکه رسیدم به مقصد و باید پیاده میشدم به سرعت گوشیش رو بیرون آورد و گفت میشه یک سلفی باهم بگیریم؟ عکس گرفتیم و ‏شماره منو گرفت و پیاده شدم... دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت جایی ننوشته است گنهکار نیاید💔 خاطره زیبایِ یکی از خادمان حرم امام رضا ع در تاریخ ۹ آذر۱۴۰۱