eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 هر شـب از دردِ فـراقِ تو بگـریم تا روز عجب، ای گریـه ی شبها، که نکردی اثـری... پروانه را شکایتی از جُورِ شمع نیست عُمرےست در هوای تو میسوزم و خوشم... 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 بقایای وسایل باقی مانده از شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس ✍عاشقی، راه و رسم آنهائےست که در راه معشوق پیرُهن صبر دریدند و جز معشوق چیزی نه خواستند و نه دیدند.... 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 عاشقان اینگونه اند درگیر دنیا که نشدند اما با اصرار ، دنیا خواست دستانشان را ببندد ولی جان خود را فدا کردند.. گفتند : جانمان را بگیر و ما را آزاد کن..! و پر کشیدند.. ⚘سالروز تشییع شهدای غواص⚘ ... 💞 @aah3noghte 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️ #قسمت_4 روزها میگذشت. دیگر از جنگ و درگیری سابق در خانه خبری نبود. حالا
☕️ مدتی بود که از مسلمان شدنِ دانیال و عادتِ من به خدایش میگذشت. پدر باز هم در مستی، با نعره، رجوی را صدا میزدم و سر تعظیم به مریمِ بی هویتش فرود می آورد اما برایم مهم نبود. حالا دیگر احساس تنهایی و پاشیده بودن، کوچ میکرد از تنِ برهنه ی افکارم و چه خوش خیال بود سارایِ بیچاره.. زندگی روالی نسبی داشت و من برای داشتنِ بیشتر دانیال، کمتر دوستان و خوشگذرانی هایم را دنبال میکردم. صورتِ نقاشی شده در ته ریشِ برادر برایم از هر چیزی دلنشین تر بود.😍 دیگر صدای خنده مانند بوی غذا در خانه ی ما هم میپیچید. و این برای شروع، خوب بود.. مدتی به همین منوال گذشت. که ناگهان موشی به جانِ دیوارِ آرامشِ زندگیمان افتاد.. و باز خدایی که نفرتِ مرده را در وجودم زنده کرد.. چند ماهی بود که دانیال عجیب شده بود. کم حرف میزد. نمیخندید. جدی و سخت شده بود. در مقابل دیوانگی های پدر، هیچ عکس العملی نشان نمیداد. زود میرفت، دیر می آمد. دیگر توجهی به مادر نداشت. حتی من هم برایش غریبه بودم. نگرانی داشت کلافه ام میکردم. آخر چه اتفاقی افتاده بود. چه چیزی دانیال، برادری که خدا میخواندمش را هر روز سنگ تر از روز قبل میکرد. چند باری برای حرف زدن به سراغش رفتم اما با بی اعتنایی و سردی از اتاقش بیرونم کرد. چند بار مادر به سراغش رفت، اما رفتاری به مراتب بدتر از خود نشان داد. سرگردان و مبهوت مانده بودیم. من و مادر.. حالا هر دو یک هدف مشترک داشتیم، و آن هم دانیال بود. دیگر نمیخواستیم تنها ته مانده ی امید به زندگی را از دست بدهیم. اما انگار باید به نداشتن عادت میکردیم.. دانیال روز به روز بدتر میشد. بد اخلاق، کم حرف، بی منطق.. اجازه نمیداد، دستش را بگیرم یا بغلش کنم، مانند دیوانه ها فریاد میکشد که تو نامحرمی.. و من مانده بودم حیران، از مرزهایی بی معنی که اسلام برای دوست داشتنی ترین تکه ی زندگیم ایجاد کرده بود. بیچاره مادر که هاج و واج میماند با دهانی باز، وقتی هم تیمی اش از احکامی جدید میگفت.. و باز ذهنم غِر غِر میکرد که این خدا چقدر بد بود..😣 دانیال با هر بار بیرون رفتن خشن و سردتر میشد و این تغییر در چهره ی همیشه زیبایش به راحتی هویدا بود. حالا دیگر این مرد با آن ریشهای بلند و سبیلهای تراشیده، و چشمهای از خشم قرمز مانده اش نه شبیه دانیالم بود و نه دیگر مقامی برای خدایی داشت. تازه فهمیده بودم که همه ی خداهای دنیا بد هستند.. و چقدر تنها بودم من…😔 و چقدر متنفر بودم از پسری مسلمان که برادرم را به غارت برد.. 📌ادامه دارد... ✍نویسنده:زهرا اسعد بلند دوست ⛔️ ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 دختری که دلش بابا بخواهد اما با تابوت پدر روبرو شود تکیه گاهش می شود برادری که یک شبه بزرگ شده و حالا دیگر مرد خانه است... فیلم کمتر منتشر شده از اولین دیدار بچه ها با پدر خفته در تابوت💔 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🌿✨یکی از دلنشین ترین و قشنگ ترین قسمتای نماز اونجایه که میگیم: 《سبحان ربي العظيم و بحمده 》😍 《سبحان ربي الأعلى و بحمده 》😍 ربی یعنی رب من، ینی رب خودِ خودم...😍😍 ❤️ ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 ❓امکان داره شما را خارج از الحشد الشعبی ببینیم؟ بله ممکن است ان شالله با شهادت .. ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 و راه و رسم زندگی شما به ما فهماند این دنیا هیچ است و همه چیز، آخرت است آخرت... قنوت عارفانه 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 *لطفا نشر دهید* در جریان تفحص پیکر های مطهر شهدای گلگون کفن دفاع مقدس در خاک عراق ، اخیرا" شهید
💔 📸 تصویر به دست آمده از پرونده پرسنلی شهید 💐تلاش ها برای پیدا کردن خانواده محترم این شهید والامقام همچنان ادامه دارد. هرگونه اطلاعاتی در مورد شهید ، همرزمان و خانواده محترم شهید دارید از طریق شماره تماس ۰۲۱۵۵۶۱۲۹۹۰ و همچنین کانال خبری معراج شهدا ( @tafahoseshohada ) به دست ما برسانید. ... 💞 @aah3noghte💞
AUD-20200615-WA0001.mp3
6.97M
💔 حجه الاسلام امیری: بچه ها ؛ شهادت اتفاق نیستااا امثال حاج قاسم ها اول از دنیا گذشتن!!! بچه ها ، از الان رو خودتون کار کنین ، نگید زودِ اگه همین الان امام زمان بیان و بگن پاشو میخوامت آماده این ؟؟؟ 👌 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🌿✨مشهد از جنس بهشت است، قیامت دارد تا دَمِ مرگ، دلم شوق زیارت دارد😍🙏 ... 💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از پویش مردمی قرائت دعاهای سفارش شده توسط آقا
همه با هم میخوانیم فرازی از دعای سفارش شده توسط : اَللَّهُمَّ أَنْتَ عُدَّتِی إِنْ حَزِنْتُ وَ أَنْتَ مُنْتَجَعِی إِنْ حُرِمْتُ وَ بِکَ اسْتِغَاثَتِی إِنْ کَرِثْتُ وَ عِنْدَکَ مِمَّا فَاتَ خَلَفٌ وَ لِمَا فَسَدَ صَلاَحٌ وَ فِیمَا أَنْکَرْتَ تَغْیِیرٌ اى خداوند، چون محزون شوم تویى ساز و برگ من و چون محرومم دارند طلب روزى را به سوى تو آیم. هر گاه مصیبتى به من رسد به درگاه تو استغاثه کنم و هر چه از دست رود تو جبرانش مى‏ کنى و هر چه تباه شود تو به صلاحش مى ‏آورى و هر چه تو را ناپسند افتد تو دگرگونش توانى کرد. فَامْنُنْ عَلَیَّ قَبْلَ الْبَلاَءِ بِالْعَافِیَهِ وَ قَبْلَ الْطَّلَبِ بِالْجِدَهِ وَ قَبْلَ الضَّلاَلِ بِالرَّشَادِ پس اى خداوند، پیش از در رسیدن بلا، نعمت عافیتم ده و پیش از آنکه دست طلب فرا کنم، توانگریم بخش و پیش از آنکه کارم به گمراهى کشد، راه هدایتم بنماى. وَ اکْفِنِی مَئُونَهَ مَعَرَّهِ الْعِبَادِ وَ هَبْ لِی أَمْنَ یَوْمِ الْمَعَادِ وَ امْنِحْنِی حُسْنَ الْإِرْشَادِ رنج عیب جویى مردم از من دور بدار و ایمنى روز رستاخیز نصیب من فرماى و ارشاد نیک دیگران را به من ببخش. نشر دهید👌
💔 گفتند که از قدیم تو مرد رفاقتی من هم میان این همه دلداده ها بخر... ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 چشم دلم به سمت حرم باز می‌شود با یک سلام ، صبح من آغاز می‌شود پر می‌کشد دلم به هوای طواف تو وقتی که لحظه، لحظه پرواز می‌شود 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 سـرش مے رفـت نمـاز اول وقـتش را ترڪ نمے کرد همـیشہ مـیگفت: "مـأموریتے مـهم تـر از نـماز نداریـم" . ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️ #قسمت_5 مدتی بود که از مسلمان شدنِ دانیال و عادتِ من به خدایش میگذشت. پدر
☕️ همه چیز به هم ریخته بود. انگار هیچگاه، دنیا قصد خوش رقصی برای من را نداشت. منی که حاضر بودم تمام سکه های عمرم را خرج کنم تا لحظه ایی سازِ دنیا، بابِ دلم کوک شود. حالادیگر دانیال را هم نداشتم. من بودم و تنهایی.. بیچاره خانه مان، که از وقتی ما را به خود دیده بود، چیزی از سرمای شوروی برایش کم نگذاشته بودیم. روزهایم خاکستری بود، اما حالا رنگش به سیاهی میزد. رفتار های دانیال علامتی بزرگ از سوال را برایم ایجاد میکردند.🤔 چه شده بود؟؟ این دین و خدایش چه چیزی از زندگیمان میخواستند؟؟ مگر انسان کم بود که خدا، اهالی این کلبه ی وحشت زده را رها نمیکرد؟ مادر یک مسلمان ترسو.. پدر یک مسلمان سازمان زده.. و حالا تنها برادرم، مسلمانی مذهبی که از هّل حلیم، دیگ را به آغوش میکشید. کمتر با دانیال برخورد میکردم. اما تمام رفتارهایش را زیر نظر داشتم. چهره ی عجیبی که برای خود ساخته بود و برخوردهای عجیبترش، کنجکاویم را بیشتر میکرد. و در بین چیزی که مانند خوره، جانِ ذهنیاتم را میخورد، اختلاف عقاید و کنشهایش با مادر مسلمانم بودم. هر دو مسلمان.. اما اختلاف؟؟؟😳 پس مسلمانها دو دسته اند.. ترسوهایش مانند مادر، مهربان و قابل ترحمند.. جسورهایش میشوند دانیال. دانیالی که نمیدانستم کیست؟؟ بد یا خوب؟؟؟ راستی پدرم از کدام گروه بود؟؟ نه.. اون فقط یک مجاهد خلقیِ مست بود..همین و بس.. دیگر طاقتم تمام شد. باید سر درمیاوردم، از طوفانی که آرامش اندکم را دزدید. باید آن پسر مسلمان را پیدا میکردم و دروازه های زندگیمان را به رویش میبستم. دلم فقط برادرم را میخواست. دانیال زیبای خودم.. بدون ریش.. با موهای طلایی و کوتاهش.. پس همه چیز شروع شد. هر جا که میرفت، بدون اینکه بفهمد، تعقیبش میکرد. در کوچه و خیابان.. اما چیز زیادی دستگیرم نمیشد. هر بار با تعدادی جوان در مکانهای مختلف ملاقات میکرد. جوانهایی با شمایلی مسلمان نما، که هیچ کدامشان ،آن دوست مسلمان نبودند. راستی آنها هم خواهر داشتند؟؟ و چقدر سارای بیچاره در این دنیا بود.. از این همه تعقیب چیزی سر درنمی آوردم.. فقط ملاقات های فوری.. چند دقیقه صحبت.. و بعد از مدتی خیابان گردی، ورود به خانه های مهاجر نشین، که من جرات نزدیک شدن به آنها را نداشتم .گاهی ساعتها کنج دیواری، زیر باران منتظر میمانم.. اما دریغ… پس کجا بود این دزد اعظم، که فقط عکسش را در حافظه ام مانند گنجی گران؛ حفظ میکردم، برای محاکمه.. روزی بعد از ساعتها تعقیب و خیابان گردی های بی دلیل دانیال، سرانجام گمش کردم. و خسته و یخ زده راهی خانه شدم.. هنوز به سبک خانواده های ایرانی، کفشهایم را درنیاورده بودم که… 📌ادامه دارد... ✍نویسنده:زهرا اسعد بلند دوست ⛔️ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 از مرزبانان هنگ مرزی کردستان بود که روز گذشته( بیست و ششم خرداد 99 ) در مرز بانه بر اثر درگیری با قاچاقچیان مسلح به درجه رفیع شهادت نائل گردید. شهدای مظلوم ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ارتباط خدا و دنیا رابطه معکوسه! 🌟🥀وقتی پی به بزرگی خدا میبریم، که دنیا در نظر مون کوچیک شده باشه.☺️ یا بهتر بگم:👇 عظمت خدا، دنیا رو حقیر میکنه؛ و دنیای حقیر نمیتونه ما رو برنجونه،💪 چون در مقابلش 《ربی العظیم》هست.😇🥀 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی قبل از ازدواج... هر خواستگاری کہ میومد بہ دلم نمی‌نشست...! اعتقاد و ایمان همسر
💔 💫سر سفره عقد قرآن رو که دستش گرفت، نیت کرد تا هر صفحه ای که اومد باهم بخونیم. 🌹 قرآن رو باز کرد و آیه اول صفحه رو که دید لبخند زد و با آرامش نگاهم کرد، چشمانش از شوق برق ميزد.🤩 آیه ۲۳ سوره احزاب دلش رو آروم کرده بود. ﴾﷽﴿ {مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا} 📋 ترجمه آیه ۲۳ احزاب برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند☝️، پس برخی پیمان خویش گزاردند (و بر آن عهد ایستادگی کردند تا به راه خدا شهید شدند) و برخی به انتظار (فیض شهادت) مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند. ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 ❣ خود را بر زمین میزنم تا شاید کسی به هوش بیاید و وجدانی بیدار شود ولی افسوس‌... که‌ منافع مادی و حُب حیات همه را به زنجیرکشیده است. ✍دلیل اینکه عکس شهدا را میبینیم اما عکس شهدا عمل میکنیم همین وجدان خفته ماست... 💔 ... 💞 @aah3noghte💞