eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 چراغ سبز حمله داعش از خیابونا داده شد
شهید شو 🌷
💔 برای آنها که از جگرگوشه‌هایشان گذشتند تا داغ جگرگوشه ای بر قلب مادر و پدری نماند... برای مدافعان
💔 مالڪیت‌آسمان‌را بہ‌نام‌ڪسانے‌نوشتہ‌اند ڪہ‌دل‌بہ‌زمین‌نبستہ‌اند درست‌همانندشہدا...🌱 ... 💞 @aah3noghte💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از شهادت نیست"
هدایت شده از شهید شو 🌷
💔 🌹 🧡 بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم....🌼 اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً، حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِيهَا طَوِيلا🤲🏻🌺
💔 🍂ای که نامت تسکین قلب نا آرام من است 🍂تو را سپاس میگويم ✨از اينکه 🍂دوباره خورشيد مهرت ✨از پشت پرده ى تاريکی طلوع کرد ✨و جلوه ی صبح را 🍂بر دنيای کائنات گستراند.. ✨ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🍂 الـهـی به امیـــد تـو
💔 وَ اَن لَیسَ لِلاِنسنِ اِلاّ ما سَعی🌱 . ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ♦️مراسم بزرگداشت شهدای حمله تروریستی به حرم مطهر حضرت احمد بن موسی الکاظم شاهچراغ علیه السلام 🔹 با سخنرانی حجة الاسلام پناهیان 🔹و مداحی کربلایی سیدرضا نریمانی ‌ 📆 دوشنبه ۹ آبان ١۴٠١ از ساعت ١٩ 🔻 اصفهان ، چهارراه عسگریه آستان مقدس امامزاده شاه میرحمزه (ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥 به نظر شما چرا داعش توانست به حرم (ع) حمله کند؟ ... 💞 @aah3noghte💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از شهادت نیست"
ShabeAsheghi.mp3
6.42M
💔 کار با توسل حل میشه؛ زمان جنگ هم توسل‌ها و گریه‌ها کارو حل می‌کرد... 🎙حاج‌حسین‌یکتا ... 💞 @aah3noghte💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از شهادت نیست"
💔 - وَرَحمَتِی وَسِعَت کُلَّ شَیء. + حتی من...؟ - حتی تو...!
💔 در خط مقدم تقاضاي اسلحه مي‌كند ولي فرماندهان از دادن اسلحه به وي خودداري مي‌كنند و او سخت آشفته و ناراحت مي‌شود و مي‌گويد خواهيد ديد كه من اسلحه به دست مي‌آورم، به همين خاطر با تلاش فراوان و سينه‌خيز خود را به سنگرهاي دشمن مي‌رساند و يك قبضه تفنگ با مقداري نارنجك در بازگشت با خود مي‌آورد و به فرماندهان مي‌گويد نگفتم اسلحه به دست مي‌آورم⚘ پيام شهيد: " اين جنگ يك نعمت است و اگر 20 سال هم طول بكشد ما ايستاده‌ايم و با او مي‌جنگيم." راوی: همرزم شهيد روحش صلوات ... 💞 @aah3noghte💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از شهادت نیست"
💔 میثم، طیب و آرمان... هر سه در یک "نه" گفتن مشترک بودند به میثم گفتند به علی دشنام بده، زنده میمانی، گفت نه‼️ به طیب گفتند به خمینی دشنام بده زنده میمانی، گفت نه‼️ به آرمان گفتند به خامنه‌ای دشنام بده، زنده میمانی، گفت نه‼️ گاهی "نه" گفتن‌ها هزینه سنگینی دارد ولی در تاریخ می‌ماند. ... 💞 @aah3noghte💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از شهادت نیست"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 حتما ببینید و منتشر کنید 🎥 ضلع سوم سخنرانی استاد مهدی طائب در خصوص اغتشاشات اخیر ⭕️ بر هم زدن معادله قدرت در جهان چرا و چگونه؟ ... 💞 @aah3noghte💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از شهادت نیست"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل اول🔹🔹 ««قسمت بیستم»» ... و یا ا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل اول🔹🔹 ««قسمت بیست و یکم»» ...چه برسه به اینکه زنت هم جوونه و هم خوشکله! شاپور با تندی گفت: حواست هست چی میگی پیری؟ درست حرف بزن! مسئول پذیرش: من دلم برای مظلومیت این دختر سوخت که این حرفو زدم. گفتم که بیشتر مراقب خودت و زنت باشی. وگرنه من که امروز و فرداست که بازنشسته بشم و از این سگ دونی برم. مسئول پذیرش یه برگه داد به شاپور داد و شاپور هم بدون خدافظی با آرزو اتاق را ترک کرد و رفت. اما چشمای مسئول پذیرش همچنان دنبال شاپور و آروز بود و سری به نشان تاسف تکون داد و به کارش ادامه داد. مسئول پذیرش صدا زد: نفر بعد! نفر بعد که یک مادر و دختر بودند، نزدیک اومدند و خودشون را معرفی کردند. معصومیت از چهره دختره میریخت. مسئول پذیرش پرسیید: اسمش چیه؟ چند سالشه؟ مادر دختر گفت: اسم خودم؟ مسئول پذیرش گفت: نه ... دخترت. مادر دختر: فهیمه. لال مادرزاد هست. 15 سالشه. مسئول پذیرش پرسید: چرا اینقدر زرد شده؟ مریضی خاصی داره؟ مادر دختر گفت: مریضی خاصی نه ... ترسیده. 🔶 تو اتاق 13 هر کسی به خودش مشغول بود. یه عده مرد دور هم داشتن ورق بازی میکردند. یه عده زن قهقهه میزدند و همدیگه رو دس مینداختند. بابک هم داشت با گوشیش ور میرفت و به هاکان پیام میداد. هاکان پرسید: راحتی؟ بابک جواب داد: اصلا! هاکان: عادت میکنی. فقط تلاش کن زنده بمونی. اگه کاری که میگم انجام بدی، راحت تر میگذره. بابک: باید چیکار کنم؟ هاکان: تلاش کن یه مرد حدودا 40 ساله به اسم تیبو پیدا کنی. بابک: چطوری پیداش کنم؟ نمیتونم که برم بگم فلانی را صداش کنین. هاکان: شاید لازم بشه همین کارو بکنی. بابک: خب حالا مثلا پیداش کردم. که چی بشه؟ هاکان: دیگه کلا با اون هماهنگ باش. خودش بهت میگه چیکار کن. در حین پیامک های بابک و هاکان، شاپور و آرزو وارد اتاق شدند و سرگردان به این و اون نگا میکردند. شاپور با چشماش دنبال یه جا میگشت که خودش و زنش بتونن اونجا بخوابن و بساطشون پهن کنن. شاپور دید اون ته جا هست. به آرزو اشاره کرد که دنبالش بره. همین طور که داشتن رد میشدند، مردها حرفاشون قطع میکردند و برمیگشتن و به آرزو نگا میکردند. نگاهای آزار دهنده و چندش آور. از بابک هم گذشتند. بابک یه نگا به شاپور انداخت و یه نگا به آرزو کرد و دوباره برگشت سر گوشیش و به کارش ادامه داد. شاپور و آرزو نشستند یه گوشه. متوجه نگاه های بد دیگران شده بودند. دیگران هم زیر لب با هم درباره زیبایی و جذابیت آرزو صحبت میکردند. آرزو با صدای آروم و دلهره ای که داشت به شاپور گفت: شاپور من اینجا احساس خوبی ندارم. شاپور که در حال باز کردن زیپ چمدان بود گفت: برگردیم پیش مادرم احساست بهتر میشه؟ روزی صد بار به خاطر زخم زبوناش گریه کنی بهتر میشی؟ آرزو گفت: من که چیزی نگفتم که اینجوری میگی. فقط از ترس و دلهره ام برات گفتم. شاپور: جاش نبود. به جای این حرفا بگرد ببین شارژم کجاست؟ آرزو که تلاشمیکرد دلهره اش کنترل کنه اما نمیتونست پرسید: شاپور تا کی اینجا هستیم؟ شاپور با بی حوصلگی گفت: نمیدونم. دیگه اینو نپرس. آرزو بغض کرد اما اشکشو خورد و شروع به گشتن در چمدان کرد. ادامه دارد... به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی @mohamadrezahadadpour 💕 @aah3nogte💕
💔 💞جز کوی تو دل را نبود منزل دیگر.... ... 💞 @aah3noghte💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از شهادت نیست"
💔 برای اعزام به سوریه و دفاع حرم تازه اومده بود به پادگان تا مختصر آموزشی ببیند و دوباره رهسپار دیار عاشقان شود. معلوم بود که کوله باری از تجربه است. از بچه ها شنیدم که چند باری اعزام شده و در نیز در بوده و جایی که جنازه یکی از شهدا در بین معرکه مانده بود او شجاعانه جنازه مطهر شهید را به عقب کشیده بود و در همان عملیات مجروح نیز شده بود. سر کلاس حواسم جمع بود که یک وقت سئوالی نکند که بخواهد به قول معروف حالم را بگیرد😅 اما خدا را شکر اصلا به روی خودش نمی‌آورد که این اموزشها را دیده و چند جلسه ای که باهم داشتیم بخوبی و خوشی سپری شد. بعد از اموزش رفاقتمان باهم بیشتر شد. شوق و اشتیاقش را که برای رفتن به سوریه دیدم و توجه به حرکاتش فهمیدم دیر یا زود رفتنی است ... چندبار گفتم بیا چند عکس باهم بگیریم هربار به بهانه ای در میرفت آخرین بار گفت: چی میخواهی بعد شهادت ما بروی بعنوان همرزم شهید خاطره گویی... نه داداش ما اهل معنویات نبودیم... چیز بدرد بخوری هم برای تعریف نداریم بعد شهادت ما نروید بگویید این اهل سیر و سلوک و ریاضت و... بود. نه بابا ما هیچ کرامت نداریم و آدم عادی هستیم. آخر سر هم بعد چند ماه یک عکسم با هم ننداختیم با اینکه خیلی همدیگر را میدیدم و صحبت میکردیم...😢 ... 💞 @aah3noghte💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از شهادت نیست"
💔 ماه را هدف بگیر، حتی اگر به هدف نرسی، در میان ستارگان فرود خواهی آمد. شبتون پر‌ستاره......💫 ‎‌‌‌
هدایت شده از شهید شو 🌷
💔 🌹 🧡 بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم....🌼 اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً، حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِيهَا طَوِيلا🤲🏻🌺
💔 اِنَّ اللهَ یَامُرُ بِالعَدلِ وَ الاِحسانِ بدرستی که خداوند امر می‌کند به عدل و داد و نیکی کردن. . ... 💕 @aah3noghte💕
💔 دریچه صبح
💔 أَسأَلُکَ بِحَقِّ... طٰهٰ و یٰسٓ و کهیعص و حمعسق ...!!! ایـن حــرف هـا را نه مـعنـایشـان را می‌دانم، و نه میفهمـم حقشـان چیست، که می‌شـود خـدا را به آنهـا قسم داد وقـتی هـم که میشمـارمشـان "چـهـارده" حـرف بیشتـر نیستند ... اللهم عجل لولیک الفرج ... 💕 @aah3noghte💕