شهید شو 🌷
💔 اهل کجایی؟ خودم یا دلم؟... #شب_جمعه #شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم_میمیرم #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_
💔
هر که مجنونِ #حسین است خوشابر حال او
چون که لیلای دلش
لیلی لیلایِ خداست...!
#شب_جمعه
#شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم_میمیرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
رزق امشبمون
ارسالی از ادمینون
#نائب_الزیاره
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 آرامشی هم اگر هست در #کنار #شهداست و از ثمره #خون آنها مدیونیم به تک تک شهدا مدیونیم به خانواد
💔
قوتی داد به فرهاد و
به مجنون ضعفی
هر ڪه را عشق
ز راهے به سر دار برد
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#گُل_بکاریم
#سلام_امام_زمانم✋❣
مهدی جان!🌺
درتمناے نڪَاهت بيقرارم😔
تا بیایي
مڹ ظهورلحظہهاراميشمارم
تا بیایي✨
خاڪ لایق نیست
تا بہ رویش پا ڪَذارے🌸🍃
درمسیرت جاڹ فشانم
گُل بڪارم تا بیایي🌹
#اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّــکَ_الفَــــرَج
صبحتون منور به نور شهدا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
امام علی علیه السلام:
دل ها گاهی نشاط دارند،گاهی ملامت،اگر نشاط داشت آن را به مستحبات وادارید واگر ملامت دست داد،به واجبات بسنده کنید.
حمت ۳۱۲ نهج البلاغه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
در زندان «الرشيد» بغداد، يكي از برادران رزمنده كه از ناحيه ي پا به وسيله ي نارنجك مجروح شده بود، حالش وخيم شد و از محل آسيب ديدگي، چرك و خون بيرون مي آمد. ايشان پس از 21 روز اسارت، بعد از اقامه ي نماز صبح به درجه ي رفيع شهادت نائل شد.
با شهادت وي، رايحه ي عطري دل انگيز در فضاي آسايشگاه پيچيد. با استشمام بوي عطر، همه شروع كرديم به صلوات فرستادن. نگهبانان اردوگاه با شنيدن صداي صلوات سراسيمه وارد شدند. آن ها فكر مي كردند يكي از برادران، شيشه ي عطر به داخل آسايشگاه آورده است، به همين خاطر تمام آن جا را بازرسي كردند.
وقتي چيزي پيدا نكردند، پرسيدند: «اين بو از كجاست؟» و ما به آن ها گفتيم كه از وجود آن برادر شهيد است! به جز يكي از نگهبانان، كسي حرف ما را باور نكرد. آن نگهبان بعدها به بچه ها گفته بود كه من مي دانم منشأ آن رايحه ي دل انگيز از كجا بود و به حقانيت راه شما نيز ايمان دارم.
📞راوي : حميدرضا رضايي
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#یک_حبه_نور
قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ
فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ (آل عمران/٣١)
تـو را دوسـت دارم
تا دنیا ، دنیا بـاشـد
یا نبـاشـد حتیٰ ...!
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#دم_اذانی
خدایا من ازت راضیام..
تو چی؟!☺️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آلعمران (۶۹) وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُم
✨﷽✨
#تفسیر_کوتاه_آیات
#سوره_آلعمران
(۷۰) يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ
اى اهلكتاب! چرا به آيات خداوند (و نشانههاى نبوّت رسول خدا) كفر مىورزيد، در حالى كه خود (به درستى آن) گواهيد.
(۷۱) يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ
اى اهل كتاب! چرا حقّ را به باطل مشتبه مىسازيد و (يا) حقّ را كتمان مىكنيد، در حالى كه خود (به حقّانيت آن) آگاهيد.
✅ نکته ها
ظاهراً اين آيه به بشارتهايى نظر دارد كه اهل كتاب در تورات و انجيل درباره حضرت محمد صلى الله عليه و آله خوانده بودند، ولى به خاطر حفظ موقعيّت اجتماعى و منافع مادّى، همهى آن نشانههاى الهى را ناديده گرفتند.
امام صادق عليه السلام دربارهى «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» فرمودند: يعنى اهل كتاب به صفات ذكر شده براى پيامبر اسلام در تورات آگاهاند، (ولى آن را كتمان مىكنند).
مستشرق، مورّخ وجهانگرد، در كتابها و ثبت مكانها وزمانهاى تاريخى تصرّف كردند و در دائرةالمعارفها به عنوان محقّق چنان سيمايى از اسلام ترسيم كردند كه خواننده به فكر ايمان و تأمّل در عقايد اسلامى نيافتد.
🔊 پیام ها
- سؤال از وجدان، بهترين راه دعوت است. «لِمَ تَكْفُرُونَ ...»
- دانستن تنها كفايت نمىكند، پذيرفتن نيز لازم است. «تكفرون ... تشهدون»
- مشتبه كردن وكتمان حق، دو اهرم نيرومند دشمن براى ايجاد انحراف در بين مؤمنان است. در دو آيهى قبل فرمود: «يُضِلُّونَكُمْ ...» در اين آيه مىفرمايد:
«تَلْبِسُونَ، تَكْتُمُونَ»
- كتمان حقّ، حرام و اظهار آن واجب است. «تَكْتُمُونَ الْحَقَّ ...»
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔
گفتند شهیدِگمنامه
پلاک و نشونه ای نداشت
امیدوار بودم روی زیرپیراهنش
اسمش رو نوشته باشه!
نوشته بود:
"اگر برای خداست بگذارگمنام بمانم"
#شهید_گمنام_سلام
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت31 می
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت32 تو هنوز نفهمیدی سیدحیدر مثل خودت دهنلق نیست؟ مجید کامل برمیگردد به سمت سیدعلی و چشمغره میرود: حیف که اولاد پیغمبری، زورم بهت نیمیرِسِد. بعد دوباره رو میکند به من: اصلاً سوالا کاری نیمیپرسم. اِز خودِد بوگو. اومِدِی قاطی مرغا یا نه؟ از درد صورتم جمع میشود و میپرسم: چی؟ سیدعلی دوباره ضربهای به کتف مجید میزند: منظورش اینه که ازدواج کردین یا نه؟ سوالش مانند طعم گس خرمالو، صورت و دهانم را در هم میپیچد؛ طوری که نمیتوانم حرف بزنم. نمیدانم بگویم آره یا نه. تا قبل از خانم رحیمی، بجز مطهره کسی را در ذهنم راه ندادم. این یعنی متاهلم یا مجرد؟ معدهام میسوزد، دستم هم. کاش مجید درباره کارم سوال میپرسید، اصلا همه چیز را میگذاشتم کف دستش؛ اما این سوال نه...چون خودم هم جوابی برایش ندارم. -دادا...! دادا کوجای؟ صدای مجید است که با زمزمه آرام سیدعلی قطع میشود: ول کن مجید. خب بلکه دوست نداشته باشه از خودش و زندگیش چیزی بگه. اصلاً به تو چه؟ دوباره یک دستانداز بزرگ را رد میکنیم و دوباره سرمان میخورد به سقف. درد اول در کف سرم پخش میشود و بعد خودش را میرساند به فک و صورت و تمام سرم. مجید آرامتر از قبل میگوید: عاشقیا... ناخودآگاه یک نفس عمیق میکشم. عاشق هستم؛ اما نمیدانم عاشق کی؟ حالم را که میبینند دیگر سربهسرم نمیگذارند. نمیدانم الان قیافهام چه شکلی شده است. میترسم همین قیافه، راز درونم را لو بدهد. نمیدانم چه فکری دربارهام کردهاند، اصلاً مهم نیست. رو میکنم به بیابان و اجازه میدهم باد داغ به صورتم بخورد. زخمم میسوزد؛ اما نه به اندازه زخم قلبم. *** راستش میترسیدم؛ بیشتر از همیشه. موقعیتهای خطرناکتر از این را از سر گذرانده بودم؛ اما ترسم در این موقعیت برای جانم نبود. میترسیدم سمیر را از دست بدهیم و دستمان خالی بماند. دستم را گذاشتم روی اسلحهام، بسمالله گفتم و دست دیگرم را روی دستگیره در فشار دادم. همانی را دیدم که انتظارش را داشتم؛ سمیر و یک دختر جوان در اتاق بودند؛ آن هم در آغوش هم. دلم در هم پیچید. اگر در ماموریت نبودم و سمیر کیس مهمی برایمان نبود، حتماً تا الان گردنش خرد شده بود. معلوم بود دختر از دیدن من جا خورده و کمی هول شده؛ اما خودش را کنترل کرد. پوشش دختر طوری بود که سریع نگاهم را چرخاندم به سمتی دیگر. سینهام میسوخت. سمیر اصلا توی حال خودش نبود؛ با چشمان خمار به دختر نگاه میکرد و با صدای خشدار میخندید. حس بدی داشتم؛ از بد هم بدتر. شما فکر کنید جلوی چشمتان، ببینید یک آقازاده اماراتی با ناموس شما...بگذریم. نفس عمیقی کشیدم. سرم را کمی عقب بردم و صدا زدم: یه مامور خانم بفرستید اینجا لطفاً. #ادامه_دارد... #به_قلم_فاطمه_شکیبا #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞 کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی #کانال_آه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
خواب همسر شهید #مدافع_حرم امین کریمی
در خواب دیدم که یک نامه به من دادند نوشته بود:
آقای امین کریمی به عنوان محافظ درهای حرم حضرت زینب منصوب شد
#شهید_امین_کریمی
سالروز شهادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_دلتنگی 😔
⟦رفاقت با مـهدی'عج'خیلی
سـخت نیست ها..
تویِ اتاقتون یه پشـتی بذارید آقا رو
دعوت کنید بیان..
یه خلوت نیمه شـب کافیه..
آقا خیلی وقته چشـم انتظارمونه!⟧
-حاجحسینِیکتا🌱
💔
یک روز آمد دوزانو نشست روبهرویم. زل زد توی چشمهایم. نگاهش تا عمق نگاهم رفت و دلم را لرزاند. معلوم بود یک حرفی نوک زبانش هست که جرئت گفتنش را ندارد.
گفت: «مامانِ من تو نمیخوای خمس پسرهات رو بدی؟»
گفتم «خمس پسرهام تویی؟»
گفت «چه فرقی میکنه؟» اما فرق میکرد. عزیزکردهام بود. همه هم این را میدانستند، فک و فامیل و بقیه بچهها. اما حسودیشان نمیشد.
انگار خودشان هم قبول کرده بودند که عبدالله یک چیز دیگر است. گفتم «نرو.» گفت «خودت یادم دادی مامان. همون وقتها که چادرت را میکشیدی سرت و دست ما پنج تا رو میگرفتی میکشوندی تو هییت و مسجد. ضجه میزدی کاش بودیم و یاریت میکردیم، یادته؟ بلندبلند داد میزدی که خانم زینب! من و بچههام فدات بشیم. بفرما الان وقت عمل شده.»
📚برشي از كتاب باديگارد-زندگينامه داستاني شهيد عبدالله باقری
#شهید_عبدالله_باقری
سالروز شهادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
خوش به حآلِ همشهریات آقای امام رضا :)
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
سخن عزراییل_بسیار تکان دهنده...
مرحوم شهید #دستغیب (ره) در کتاب “داستانهای شگفت” حکایتی درباره اهمیت زیارت عاشورا آورده اند که خلاصه آن چنین است:
یکی از علمای نجف حدود یکصد سال پیش، در خواب حضرت عزراییل را می بیند. پس از سلام می پرسد: از کجا می آیی؟ ملک الموت می فرماید: از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم. شیخ می پرسد: روح او در چه حالی است؟ عرزاییل می فرماید: در بهترین حالات و بهترین باغهای عالم برزخ. خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است.
آن عالم پرسید: آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است؟فرمود: نه! گفتم: آیا برای نماز جماعت و بیان احکام! فرمود: نه! گفتم پس برای چه؟ فرمود: برای خواندن زیارت عاشورا.
نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمی توانست بخواند، نایب می گرفت.
📚داستان های شگفت، حکایت ۱۱۰
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞