💔
#قرار_عاشقی
#عکسنوشت
یا سیدالساجدین!
شکر در سرزمین مادریت سالها
زائر رضا هستم...
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
دوستانی که میگویید من امام زمان رو دوست دارم دوست داشتن به حرف نیست به عمل هست دوست داشتن به یدونه اللهم عجل لولیک الفرج نیست
حالا من یه روش خوب میگم برای عمل کردن به حرف دوستانی که میگن من امام زمان رو دوست دارم." از یه کار کوچیک شروع کنید عکس پروفایلتون رو امام زمانی کنید تصویر زمینه گوشیتون رو امام زمانی کنید مسجد اگر میرید مردم مسجد رو با امام زمان اشنا کنید بعد از نماز توی مسجد دعای فرج بخونید دوستاتون و رفیق هاتونو با امام زمان اشنا کنید. دوستی به حرف نیست به عمل😉
یک نفر اگر تونستی با امام زمان آشنا و رفیق کنی بدون تو سردار سپاه اقا هستی😍 پاداش و ثوابی بهتر از این؟؟؟ پس از همین الان شروع کن😉
شهید شو 🌷
``💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت165 دلم در ه
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت166 حامد که متوجه تاخیرم شده، دوباره برمیگردد و من را میبیند که سر دوراهیِ سلما و دیرالزور گیر کردهام. نهایت درماندگیام را در صدایم میریزم: - نمیذاره بیام... حامد نگاهی به سلما میاندازد و بعد از چندثانیه، طوری لبخند میزند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده: خب طبیعیه. چون تو رو اول دیده، بیشتر بهت اعتماد داره. ضربه سنگینی هم خورده. باهاش برو، تحویلش بده به یه جایی که مواظبش باشن. و قدمی جلو میگذارد: عباس این بچه الان بیشتر از امنیت، به #محبت نیاز داره. خیلی مواظبش باش. حتما بسپارش به جایی که هواشو داشته باشن. برو برسونش و زود برگرد. - ولی... به من... نیاز ندارین؟ صادقانه سرش را تکان میدهد و میخندد: نیاز که خیلی داریم، ولی فکر کنم سلما کوچولو بیشتر بهت نیاز داره. زود بیا! باشه؟😉 لبخندی میزنم و همراه سلما، سوار ماشین میشوم. سلما روی پایم نشسته است و خودش را چسبانده به سینهام. معلوم نیست بچه چقدر بیمحبتی دیده که انقدر راحت به منِ غریبه اعتماد کرده؛ با یک ذره محبت فقط.😔 یاد هِرَم نیازهای مازلو میافتم؛ یاد دومین نیاز بشر که امنیت است و بعدش، در پله بالاتر، نیاز به احترام و محبت... مطمئنم سلما چیزی از هرم مازلو و نیازهای اولیه انسان نمیداند؛ اما قطعاً از همه یا بیشتر آن محروم بوده. انگار حامد راست میگفت؛ سلما بیشتر از یک جای امن، به یک آغوش پر از محبت نیاز دارد که در آن احساس امنیت کند. دیگر از سلما سوالی نمیپرسم چون میدانم بیپاسخ میگذاردشان. به زخم دستانش نگاه میکنم؛ به پارچه کثیفی که روی آن بسته شده. آرام دستش را میگیرم و بدون این که علت زخم را بپرسم، سعی میکنم پارچه را باز کنم؛ اما از درد دستش را پس میکشد و دستانش را میان سینه خودش و من پنهان میکند که به آنها دست نزنم. از ترس شکنندگی اعتمادش، دیگر تلاشی برای گرفتن دستانش نمیکنم. کاش شعری یا قصهای به زبان عربی بلد بودم که برایش بگویم؛ اما هیچوقت فکرش را نمیکردم در جنگ با چنین موقعیتی مواجه شوم. مطهره کنارم نشسته است. آرام در گوش سلما لالایی میخواند. چقدر صدایش قشنگ است! هیچوقت برایم آواز نخوانده بود؛ یعنی دو ماه و بیست و سه روز فرصت کمی بود برای این که بفهمم مطهره صدای قشنگی برای لالایی خواندن دارد.😔 دستان سلما که به لباسم چنگ زدهاند، کمکم شل میشوند و چشمانش روی هم میافتد. باز هم این سوال در مغزم جرقه میزند که: سلما مگر مطهره را میبیند؟ مسیر تقریباً یک ساعته تا الشولا را وقتی به پایان میرسانیم که خورشید به وسط آسمان رسیده و دارند اذان ظهر را میگویند. الشولا یک شهر بسیار کوچک و نه چندان سرسبز دقیقاً وسط بیابان است و در دل افسوس میخورم که ای کاش میشد سلما را به جای بهتری، مثلا تدمر، حمص یا دمشق میرساندم؛ اما زمان زیادی ندارم و باید زود برگردم. سلما را که در خواب معصومتر به نظر میرسد(و البته کمی سنگینتر هم شده است)، در آغوش میگیرم. با کمی پرس و جو، او را به بیمارستان صحراییای میرسانم که بچههای خودمان در الشولا احداث کردهاند. در نتیجه عملیات آزادسازی دیرالزور، بیمارستان هم شلوغ است و پر از مجروحان نظامی. میتوانم سلما را بگذارم همینجا و بروم پی کارم؛ اما مطمئنم اگر بیدار بشود و خودش را تنها میان اینهمه غریبه ببیند، بینهایت وحشتزده خواهد شد. از بیمارستان بیرون میزنم و بلاتکلیف در خیابان میایستم؛ جایی که مانع عبور امدادگرها و مجروحان نباشم. آفتاب چشمم را میزند. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 برای صد در صد رفته بود سوریه #شهادت🥀 #شهید_جواد_محمدی #تصویربازشود #روز_جانباز #آھ_اے_شھادت...
💔
قرارمان این بود که شب، بعد از مراسم عروسی، با ماشین سادهای برویم تا خانه خودمان، گفتیم ماشین را گل نزنیم اما دخترهای فامیل قبول نکردند. آقا جواد گفت پس شیشهی جلوی عروس را کامل گل بزنید. این طوری هم ماشین را گل زده بودند، هم جلوی دید #نامحرم گرفته میشد.
به فامیل هم تاکید کرده بود دنبال ماشین عروس نیایند. میگفت میآیند بوق میزنند و مزاحم استراحت مردم میشوند.
راوی همسر #شهید_جواد_محمدی
قسمتیازکتاب #دخترها_بابایی_اند با اندکی تغییر
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
شهید شو 🌷
💔 کتاب #مرد_رویاها گوشه ای از زندگی عاشقانه دکتر پلاسمای فیزیک #شهید_چمران و همسرش پروانه در امریک
💔
کتاب #مرد_رویاها
گوشه ای از زندگی عاشقانه دکترای پلاسمای فیزیک #شهید_چمران و همسرش پروانه در امریکا، مصر و لبنان....
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #آھ... #ابالفضل که درود خدا بر او باد را #باب_الحوائج نامیدند چون خود حضرتش در بهبوهه کربلا از
💔
#آھ...
تو که کیمیافروشی
نظری به
حال ما کن🥀
#شهید_حسین_خرازی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
شهید شو 🌷
💔 وصل کن این فراق را از دور برکـــــه کن باتلاق را از دور ضربانم رضا رضا شده است بشـنو این اشتیاق
💔
دوباره دیشبی در خواب دیدم؛ زیر ایوانم!
دوباره این دل شیدای من
میلِ زیارت کرد😔
" أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰا"
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
#بسم_الله
وَأَدخِلني بِرَحمَتِكَ في عِبادِكَ الصّالِحينَ
#قرآن_کریم
#یک_حبه_نور✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
4_5994504847372586253.mp3
11.92M
#انسان_شناسی ۴
#استاد_شجاعی
#امام_خمینی
بعضیها بقدری مسیر شناخت خویش ،
تا رسیدن به هدف خلقتشان را ، بسرعت ، پیش میروند که علما و عرفا در حیرتشان انگشت به دهان میماندند!
💥رمز این همه سرعت
💥این همه دارایی
💥این همه قدرت ، چیست؟
❗️چه داشتند
و چه دارند بعضیها ،
که تا حقیقت را میبینند ، میفهمند و همان میشوند که فهمیدند؟
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕@aah3noghte💕
#ادامه_دارد...
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#دعای_فرج_به_نیت_ظهور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕@aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 سلام همسنگری ها #روز_چهاردهم_چله_زیارت_عاشورا و هر روز به نیت یک شهید🥀 امروز به نیت #شهید_محمدابر
💔
سلام همسنگری ها
#روز_پانزدهم_چله_زیارت_عاشورا
و هر روز به نیت یک شهید🥀
امروز به نیت #شهید_یوسف_داورپناه
این طریق خواندن زیارت عاشورا بسیار مجرب هست برای رسیدن به حاجت
و گفته شده تا یک سال مداومت شود
ان شالله بعد از چله هم ادامه بدیم تا یک سال
طریقه خواندن:
ابتدا دعای امین الله را می خوانیم (چون به خاطر گناهانی که از ما سر زده نعوذ بالله دچار ظلم در حق معصومین شده باشیم، شامل لعن زیارت عاشورا نشویم)
زیارت عاشورا را با ۱۰ لعن و ۱۰ سلام میخوانیم
نماز زیارت
دعای علقمه
#بسم_الله
اگر دوست داشتید نام کاربریتونو بفرستید تا بدونیم چند نفریم....
و اینکه میتونید نام #دوست_شهیدتونو ارسال کنید تا به نیت ایشون هم خوانده شود
@Emadodin123
💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از شهید شو 🌷
💔
✅صلوات هنگام ظهر روزهای ماه شعبان
و شب نیمه شعبان .
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
#دم_اذانی
وَ اَعمِ اَبصارَ قُلُوبِنا عَمّا خالَفَ مَحَبَّتَک
وَ چِشمهایِمان را از آنچه
مُخالف عشقِ توست کور کن...
#صحیفه_سجادیه
#یاصاحب_الزمان😭😭
#یازینب_کبری💔
🕊خاطره ای از بچه های مدافع حرم 💔👇🏼👇🏼
👈🏼از قول بچه ها میگفتند #داعش اطراف حرم حضرت زینب بودند وبچه های ما هم از حرم حضرت زینب دفاع میکردند ✌️🏼 یه جا که یه محله رو بچه ها از دست داعش آزاد کرده بودند یکی از داعشی ها هم اسیر کرده بودند
اون داعشی اسیر شده خیلی پریشان و ترسیده بود😧بهش میگفتند چیه عمو چرا میترسی !میترسی بکشیمت😏 !
داعشیه هی مرتب به بچه ها نگاه میکرد میگفت👈🏼 اون رفیقتون که دشداشه سفید تنش بود ویه عمامه سبز سرش بود کجا رفت !👉🏼
بچه میگفتند ما همچین رفیقی نداریم😐همه مون لباس رزم تنمون داریم..
داعشی میگفت نه شما دروغ میگید بگو اون عربه که لباس عربی تنش بود و #عمامه_سبز داشت کجاست؟ کجا رفت 😭
بچه ها ارومش کردند که کاریت نداریم✋🏼 ولی باید حقیقت بگی وجریان این شخص عربی که میگی چیه ؟
👈🏼داعشی به حرف میاد میگه من خمپاره انداز بودم و به فاصله یکی دوکیلومتری حرم حضرت زینب ماموریت داشتم #خمپاره بندازم رو حرم حضرت زینب واونجا رو بزنم..💣
میگفت با دوچشمام میدیدم که یه نفری با لباس عربی و#عمامه_سبز رنگ رو حرم حضرت زینب نشسته و هرچی خمپاره مینداختم اون اقا با دستش خمپاره رو میگرفت ومینداخت کنار و مات ومبهوت مونده بودم😳 که این کیه و داره از حرم دفاع میکنه !
بچه ها میگن همگی داشتند گریه میکردند😭😭 بله #حضرت_مهدی خودشون شخصا تو میدان نبرد بودند و #نمی_گذاشتند که به حرم حضرت زینب تجاوزی بشه ایشون خودشون خط مقدم #مدافعان_حرم هستند😭😭😭
🌹ببینید حضرت مهدی چقدر پای #شیعیانش وایساده
واقعا مدافع حرم لیاقت میخواد واقعا نوکری حضرت زینب لیاقت میخواد همه کس لیاقت ندارن برا شهادت
مدافعین حرم گلچین خدا هستند
خوش بحال گلچین شده ها 😭
✨اللهم ارزقنا توفیق الجهاد و الشهادت بحق حضرت بی بی زینب کبری ✨
الهی آمین✋🏼
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@aah3noghte
💔
آمریکا زده تو کار جهاد تبیین!!!
با خالی کردن پشت اوکراین به جهان تبیین کرد که به کدخدا اعتباری نیست
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد
👈 #جنگ_طوری 👉
👈 #جهاد_تبیین 👉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
هدایت شده از شهید شو 🌷
Farahmand-Mohsen-Shabaniyah-Munajat.mp3
24.55M
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت166 حامد که مت
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت167 از بیمارستان بیرون میزنم و بلاتکلیف در خیابان میایستم؛ جایی که مانع عبور امدادگرها و مجروحان نباشم. آفتاب چشمم را میزند. حالا علاوهبر جایی برای سپردن سلما، دنبال جایی هستم که بتوانم نماز ظهرم را بخوانم. برای رهایی از حس بلاتکلیفی، شروع به قدم زدن در امتداد همان خیابان میکنم و با دقت، اطراف را از نظر میگذرانم. شهر نیمهجان است؛ کسانی هستند که در آن زندگی کنند اما باز هم شبیه یک منطقه جنگی ست. سلما بالاخره از سر و صدای اطرافش و تکانهای گاه و بیگاه آغوش من حین قدم زدن، بیدار میشود و اول از همه، با دقت به من و اطرافش نگاه میکند که مطمئن شود من کنارش هستم. بعد طبق عادت قبلیاش، چنگ میزند به پیراهنم و آن را محکم میگیرد. خیلی از بیمارستان صحرایی دور نشدهایم که علامت و سایهبان هلال احمر را سردر یک خانه میبینم. یک خانه حیاطدار نسبتاً بزرگ که با سایر خانههای فقیرانه اینجا تفاوت دارد. در خانه باز است و همان وقت، یک زن درحالی که دست کودکش را گرفته از آن بیرون میآید. احتمالاً خانه محل خدمات درمانی و غذایی به مردم شهر و آوارگان شهرهای دیگر است. هنوز مردد مقابل در خانه ایستادهام که زن دیگری، نوزاد به بغل و بیتوجه به من وارد خانه میشود. نکند فقط برای پذیرش خانمهاست و ورود آقایان ممنوع باشد؟!🤔 کمی خم میشوم و صدایم را بالا میبرم: یا الله... یا الله... و به امید این که کسی صدایم را شنیده باشد، اندکی منتظر میمانم. وقتی جوابی نمیگیرم، دوباره بلند صدا میزنم: - یا الله... ناامیدانه به دیوار تکیه میدهم. انگار صدایم را نشنیدهاند. دستانم خواب رفتهاند زیر وزن سلما. ناگاه صدای قدمهای کسی روی موزاییکهای حیاط امیدوارم میکند. صدای قدمها وقتی به در میرسد، متوقف میشود و بعد صدای زنانهای میگوید: - مین؟(کیه؟) سریع تکیه از دیوار میگیرم و برمیگردم به سمت صدا. زن جوانی ست با جلیقه سپید و سرخ هلال احمر که از مردم خود سوریه است. به من و کودکِ در آغوشم نگاه میکند و احتمالاً ماجرا را حدس میزند. سلما با دیدن زن، سرش را در آغوشم پنهان میکند. - مرحبا اختی. هیدی ابنۀ مو عندو ابوین. أ يمكنك الاعتناء به؟(سلام خواهرم. این دختر پدر و مادر نداره. میتونید ازش نگهداری کنید؟) زن جوان قدمی جلو میگذارد و دقیقتر به من و سلما نگاه میکند. بعد سری تکان میدهد و زیر لب میگوید: ای... اتفضل...(آره... بفرمایید...) با دست اشاره میکند به در تا وارد شوم. قدم به داخل خانه میگذارم و همانطور که از سردرش معلوم بود، گویا خانه بزرگ و زیبایی ست. حتماً صاحب خانه از بقیه مردم شهر ثروتمندتر بوده. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
روایت شهادت
#شهید_یوسف_داورپناه
حتما ببینید🥀
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
فرق دارد باجهان آب وهوای مشهدت
ساعت هشت است ودلتنگم برای مشهدت
قلب ایرانست این گنبد طلای بی نظیر
هم فدای نامت آقا هم فدای مشهدت
#عالیه_رجبی
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
شهید شو 🌷
💔 قرارمان این بود که شب، بعد از مراسم عروسی، با ماشین سادهای برویم تا خانه خودمان، گفتیم ماشین را
💔
روز بعد از عروسی، یک پرچم آورد با کمی تربت.
#پرچم یادگاری روزهایی بود که رفته بود #تفحص_شهدا.🥀
گفت: "این پرچم و تربت، یادگار یک #شهید_گمنام است. اینها میشود #جانمازمان."
راوی همسر #شهید_جواد_محمدی
قسمتیازکتاب #دخترها_بابایی_اند با اندکی تغییر
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
شهید شو 🌷
💔 #آھ... تو که کیمیافروشی نظری به حال ما کن🥀 #شهید_حسین_خرازی #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل
💔
#آھ...
آقاحجت الله ، جنگ را ندید
اصلا سال ۶۸ به دنیا آمده بود که جنگ تمام شده بود
سوریه هم نرفت...
ولی...
عاقبتش ختم به #شهادت شد
چون فکر و ذکر و عملش،
شهیدانه زیستن بود
شهادت امثال #شهید_حجت_الله_رحیمی چقدر دلــــگرممان مےکند به اینکه امیدوار باشیم به شهید شدن
یادش با صلوات
سالروز شهادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس