شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت64 جلوی لبخ
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت65 بالاخره بعد از چند دقیقه، صدای کلفت و لهجه تهرانیاش را میشنوم که میگوید: - شما اعزام چندمته داداش؟ به لهجه داشمشتیاش میخورد اهل جنوب تهران باشد. برمیگردم و لبخند میزنم تا احساس غریبی نکند؛ اما باید حواسم باشد که تخلیه اطلاعاتی نشوم. میگویم: - نه. بار اولم نیست. تازه متوجه خالکوبی روی گردنش میشوم. کلمه «مادر» را خالکوبی کرده است. نگاهم را از خالکوبی میگیرم که ناراحت نشود. ابرو بالا میاندازد: - آهان... و حرفی میخواهد بزند که حرفش را میخورد. پیداست غرورش اجازه نمیدهد بگوید اعزاماولی است. تلاشش برای باز کردن سر صحبت به بنبست خورده. چند دقیقه بعد میپرسد: - بچه کجایی؟ دوباره میخندم: - اصفهان. و بعد خودم ادامه میدهم: - به تو میاد بچه جنوب تهرون باشی، آره؟ این را که میگویم، گل از گلش میشکفد: - آره داداش، زدی تو خال. و دستش را برای دست دادن جلو میآورد: - مخلص شما، سیام. دست میدهم و میگویم: - سیا؟ -آره دیگه. بچهمحلها بهم میگن سیا. سیا پلنگ. با نمونه کامل یک لوطی مواجه شدهام و نمیدانم دقیقاً دارد میآید سوریه برای چه؟ سوالم را قورت میدهم و میخندم. خودش اضافه میکند: - اسمم سیاوشه. - به منم میگن سیدحیدر. -کیا؟ - بچهمحلهای دمشق! لبخند نصفهنیمهای میزند. فکر کنم هنوز نمیداند جریان اسم جهادی و اینها را. یعنی اسم جهادیاش میشود پلنگ؟ میپرسم: حالا چرا بهت میگن سیا پلنگ؟ غرور خاصی توی صورتش میبینم. انگار خوشش میآید درباره این صفت توضیح بدهد: - آخه خیلی تند میدوم. آخرین مسافر را میبینم که وارد راهروی هواپیما میشود. چهرهاش آشناست. با دیدنش، طعم شیرین خاطرات اربعین سال گذشته میرود زیر زبانم؛ مثل طعم خرمای نخلستانهای نجف. حامد است. همان که بچههای عراق و سوریه او را به عابس میشناسند، بس که سر نترس دارد. کسی که هیچوقت ترس را در چهرهاش ندیدهام. با این که بیست و شش سال بیشتر ندارد، سابقه اسارت در دست داعش را هم داشته. فرزند شهید است؛ پدرش جانباز بود و چند سال پیش شهید شد. هنوز من را ندیده. دنبال صندلی خالی میگردد؛ آخر این پرواز اینطوری نیست که یک صندلی از قبل رزرو کرده باشند برایت و هرکس روی شماره صندلی خودش بنشیند. هرکس هرجایی مینشیند که دلش بخواهد. اصلا هواپیما کامل پر نمیشود. کلا این پرواز با همه پروازهای معمول فرق دارد. حامد که هنوز دارد میان صندلیها چشم میگرداند، من را میبیند. چند لحظه مکث میکند و بعد میشناسدم. جلو میآید و گرم سلام میکند: ستاره سهیل شده بودی، فکر نمیکردم دوباره ببینمت! دست میدهیم. از شانس خوبمان، صندلی جلوی من خالی ست. حامد ساکش را میگذارد روی صندلی کنار دستش و مینشیند. سریع برمیگردد به سمت من و میگوید: - کمپیدایی! چکارا میکنی؟ لبخند میزنم: - همین دور و برام. تو بگو ببینم چه خبر؟ اعزام چندمه؟ میخندد؛ میداند من حرفی نمیزنم و جواب سربالا میدهم. شانه بالا میاندازد: - نمیدونم. حسابش از دستم دررفته. خانواده میگن تو همش سوریهای، گاهی هم یه سر به ایران میزنی و برمیگردی. مهماندار تذکر میدهد که کمربندها را ببندیم. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞 کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی #کانال_آه...
💔
#قرار_دلتنگی😔
مواظب باشیم
دلمان جایی نرود که اگر رفت؛
بازگرداندنش کار سخت و گاهی محال است!!
اگر برگردد؛
معلول، مجروح و سرخورده باز میگردد!!
مراقب باشیم
دل آرام سربه هوا و عاشق پیشه است
و خیلی سریع اُنس میگیرد!!
اگر غفلت کنیم میرود و خودش را
به چیزهای بی ارزش وابسته میکند!!
نگهبان دلمان باشیم
تا به غیر از مهدی فاطمه به کسی دل نبندد...
هم دل و هم قرار من
امام عصر علیه السلام، باید باشد
یک #آیت_الکرسی و #سه_صلوات، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر
#سلام_امام_زمانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#قرار_عاشقی
چند وقتیست ظرف نباتمان خالیست؛ چای میخورم و حسرتِ خراسان را ... !)♥️
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
لحظه ے وداع،
خواهر داغدار از سویدای دل
برادرش را صدا زد
ناگهان چشمان برادرش نیمه باز شد..
شـهدا زنده اند...
شهدا زنده اند....
ارباب ما هم شهید بود و زنده
اما آن لحظه اے ڪه زینب صدایش ڪرد
سر بر بدن نداشت
تا دل زینب خوش شود.....
زینب هم چشمان نیمه باز برادرش را دید
اما روے نیزه ها
زیر بارش سنگ ها....💔😭
#شهید_عبدالمطلب_اسدےپور
از شهداے گروه ۵۵ توپخانه اصفهان ڪه در حین ماموریت به شهادت رسید.
تاریخ شهادت : ۱۴۰۰/۰۸/۲۴
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 انسان قبل از #حرکت باید آزاد شود و خود را از سودها، هواها ، تعصب ها ، عادت ها و تقلید ها خلاص ک
💔
و خدا خواست که #عاشقان خود را
در خون #تپیده ببیند🥀
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
♥ #آھ... تمام حاصل عمرم...😔 #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
💔
#آھ...
هر چه کـھ میکشیـم و هر چه کـھ بر سرمان میآید
از نافرمانی خداست
و همـه، ریشـھ در عـدم رعـایـت حـلال و حـرام خـدا دارد . . . !
#شهید_حسین_خرازی
#شهیدانه🕊
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#بسم_الله
#یک_حبه_نور
(قُـل هُـوَ الله اَحَــد)
_ خدایا تـــو تنهــایی ولـی منو تنهــام نـذار...
#با_من_بخوان.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 گر به تکلیف غمت مونسِ جانست چه غم تا یکی مثلِ تو اربابِ جهانست چه غم #صلےاللهعلیڪیااباعبدالل
💔
مستحقیم و ز دریای پر از لطف شما
یک وجب جا فقط از کنج حرم میخواهیم
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#ڪربلالازممدلمتنگاست
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#ما_ملت_امام_حسینیم
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #شیطان_میگه: اینجوری زندگیا می پاشه و من لذت می برم #تصویربازشود #توییت #آھ_اے_شھادت... #نسئل_
💔
#شیطان_میگه:
چقدر زود جمعه میشه...😡😡
ولی من حواستونو از بهره بردن از فضائل شب و روز جمعه پرت میکنم😏😏
#تصویربازشود
#توییت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
فرازی از وصیتنامه #شهید_عمر_ملازهی از اولین شهدای مدافع حرم اهل تسنن:
خدایا! من نه بهشت میخواهم نه شهادت،
من ولایت میخواهم (ولایت مولایم علی) مرا به ولایت مولایم #علی بمیران.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آلعمران (۱۱۰) كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ
✨﷽✨
#تفسیر_کوتاه_آیات
#سوره_آلعمران
(۱۱۱) لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذىً وَ إِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ
آنها (اهل كتاب) جز آزارى اندك، هرگز به شما زيانى نخواهند رسانيد و اگر با شما بجنگند، به شما پشت كرده و بگريزند، آنگاه هيچ يارى نشوند.
✅ نکته ها
اين آيه، به دنبال آيات گذشته، بشارت و تسلّى براى مسلمانان است كه شما در سايهى ايمان، وحدت و امر به معروف و نهى از منكر بيمه مىشويد. از تهديدات دشمن نترسيد كه پيروزى با شماست و دشمن خوار و زبون است.
🔊 پیام ها
- روحيّهها را بايد تقويت كرد. «لَنْ يَضُرُّوكُمْ»
- مسلمانان، در سايهى ايمان بيمه هستند. «لَنْ يَضُرُّوكُمْ»
- مخالفان شما براى نابودى شما تلاش مىكنند، ليكن تنها به گوشهاى از اهداف ايذايى خود مىرسند. «إِلَّا أَذىً»
- كسىكه ايمان ندارد، روحيّهى مقاومت ندارد. «يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبارَ»
- قرآن، فرار و ضعف اهلكتاب در برابر مسلمانان را پيشگويى مىكند. «إِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ»
- كسانى پيروز مىشوند و دشمن را فرارى مىدهند كه در ايمان و امر به معروف ثابت قدم باشند. «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ ... وَ إِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبارَ»
- فسق، زمينهى ضعف در جبهههاى جنگ است. «أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ ... وَ إِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبارَ»
- توان دشمن را تحقير كنيد. «وَ إِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبارَ»
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا
ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
شهید شو 🌷
💔 #دم_اذانی دل کندن از دنیا؛ جان و تن را آسوده مۍسازد. 💌 #پیامبرخدا..
جوانۍ که توبه کند عزیز دردونه خدا میشود.
اینقدر خدا میخوادش اینقدر میخوادش
اینقدر خوب میخرد حال خرابش را ..
💌 #پیامبرخدا..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
🎥 #ببینید | تنها نامه بدون بسمالله امام خمینی
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
ای قافلـــــــه؛
من میـرسم ز رَه !
تو را بخــدا پا به پا
کنیــــــــد ...
#هفته_بسیج
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت65 بالاخره
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت66 مهماندار تذکر میدهد که کمربندها را ببندیم. حامد درحالی که برمیگردد میگوید: - بعداً انشاءالله با هم صحبت میکنیم. به بیرون خیره میشوم؛ به سیاهیاش. هواپیما از زمین بلند میشود. چشمانم را میبندم و به سوریه فکر میکنم؛ به چیزهایی که قرار است ببینم و میدانم که روحم را میخراشد. میدانم که هربار فجایع رخ داده در سوریه را میبینم، دهها سال پیرتر میشوم؛ اما چاره ندارم. نمیتوانم فقط نگاه کنم و غصه بخورم. این هواپیما پر از آدمهایی ست که نمیتوانند نگاه کنند و دل بسوزانند. آدمهای دیوانه. چشم که باز میکنم، شهر را میبینم که مثل یک جعبه جواهرات زیر پایم میدرخشد. چقدر این جعبه جواهرات فریبنده است، آدم را میکشاند به سوی خودش. این جعبه جواهرات آرام زیر پایم میدرخشد و کوچک میشود. انقدر کوچک که دیگر به چشمم نمیآید. لبخند میزنم. چراغهای شهر روشنند، شهر آرام است و مردم کمکم میروند که بخوابند. بعضیها هم تا دیروقت بیدار میمانند تا فیلم ببینند یا دور هم بگویند و بخندند. جنگ نیست. مردم زندگیشان را میکنند، هرچند سخت اما بدون اضطراب جنگ. توی خانههای خودشانند، کنار عزیزانشان. مجبور نشدهاند یک شبه جانشان را بردارند و پای پیاده از شهرشان فرار کنند. کسی از دوستان و اعضای خانوادهشان را جلوی چشمشان سر نبریدهاند. هیچوقت طعم نگرانی برای اسارت زن و دخترشان را نچشیدهاند. چرا؟ چون هنوز آدمهای دیوانهای هستند که نمیتوانند فقط اخبار را نگاه کنند و غصه بخورند. برعکس، به دمشق که میرسیم همهجا تاریک است و خاموش. میگویند هرجا بروی، آسمانش یکی ست؛ اما نه. آسمان سوریه با ایران فرق دارد. آسمان ایران روشن است و امن. هر پرندهای نمیتواند در آسمان ایران پر بزند. آسمان سوریه اما هرگوشهاش پر از تهدید است. چراغهای هواپیما هم خاموش است؛ چون ممکن است در تیررس مسلحین قرار بگیریم. اگر خلبان میتوانست، از همان بالا ما را یکییکی پرت میکرد پایین تا مجبور نشود در شرایط ناامن فرود بیاید. سلام دمشق! * - مرکز، جلال داره حرکت میکنه به سمت قرار. - دریافت شد. دستور همون هست که قبلا گفتم. بیسیم را رها کردم روی میز. این آخرین قرار تجهیز بود؛ ششمیاش. پنج تا تیم قبلی که تجهیز شده بودند را زیر چترمان گرفته بودیم. از حجم اسلحه و مواد منفجرهای که تبادل میشد و تحویل میگرفتند میشد فهمید قصد داشتند حمام خون راه بیندازند؛ اما مگر ما میگذاشتیم؟ امید صدایم زد؛ صدایش میلرزید: - عباس...عباس بیا اینجا... از پشت میز بلند شدم و رفتم بالای سر امید. امید تمام پیامهای ناعمه را تحت نظر داشت. با کمک جلال توانسته بودیم رد حساب کاربریاش را بزنیم. حالا همهشان تحت نظر ما بودند. امید با انگشت، پیام ناعمه را روی مانیتور نشان داد: - شر جلال رو هم بِکَن. دیگه لازمش نداریم. فقط یه طوری تمیز تمومش کن که بعداً پای پلیس وسط نیاد. مثلا با تصادف. برق از سرم پرید. امید مضطرب نگاهم کرد: - یعنی فهمیدن؟ میان موهایم چنگ انداختم: - نه...اگه فهمیده بودند قرار رو لغو میکردن، گم و گور میشدن. جلال رو دیگه لازم ندارن، میخوان براشون شاخ نشه. - خب چکار میکنی عباس؟ وقت نداشتم بنشینم و با حوصله فکر کنم؛ هر ثانیه که میگذشت جلال به مرگ نزدیک میشد. سوییچ موتور و کلاه ایمنی را برداشتم و دویدم. امید صدایم میزد: - عباس! عباس کجا میری؟ #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞 کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی #کانال_آه...
💔
سر سفره که نشست گفت: «آخرین صبحونه رو با من نمیخوری؟!»
با بغض گفتم: «چرا اینطور میگی؟ مگه اولین باره میری مأموریت؟!»
گفت: «کاش میشـد صداتو ضبط میکردم با خودم میبردم که دلم کمتر تنگت بشه».
گفتم: «قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست میمونم، منو بیخبر نذار».
با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم، لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هرکجا تونستی تماس بگیر».
گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ میزنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم»؛
به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو #یادت_باشه! من منظورت رو میفهمم».
از پیشنهادم خوشش آمده بود، پلهها را که پایین میرفت برایم دست تکان میداد و با همان صدای دلنشینش چندباری بلند بلند گفت: «یادت باشه! یادت باشه!»
لبخندی زدم و گفتم: «یادم هست! یادم هست.»
راوی : همسر #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
سالروزشهادت
هدیه به شهدا صلوات 💚
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
تکّه ای ابر در این چشم نگه داشته ام
که به هنگام تماشای تو باران بارد....
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
شهید مصیب مجیدی،
یار و رفیق روزهای سخت
شهید علی چیتسازیان بود
و آنقدر این دوستی عمیق و ریشهدار بود
که علی چیت سازیان
روزها از فراقشان گریه میکردند
در روز تشییع جنازه معاونش در باغ بهشت همدان پشت تریبون رفت و با صدایی بغضآلود گفت:
«مصیب، فرزند گلوله ها، ترکشها، خمپارهها، فرزند گرسنگیها، تشنگیها، خستگیها و مالک اشتر زمان بود»
کتاب آقا مصیب به همت محمود قاسمی نویسنده حوزه دفاع مقدس بر گرفته از زندگی نامه و خاطرات شهید مصیب مجیدی منتشر و در اختیار علاقمندان قرار دارد.
پیکر پاک و مطهر شهید مصیب مجیدی و شهید چیت سازیان در گلزار شهدای همدان زیارتگاه عاشقان و دلدادگان است....
#شهیدعلیچیتسازیان
#سالروزشهادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 و خدا خواست که #عاشقان خود را در خون #تپیده ببیند🥀 #شهید_جواد_محمدی #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله
💔
شب است و...
غم و ...
جای خالی شهیدی که امشب
به محضر ارباب می رسد و سلام می دهد...
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #آھ... هر چه کـھ میکشیـم و هر چه کـھ بر سرمان میآید از نافرمانی خداست و همـه، ریشـھ در عـد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#آھ...
آن شَـبِ جُمعـه روضـه اِحـیا شُـد
تَـنِ فَـرمـانـدِه #اربا_اربا شُـد ...
#حاج_قاسم
#شب_جمعه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞