💔
#دلشڪستھ_ادمین...
جوان بود
بسیجی و آتش به اختیار
حامی ولایت
۱۸ ساله
فتنه بود
در فضای غبارآلود فتنه، ماشینی به عمد، او را زیر گرفت
از ناحیه پهلو به شدت آسیب دید
روز ۲۵ خرداد ۸۸، به شهادت رسید و
نخستین شهید فتنه ۸۸ لقب گرفت
درست مانند نخستین مدافع ولایت
در سن ۱۸سالگی
به شهادت رسید...
#ما_فرزندان_مادر_پهلوشکسنه_ایم...
#شھیدحسین_غلام_کبیری
#شھیدفتنه
#فراموش_نمےکنیم
#حصر_ابدی_منافقان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @AAH3NOGHTE💕
همسنگری ها
مخصوصا ادمینای محترمی که داخل کانال هسین
لطفا بیو کانال یه نگاه انداخته بشه😍
زین پس
#انتشارمطالب_حتماباذکرلینک‼️😌☝️
تا اطلاع ثانوی😊😉
شهید شو 🌷
#او_را.... 115 بعد از اتمام سانس رفتیم رختکن و مشغول پوشیدن لباس هامون شدیم. زود لباس هام رو پوشید
#او_را... 116
سوار ماشین شدم،اما روشنش نکردم.هنوز داشتم به حرف های زهرا فکر میکردم!
من وارد یه جنگ شده بودم.
یه چیزی تو وجودم داشت دست و پا میزد که "این یکی دیگه نه!" و مغزم فرمان صادر میکرد که "به هدفت فکر کن!به برنامه ای که باید طبق اون پیش بری تا رشد کنی!"
من وارد یه جنگ شده بودم. جنگی که تمامش برام تازگی داشت!
جنگی که معنی تمام علاقه هام رو عوض کرده بود و حالا داشت زور میزد که بهم بفهمونه معنی رشد و پیشرفت رو هم تا به حال اشتباه گرفته بودم!
من وارد یه جنگ شده بودم.
جنگی که هر دو طرفش تو وجود خودم بود!و برای پیروزی هر کدوم این خود ها،باید اون یکی رو شکست میدادم!
جنگ سختی بود اما خودم هم میدونستم تمام پز من به اینه که لجباز و گوش به حرف دلم نیستم!
هرچند خودمم میدونستم همیشه اینجوری نیست و خیلی وقتا جلوی دلم وا دادم اما همیشه دلم میخواست بخاطر کلاسش هم که شده،عقلانی رفتار کنم!
دلم بابت اینکه دوباره داشت زیر پای عقل و منطق له میشد،غرغر میکرد و سعی داشت پشیمونم کنه.
نمیدونستم چیکارش کنم!
فقط زیرلب گفتم "خفه شو که تا الانم هرچی کشیدم،از دست تو بوده!"
و راه افتادم سمت امامزاده صالح(علیه السلام)
عاشق بازار قدیمی تجریش بودم.
تو کوچه های باریکش پی یه مغازه میگشتم و هر از گاهی،جلوی مغازه های مختلف نگاهم به ویترین ها گره میخورد.
تا اینکه بالاخره پیداش کردم.
یه خانم تقریبا میانسال پشت میز نشسته بود که با ورودم ،با لبخند بلند شد بهم خوشآمد گفت.
با مهربونی لبخندش رو پس دادم و تشکر کردم.
وسط اون همه چادر مشکی گم شده بودم که به دادم رسید!
-چه مدلی میخوای عزیزم؟
با خجالت گفتم
-نمیدونم.قشنگ باشه دیگه!!
-خب از کدوم اینا بیشتر خوشت میاد؟!
-نمیدونم واقعا!بنظر شما کدوم بهتره؟
رفت سمت یه گوشه ی مغازه،
-بنظرمن این دوتا خیلی خوبه!
رفتم جلو،راست میگفت.
بنظرم خیلی شیک و قشنگ بودن!
یکیشون رو انتخاب کردم.
"محدثه افشاری"
@AAH3NOGHTE
@RomabeAramesh
#انتشارحتماباذکرلینک‼️
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی محمد در آخرین پیامک ، برایم نوشته بود : « هرجا باشم عاشقتـم ایران باشم یا خارج
💔
#عاشقانه_های_شھدا
آن روز همين كه پايش رسيد به خانه
در را که باز كرد و چشمش افتـاد به مصطفی؛ زد زير خنـده؛ قـاه قـاه.😂😂
مـصطفی بـا تعجـب پرسـيد:
«چـرا ميخندي؟»😳🤔
«غاده» كه از خنده چشمهايش به اشك نشسته بود گفـت:
«مـصطفي تو كچلی؟ من نميدانستم!»
آن وقت مصطفي هم شروع كرد به خنديدن.
حتي قضيه را براي امام موسي صدر هم تعريف كرده بود.
از آن به بعد آقاي صدر همـين كـه چـشمش بـه مـصطفي مـي افتـاد مي گفت:
«شما چه كار كرديد كه «غاده» شما را نديد؟»😉
#شهيدمصطفیچمران
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_شھداء
#عشق_آسمونی
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
#دلشڪستھ_ادمین...
بگذار هر کسی برای زندگےش یک اسطوره انتخاب کند
بگذار قهرمان زندگی هر کسی، هر که مےخواهد باشد...
اما بگویمت☝️
اسطوره و قہرمان زندگی من #توئی!
تویی که فرمانده بودی اما
وقتی دیدی جان نیروهایت در خطر است به دل خطر زدی
جانت را فدا کردی تا آنها زنده بمانند...
تویی که بارها گفته بودی اسیر دواعش نمےشوم
چه شد که آن روز بر اسارت راضی شدی؟
مےدانستی که با اسیر شدنت
جان بقیه حفظ مےشود
جواد!
هر چه بیشتر فکر مےکنم، مےبینم تو اصلا برای خودت هیچ چیز نخواستی...
این همه فداکاری؟
این همه از خودگذشتگی؟
این همه ایثار؟
کاش در ایثار و گذشت و فداکاری به تو مےرسیدم، قهرمان من!
کاش من هم مےتوانستم از جانم بگذرم
تا افرادی، زنده شوند با این از جاڼ گذشتن
کاش...
عاشقی کار هر کسی نیست...
توی قصه عاشقی، همیشه بازنده ایم...
#شھیدجوادمحمدی
#شھادت
#قهرمان
#اسطوره
#ایثار
#گذشت
#فداکاری
#جامانده
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @AAH3NOGHTE💕
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
و چه خوش فرمود:
مراقب اون گوشه گوشه های
دلـــ💔ـــتون که خالیه باشین⚡️
نکنه
نکنه
نکنه
با #نامحـرم پــُـر بشه‼️
خوب مےگفت...
#تلنگر
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک